پايان رسالت

پايان رسالت
  • AP 1400/9/24
  • گرداننده وبسايت
  • 16:01:57
شریکول:

پايان رسالت

 

﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ١ وَرَأَيۡتَ ٱلنَّاسَ يَدۡخُلُونَ فِي دِينِ ٱللَّهِ أَفۡوَاجٗا٢ فَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّكَ وَٱسۡتَغۡفِرۡهُۚ إِنَّهُۥ كَانَ تَوَّابَۢا٣﴾ [النصر: 1-3]

 (ذی الحجه سال دهم هجری مطابق با فوریه 623 میلادی)

ظاهراً به نظر می‌رسد که در مقابل فتح و نصرت الهی، توصیه به شکر مناسب است، اما تسبیح و استغفار با فتح مناسبتی ندارند، روی همین اساس، حضرت عمر تفسیر این آیه را از صحابه پرسید. آن‌ها جواب‌های مختلفی بیان داشتند. حضرت عمر به‌سوی عبدالله بن عباس متوجه شد او فردی کم سن و نوجوان بود و در جواب تأنی می‌کرد، ولی بر اثر تشجیع حضرت عمر اظهار داشت: این آیه نزديكى وفات آن حضرت را به ایشان اعلام می‌کند. زیرا استغفار هم مخصوص مرگ است. پس از نازل‌شدن این سوره، آن‌حضرت متوجه شدند که وفات‌شان نزدیک است.

از این جهت ضرورت داشت که اصول اساسی اخلاق اسلامی و آیین شریعت در یک مجموعه برای جهانیان اعلام گردد. آن‌حضرت از زمان هجرت تا حالا حج نکرده بودند. تا مدتی قریش سد راه بودند، پس از صلح حدیبیه فرصت پیش آمد، اما مصلحت بر این بود که این حج در آخر انجام گیرد. به هرحال، در ماه ذی القعده اعلام گردید که آن‌حضرت به قصد ادای حج به مکه مکرمه سفر می‌کنند. این خبر ناگهان پخش شد و تمام اعراب به منظور نیل افتخار هم رکابی آن‌حضرت به حرکت درآمدند. در روز 26 ذی القعده، آن‌حضرت غسل کرده لباس پوشیدند. و پس از نماز ظهر از مدینه خارج شدند و به تمام ازواج مطهرات دستور دادند تا با ایشان همراه شوند. ذو الحلیفه به فاصله شش مایل از مدینه قرار دارد و میقات اهل مدینه است. شب در آن جا ماندند روز بعد دوباره غسل کردند، حضرت عایشه ل با دست خود بدن مبارک آن‌حضرت را عطر زد. سپس دو رکعت نماز خوانده بر ناقۀ (شتر) خود «قصوا» سوار شدند، احرام بستند و با صدای بلند چنین گفتند:

«لَبَّيْكَ اللَّهُمَّ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ لاَ شَرِيكَ لَكَ لَبَّيْكَ، إِنَّ الحَمْدَ وَالنِّعْمَةَ لَكَ وَالمُلْكَ، لاَ شَرِيكَ لَكَ». «بار الها! ما به محضرت حاضر هستیم بار الها! برایت شریکی نیست. ما حاضر هستیم. تمام خوبی‌ها و نعمت‌ها مال تو اند و در حکومت تو احدی با تو شریک نیست».

حضرت جابر که راوی این حدیث است می‌گوید: نگاهم را بالا بردم و به اطراف نگاه کردم تا جایی که نگاهم می‌رسید تمام آن محیط مملو از جمعیت بود. هنگامی آن‌حضرت لبیک می‌گفتند: از هر طرف صدای ولوله‌انگیز لبیک‌گویان، به گوش می‌رسید و تمام دشت و کوه از صدای لبیک به تکان درآمده بود. در فتح مکه، در جاهایی که رسول اکرم نماز گزارده بودند، مردم به قصد تبرک مساجدی در آنجا بنا کرده بودند، آن‌حضرت در آن مساجد نماز می‌خواندند. وقتی به محل «سرف» رسیدند غسل کردند. روز بعد که روز یکشنبه، چهارم ذی الحجه بود، بامدادان وارد مکه معظمه شدند. این سفر از مدینه تا مکه مدت نه روز به طول انجامید. نوجوانان و کودکان خاندان بنی هاشم وقتی خبر ورود آن‌حضرت را شنیدند از شادی و سرور از خانه‌ها بیرون آمدند و تماشا می‌کردند. آن‌حضرت از فرط محبت، بعضی‌ها را بر شتر پشت سر خود و بعضی‌ها را جلو خود سوار کردند.

هنگامی که نگاه آن‌حضرت بر خانه کعبه افتاد، فرمود: بار الها! بر عزت و شرف این خانه بیفزا. سپس خانه کعبه را طواف کردند از طواف فارغ شده به مقام ابراهیم رفتند و دو رکعت نماز خواندند و این آیه را تلاوت فرمودند:

﴿وَٱتَّخِذُواْ مِن مَّقَامِ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ مُصَلّٗى﴾ [البقرة: 125].

به صفا رفتند و در آنجا این آیه را تلاوت کردند:

﴿۞إِنَّ ٱلصَّفَا وَٱلۡمَرۡوَةَ مِن شَعَآئِرِ ٱللَّهِۖ﴾ [البقرة: 158].

در آنجا رو به قبله ایستاده فرمودند:

«لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ، لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ، يُحْيِي وَيُمِيتُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ، لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ أَنْجَزَ وَعْدَهُ، وَنَصَرَ عَبْدَهُ، وَهَزَمَ الْأَحْزَابَ وَحْدَهُ».

از صفا پایین آمده به مروه رفتند و در آنجا نیز همین دعا و تهلیل را خواندند. اعراب در ایام حج، عمره را ناجایز می‌دانستند، آن‌حضرت عمره را به‌جای آوردند. از طواف و سعی صفا و مروه فارغ شدند و به کسانی که جