غلام محمد نيازى

غلام محمد نيازى
  • 1400/7/30
  • گرداننده وبسايت
  • 15:19:46
اشتراک گزاری:

غلام محمد نيازى

استاد غلام محمد نیازی بنیانگذار و متفکرجنبش اسلامی در دانشگاه کابل در سال ۱۳۱۱ خورشیدی ( ۱۹۳۲) در قریهٔ رحیم خیل ولسوالی اندر ولایت غزنی به دنیا آمد. تحصیلات متوسطه وعالی را درمکتب دینی ابوحنیفه در کابل به پایان رسانید و جهت تحصیلات عالی به مصر اعزام شد و در دانشگاه الازهربه تحصیلاتش تا درجه ماستری (فوق لیسانس) ادامه داد. در قاهره وی با جنبش اخوان المسلمین ارتباط پیدا کرد و یکی از پیروان این جنبش گردید.

هنگامی که به وطن بازگشت، در دانشگاه کابل به فعالیت های آرام و غیر رسمی تبلیغی و سیاسی پرداخت که این فعالیت ها به عنوان جنبش اسلامی در دانشگاه کابل تبارزکرد. بعدها، در دامن این جنبش احزاب جمعیت اسلامی وحزب اسلامی شکل گرفتند.

استاد غلام‏محمد نیازی، رییس دانشکدهٔ شرعیات در دانشگاه کابل و متفکرجنبش اسلامی در تاریخ ۱۴/۲/۱۳۵۳ با تعدادی ازهمرزمانش توسط رژیم محمدداود خان به اتهام توطئه براندازی دولت دستگیر شد و در بهار سال ۱۳۵۸ خورشیدی در قیام زندانیان محبس پلچرخی توسط رژیم کمونسیتی همراه با ۱۳۵ و به روایت دیگر۱۸۰ تن از جوانان مسلمان به شهادت رسید.استاد غلام محمد “نیازی” بنیا نگذار نهضت اسلامی کشوررستاخیز عظیم کنونی کشور عزیز ما افغانستان محصول رنجهای فراوان آن فرزندان صدیق ووالا همتی است که در دوران افسردگی با دل دردمند وپر آرمان، اراده آهنین، ایمان مستحکم و نگاه ژرف بین برای بیداری ملت افسرده خود بدون غوغا و ریا کاری به فعالیت آغاز، آرام و بیصدا اما با تندی گام بر می داشتند. نهضت اسلامی معاصر فقط یک عکس العمل شعارهای تند و بی حاصل نیست بلکه زاده جدو جهد شبا روزی و اخلاص و دلسوزی آن پیکار گران مؤمنی است که با دانش و بینش اسلامی تهداب نخستین جنبش را درست و مستحکم گذاشته اند.استاد در شلگرغزنی آرامگاه محمود بت شکن چشم به جهان گشود، دوره ابتدائی را در آنجا گذرانید و برای فرا گرفتن تحصیلات عالی عازم کابل گردید و در مدرسه ابو حنیفه داخل شد و بعد از اکمال مدرسه، در جمله چند تن از شاگردان ممتاز جهت تحصیلات عالیتر به جامع الأزهر فرستاده شد و در فاکولته اصول دین شامل شد و تا درجه تخصص به تحصیل خویش ادامه داد.در دوران تحصیل خود در قاهره بانهضت ” اخوان المسلمین” آشنا شدو بعد از فراغت از تحصیل بوطن بر گشت.

دستگاه حاکم که معمولاً برای خوش نگاه داشتن جوانانی که تحصیلات عالی داشتند می خواست استاد را در یکی ازپستهای عالی اداری مؤظف سازد. اما استاد که می دانست این کارمانع فعالیت و تلاشهای دوران ساز و ثمربخش اومی گردد، از قبول پست های اداری درآغاز کارامتناع ورزید و وظیفه تدریس را درپوهنحی شرعیات پوهنتون کابل گزید و به تربیه نسل جوان و آگاهی دادن شان پرداخت. زندگی استاد را بصورت مختصر در ابعاد تعلیمی و اداری وسیاسی می توان به این شرح بیان نمود:۱- کار های تعلیمیگرچه فعالیت های تعلیمی و سیاسی و اداری استاد به یکدیگر مربوط بوده و ازهم جدا نیستند، اما با این حال می توان کارهای تعلیمی او را چنین شرح داد:

استاد معتقد بود انقلاب های اجتماعی و دگرگونی های سیاسی تا زمانی که برمبنای تحولات ذهنی و دگرگونی سلوکی و وجدانی استوار نباشد، ثمر بخش و سازنده نمی باشند. تغییرات قهری واصلاحات جبری کم دوام و بی پایه واساس اند و برای این که تحولات انقلابی درجامعه ما ریشه داروبنیادی باشد خودش مسلک استادی را برگزید و به عموم شاگردان خویش توصیه می کرد این مسلک را انتخاب کنند. چون استاد وارد پوهنحی شرعیات شد رکود و جمود و قشری گرایی جوحاکم درسی راتشکیل می داد. تعلیمات زندگی ساز اسلام در چارچوب کشمکش های لفظی، مناقشات بی ثمر و جدال بی روح محصور بود، به مضمون عالی و محتوی جهانی تعلیمات اسلامی توجه صورت نمی گرفت.

در این شرایط حساس، استاد مسؤولیت خطیر تعلیمی را عهده دار شد و برای این که تحول عمیق و بنیادی در افکار و اندیشه ها به میان آورد، تدریس بخاری شریف و تاریخ اسلام را به عهده گرفت. او می دانست رهبری جامعه اسلامی بدون آگاهی به عمق احادیث و هدایات گهربار پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله سلم) بی مفهوم و بدون پایه و اساس است و بی خبری از تاریخ و نا آشنائی به رنجها و آلام جهان اسلام وعوامل شکست وپیروزی مسلمانان فجایع جاهلیت و حیله و نیرنگ دشمنان عامل ذلت و نابودی مسلمانان بوده وچه بجا فرموده است فاروق اعظم  که ” قصم ظهر الاسلام عروة عروة من نشاء فی الاسلام ولم یعرف الجاهلیه” کمر اسلام را پارچه پارچه می کند آنکس که در اسلام پیدا شده اما از تاریخ جاهلیت آگاهی نداشته باشد.

استاد به تدریس تاریخ اسلام و شرح احوال و اوضاع ملتها و کشورهای اسلامی توجه خاصی می نمود و توصیه میکرد باید ازعوامل انحطاط مسلمانان آگاه شد، مستقبل اسلام را از میان عظمت ها و افتخارات، رنجها و دردها، آبادیها و ویرانیها گذشته مطالعه و بررسی نموده و راه علاج را جستجو کرد و باید درک نمود  جهان اسلام در شرایط کنونی درچه وضعی قرار دارد؟ عامل این همه ویرانیها و ذلت ها کیست و درکجاست؟ آیا ملت ها مقصر اند و یا زمامداران شان؟ در مورد شرح اوضاع و احوال کشورها و ملت های خاور میانه که محراق حوادث کشمکش ها است، توجه خاصی داشت، ساعتها بروی رژیم های حاکم نهضتهای سیاسی، اوضاع اجتماعی این کشور ها بحث می کرد هر که از نهضت عظیم اسلامی اخوان المسلمین نام میبرد گاه گاه اشک بردیده گانش حلقه می زد و از اخلاص، نظم و روش تربیتی آنان سخت تمجید می نمود. برای آشنائی به حیله ها  و نیرنگهای دشمنان در برخی از ساعات درسی روی مکتبهای ویرانگر کمونیزم، صهیونیزم و حزب بعث صحبت تحلیلی و انتقادی بعمل می آورد و چهره آنان را آنطور که هستند معرفی می کرد و در پهلوی خواندن آثار اسلامی آشنائی به این مکتبها و ایدیولوژی ها راتوصیه می نمود. ۲- فعالیت های اداریاستاد تنها یک آموزگار مثالی نبود بلکه بحیث یک ادراه چی برازنده نیزاز خود استعداد و کفایت نشان داد  او معتقد بود برای سرنگونی رژیم فاسد و بنیانگذاری دولت اسلامی سنگرداران اسلام نباید از دور منتظر فروریختن کاخهای استبداد باشند بلکه خود شان در اعماق سنگرهای دشمن در آینده زلزله ایجاد کنند، وآنگاه بنیان فساد را از داخل ویران و بروی آن مبنای شکوهمند اسلامی را اعمار نمایند.او می گفت: باید صف وسیعی از رزمندگان راترتیب نمود ودر میان دستگاه و ادارات مختلف جابجا کردو توده های وسیع را از ین طریق آگاهی بخشیدو ازین راه کنگره های فسادرا ویران وضربت نهائی را بر خصم زبون وارد نمود.

استاد در راه رسیدن به تحولات بنیادی برداشتن گامهای اصلاحی را نیز مفید میخواند و ازین رهگذر در چوکات وزارت معارف و پوهنتون کابل خواهان اصلاحات بنیادی بود و چون در اثر لوائح انتخاباتی تعیین رؤساي فاکولته ها مربوط به استادان هر پوهنحی شد استاد دوباره بصورت متوالی بحیث رئیس فاکولته شرعیات انتخاب شد. در دوران ریاست خویش کفایت اداری فوق العاده از خود نشان داد بعد از انتخاب او بحیث رئیس فاکولته شرعیات، نه تنها مرکز قوی جنبش اسلامی بلکه به حیث مرکز فعالیتهای اصلاحی درپوهنتون گردید او شب و روز کار میکردتا با استفاده از مرکز اداری خویش شعله انقلاب اسلامی را فروزان تر سازد نقشه های وسیعی را جهت پیشبرد آرمانهای ملت مسلمان افغانستان طرح کرد ازینکه در دوران او فاکولته شرعیات مرکز علمی و محور جنبش ها و فعالیت های دینی  واجتماعی گردیده بود همه در هراس افتاده بودند.

موصوف برای اینکه ساحه فعالیتهای اسلامی در محیط پوهنتون وادارات علمی گسترده گردد مرکز تحقیقات علمی رادر چوکات پوهنتون کابل باتشکیلات وسیع پیشنهاد و موافقه آن را از طریق شورای پوهنتون و شورای ملی بدست آورد، شعبات دیگری درفاکولته شرعیات افتتاح شد  و بدین وسیله میخواست نهضت اسلامی را تا اعماق قلب ها وادارات دولتی گسترش یابد.

او مایل بود تعلیمات والای اسلام باید از هر مجرای ممکن راه حاکمیت خود را بر دل و دماغ ملت مسلمان افغانستان باز کند پیش از انتخاب استاد بحیث رئیس، تعامل کانکور در موردشمول به پوهنتون کابل چنین بود که از همه مواد درسی دوره لیسه اختیاری از شاگردان صورت میگرفت و بعد از کامیابی در این اختیار شاگرد حق شمول را به پوهنتون پیدا می کرد، اما مضامین دینی در میان سوالات کانکور جاي نداشت و کمتر کسی هم بفکر آن بود که برای جوانی که به تحصیلات عالی می پردازد آگاهی از معارف اسلامی نسبت به هر چیز دیگری ضروری تر است و سر نوشت جامعه مسلمان افغان را نباید بدست جوانان نا آگاه از دین سپرد، لذا ازطریق اداره پوهنحی شرعیات پیشنهاد کرد تا ضمن سوالات کانکور پرسش ها و سوالاتی از مضمون دینیات، تفسیر، تاریخ اسلام گنجانیده شود، کار گردان کانکور در پوهنتون از این پیشنهاد تعجب نموده و شور و غوغا بلند نمودند که دین به مسایل کانکور شاگردان چه رابطه دارد؟

بلی آنها که در مورد ترتیب سوالات از امریکائی ها الهام می گرفتند و در میان امریکائیان دین ازعلم جداست، لذا در پوهنتون  کابل که سیاست مستقل اسلامی و ملی ندارد از خط اجانب بیرون شدن را بدعت میخواندند، استاد باقاطعیت اوهام اینان را رد کرده و گفت: ما در افغانستان در میان ملت مسلمان بسر می بریم اینجا جامعه لادینی وعلمانی غرب نیست، در اسلام دین از علم جدا نمی باشد و این فرهنگ منحرف غرب است که دین رااز علم جدا می داند او  میگفت:

دهقانان محروم و ملت درد مند افغان از آبله دست و عرق جبین خویش بودجه پوهنتون را می پردازند آنها هرگز نمی خواهند ارزشهای دینی که در بهای حفظ وحراست آن خون میدهند در میان مراکز تربیتی شان جای پائی نداشته باشد کسانیکه به معارف دینی خویش اعتقاد و آشنائی ندارند نباید در محیط پوهنتون پا گذارند سر انجام در اثر جد وجهد استاد، علی الرغم اراده دشمنان معارف اسلامی مواد دینی جزء مهم سوالات کانکور قرارگرفت.

او معتقد بود که برای رسانیدن تعالیم والای اسلام به گوش جوانان از هر مناسبتی بایداستفاده کرد، لذا در دوران ریاست خویش روز مولود مسعود پیامبر اکرم (صلی الله علیه وسلم) و روز  نزول قرآن کریم وسائر مناسبت های دینی را با اجتماعات شکوهمندی تجلیل می کرد.

او در دوران عهده داری ریاست پوهنحی شرعیات کوشیداستادان پوهنحی شرعیات در سطح ملی و بین المللی تبارز نمایند و از انعزال و گمنامی برآیند و ضمناً به فرهنگها و رژیمهای مختلف مخصوصاً طرز کار ابر قدرتها آگاه شوند زمینه مسافرت را به اکثریت استادان به کشور های اسلامی و غیر اسلامی آماده ساخت وخود هم در برخی از آن کشورها به مسافرت پرداخت.

استاد جهت آشنائی به اوضاع داخلی امریکا وروسیه به این دو کشورسفر نمود در نتیجه این مسافرتها با خود ارمغانهای آموزنده ئی به ارمغان آورد به روسیه رفت تاداستان غم انگیز وعوامل سقوط جمهوریت های اسلامی را در کام وحشتناک کمونیزم از نزدیک مطالعه کند و جنایات بیرحمانه جلادان کرملین را علیه ملت های محکوم مسلمان درآسیای میانه به چشم سر دید واشک از دیده ریخت به آرامگاه محمد بن اسماعیل بخاری رفت تا تزویر و ریاکاری استعمار سرخ را چنین شرح نماید: روسها گروهی از کهنسالان را که غبار غم و اندوه به چهره های غم انگیز و سرو صورت زجر کشیده شان دیده می شد در مسجدی جمع نموده بودند امام مسجد که خود عضو سازمان (کا- جی –بی) بود طی خیر مقدم مهمانان از آزادی مذهب در روسیه حرف زد، مسلمانان محکوم که از بیم مرگ قادر به رد کردن حرفهای دروغ خطیب نبودند اشک حسرت برگونه های شان جاری بود ناگهان از میان صفوف پیر مردی که طاقتش طاق شده بودبرخاست و فریادکشید، دروغ می گویی کجاست آزادی مذهب حرفش تمام نشده بود که روسها از هر طرف به سرش ریختند و کشان کشان او را از آنجا کشیدند. می گفتند این پیر مرد دیوانه است راستی در زندان وحشتناک روسیه و در نظر این دشمنان آزادی حق گفتن و آزاد زیستن خود دیوانگیست.

استاد بعد از ختم جریان مسافرت خویش چنین نتیجه گیری نمود، رژیم کمونیزم در همه ابعاد به سوی ناکامی و نابودی روان است، داستان بهشت خیالی کمونیزم افسانه بیهوده یست که دیگر در میان انسان های عاقل و خردمند به شنیدن نمی ارزد. سر دمداران مبارزه علیه رژیم های طبقاتی خود پیام آور و  گرداننده گان فجیع ترین رژیم های طبقاتی اند. اگر خواسته باشیم کمونیزم راتعریف کنیم می توان گفت مجموعه ئی مرکب از همه انواع فجایع و رذیلتها، رژیم سراپا فساد و بیعدالتی.

در دورانی که قانون اساسی جدید پاس شد و دستهای آشکارا و مرموزی پیگیرانه تلاش می کردند دستگاه های قضائی کشور را بزنجیر رژیم حقوقی فرتوت غرب بکشند این تلاش خائنانه استاد را سخت نگران می ساخت و علیه الحاق پوهنحی شرعیات به پوهنحی حقوق که هدف ازآن حذف شرعیت در محاکم و دستگاه های قضائی بود، به شدت مقاومت کرد و این پلان را ناکام ساخت و برای اینکه آگاهانه علیه  این دسایس مبارزه صورت بگیرد حاضر شد که گروهی از استادان را جهت دیدار ازمحاکم قضائی غرب به آن سر زمین اعزام نماید خودش هم به امریکا رفت و سیستم قضائی و اساسات حقوقی آنکشور را از نزدیک بازدیدکرد و در اثر مطالعه عمیق به این نتیجه رسید که جستجوی عدالت در سیستم قضائی غرب به آن میماند که سنگریزه ئی را در میان چاه عمیق انداخت و در تاریکی شب به جستجوی پیدا نمودن آن شد.

مادی گرایی، سود پرستی و فقدان عواطف انسانی در جامعه امریکائی محکومیت رژیم سرمایه داری را در ذهن استاد عمیق ترساخت مظاهر از هم پاشیدگی روابط اجتماعی رشد و نموی سرسام آور جرائم و پناه آوردن جوانان بسوی لا مبالاتی اینها و صدها قضایای دیگری دلیل آن شد که استاد قاطعانه تلاشهای غرب زده گان را در جهت غربی ساختن دستگاه های قضائی بیهوده خوانده و در برابر آن عالمانه بایستد. او میگفت ما با داشتن فرهنگ غنی و پرمایه و مبانی عظیم ارزشهای شریعت اسلامی دیگر چه نیازی داریم که از رژیم های بیمار و فرتوت اقتباسی نمائیم، اسلام خود ضامن حل همه مشکلات ماست، رژیم های کمونستی و سرمایه داری هر دو محکوم و مردود اند. از تلاشهای پیگیر استاد خفا شان رژیم ظاهر شاهی که قدرت دیدار نور پر فروغ اسلام رانداشته دچار خوف و هراس شدند و موانعی را در راه پیشرفت آرمانهای والا و اسلامی او ایجاد نمودند در چوکات پوهنتون کابل سر وصدای الغاء شعبه قضائی پوهنحی شرعیات بلند شد، نظارت پولیس بصورت آشکار و نیمه آشکار به پوهنحی شرعیات شدت یافت، اما به علت استحکام قاعده مردمی این شخصیت دولت قادر نبود دست به اقدام عملی بزند برنامه های توامیت قضائی پوهنحی شرعیات در نطفه خنثی شد اماداستان به اینجا خاتمه نیافت. ۳- فعالیت های سیاسیاستاد برای ایجاد رستاخیز اسلامی درکشور عقیده داشت بایدقبل ازهمه صفی از رزمندگان مومن را بر مبنای تعلیم و الای اسلامی تربیت نمود و این کار را از راه آموزگاری آغاز نمود او معتقد بود ریشه نهضت را در میان اقشار مختلف تعمیق بخشید و این هدف را ازراه برنامه های مختلف چون تأسیس مجله شرعیات، طبع و نشر کتب اسلامی ازطریق پوهنحی شرعیات و پخش آن در میان مردم، جا دادن مواد اسلامی در کانکور پوهنتون، تدویر محافل تربیتی و کنفرانسهای دینی، طرح و برنامه ریزی بزرگترین مرکز اسلامی بنام مرکز تحقیقات اسلامی که به منظور شهرت دادن به سطح جهان اسلام ازحکومت وقت درخواست نمود. استاد تنها یک آموزگار توانا و یک اداره چی موفق نبود بلکه یک رهبر فکری و سازمان دهنده انقلاب اسلامی بود از میان شاگردان آنعده ئی را که اخلاص  و استعداد شگوفائی داشتند بدور خود جمع نموده و آرمان خود راسر گشاده با آنهادر میان می گذاشت. او در سال ۱۳۳۶ به اشتراک چندین تن از رزمندگان جوان و یکتعداد از فرزندان دردمند و مؤمن به انقلاب اسلامی اولین هسته عملی انقلاب اسلامی را پایه گذاری و به فعالیت های سری و علنی پرداخت. استاد در آغاز بمنظور ریشه دار شدن انقلاب به فعالیت های زیر زمینی توصیه می کرد و چون احساس نمود دیگر صفی از رزمندگان تربیت شده بمیان آمده و آماده اند درهر نوع شرایطی به مبارزه خستگی نا پذیر خویش ادامه دهند دعوت علنی را در ملاء عام هدایت داد وشب نامه جهاد اولین پیام علنی بود که درمیان مردم پخش شد، اتاق کار و منزل او تجمعگاه داعیان راه حق بود.

استادنیازی شخصی بود که چون حرف میزد هاله ای از وقار در سیمایش به چشم میخورد و شنونده را مجذوب خود می کرد او مرد بارشادت و انقلابی بود در اظهار حق هیچ ترسی و هراسی نداشت آنگاه که جنازه شاگرد همسنگر و انقلابیش شهید عبدالرحیم نیازی را از هند میاوردند دستور داد تا با مظاهره عظیم وسر تاسری تابوت شهیداستقبال گردد  پروانه های انقلاب اسلامی روی خیابانها ریخته وموج عظیم انسانی بسوی فرودگاه کابل در حرکت افتاد جنرال عبدالولی شخصیت مقدرتر رژیم حاکم تهدید آمیز به استاد تیلفون کرد امنیت رادر خطر انداخته اید بیم آن میرود مظاهره چیان جوان فرودگاه رابه آتش کشند و خواست تا هدایت دهد که جوانان پوهنتون به فرودگاه نروند، استاد در جواب اظهار نمود اشتباه می کنید اینها فرزندان این کشور اند فرودگاه مربوط بخود آنها و مال آنهاست اینها چون آن بیگانه پرستان و وطن فروشان نیستند که درین کشور زندگی عاریت داشته و بفکر گریز بخارج باشند و به سرمایه ملی خود بی اعتنا.

در دوران فاسد ظاهر شاهی توطئه های دشمنان ناکام و بی نتیجه ماند. فاجعه ننگین۲۶ سرطان سر انجام برای سرکوبی انقلاب اسلامی و تسلط نیروهای اشغالگر و خون آشام روس بر کشور بود رخ داد مزدوران حقیر کرملین با اشاره باداران خونخوار شان در اولین گام ننگین خویش در پی تصفیه و زندانی کردن این فرزند صدیق اسلام و یاران همرزمش گردیدند مگر بهت زدگی و از هم گسیختگی دارو دسته مزدوران در میان خودشان و در گیریهای خواهان قدرت مانع آن شد که چندین ماه بعد از کودتای ننگین سرطان استاد بیرون از زندان درتحت نظارت شدید باقی بماند و بالآخره بتاریخ ۱۴ ثور ۱۳۵۳ در شب جمعه در یک حمله وسیع که در تاریکی شب صورت پذیرفت استاد باعده زیادی از برادران همسنگرش در چنگ جنایتکار (کی- جی – بی) اسیر و زندانی شد و بدست قصابان کهنه کار روسی تحت تعذیب و شکنجه قرار گرفت و در اثر شکنجه های وحشیانه خون آشام سرخ استخوانهایش نرم و پوستش کنده و اجزای بدنش قطعه قطعه گردید  مگر روح نیرومند و شکست نا پذیرش آسیبی نبرداشت و باعزم آهنین در برابر وحشت ابر جناوران روسی مقاومت نمود که همه حیران شدند محکمه مسخره کودتاچیان مزدور او را محکوم به اعدام نمود، اما جلاد بزرگ از بیم عکس العمل شدید ملت مسلمان افغانستان او را حبس ابد نمود و به دار و دسته قصابان خود اظهارنمود اینهارا یکدم نکشید بلکه به تدریج در اثر شکنجه و عذاب سخت بقتل شان رسانید.

استاد با اینکه در اثر شکنجه وتعذیب مسلسل علیل و نا توان شده بود اما دست از تلاش و فعالیت بر نداشت زندان را باهمه قیود سنگین آن به محیط دعوت و تدریس تبدیل نمود زندانیان معذب را به فرهنگ والای اسلام آشنا می ساخت و آنها رابه صبر و استقامت در برابر شداید و محن دعوت می کرد و سعت محبوبیت او در زندان کودتاچیان مزدور را هراسان ساخت، شیطان منشانه از او دعوت همکاری نموده درخواست نمودند آیا اگر آزاد شود با رژیم همکاری می نماید؟ استاد با قاطعیت این دسیسه را در نطفه خنثی ساخت اینجاست که بار دیگر خشم طاغوتیان بر انگیخته شده تعذیب و شکنجه را از سر آغاز می کنند و در عین حال به آزار  روانی او می پردازند جواسیس استعمار گروهی از زندانیان را می فریبند تا به آزار و اذیت استاد بزرگ بپردازند  زندانیهای حرمان زده و شکنجه دیده که حواس و درایت خودرا از دست داده بودند شکار این جنایت شده و دست به اذیت و آزار ابر مرد اسیر میزنند، اما استاد گران مایه این همه رانادیده گرفته به گول خوردگان اندرزمیدهد و شکایت غم و رنج خود را چون یعقوب به پیش گاه پروردگار عالمیان میرساند در برابر آن فریب خورده گان دسیسه دشمن می گفت: ” إنما اشکو بثی و حزنی إلی الله و اعلم من الله ما لا تعلمون” مگر این فتنه ها جائی رانمیگیرد استاد رنجها وهموم زندان راباقلب قوی استقبال نمود و در پهلوی تدریس به ترجمه احادیث پیغمبر صلی الله علیه وسلم می پردازد جزء اول کتاب صحیح البخاری را ترجمه مینماید و  به ترجمه سائر اجزاء آن می پردازد.

فاجعه ننگین هفت ثور بوقوع می پیوندد، داؤد خان رابا دار و دسته اش بفرمان روسها بقتل می رسانند و ترکی مزدور و فادار روس بر اریکه خونین قدرت تکیه میزند فضای تعذیب و کشتار به شدت هرچه تمامتر دوباره شروع می شود، استاد گرامی از همه بیشتر مورد شکنجه قرار میگیرد، اما چون زندگی او آژیرخطری بود که خواب را بر دیده ابر جناوران کرملین حرام میساخت، لذا در یکی از شب های سیاه و ظلمانی و اندوهبار استاد محبوب را باگروهی از یاران راستینش بسوی نقطه نامعلوم و پرتگاه وحشتناک کشتار گاه ها بردند و از آن تاریخ ببعد دیگر سراغی ازین فرزندگرانمایه اسلام در دست نیست، گاهی شنیده می شود که وی را باگروهی از یاران رزمنده اش به زندانهای دوزخ روی زمین (روسیه) برده اند و یا اینکه این فرزند صدیق اسلام بدست جلادان کرملین جام شهادت نوشیده و همراه با سائر گلگون قبایان شهید در جوار رحمت الهی قرار گرفته است.

بحث در مورد'غلام محمد نيازى'

نظریات خود را بنوسید

نظریات خود را باره این مقاله با ما شریک کنید

نظر شما قابل قدر است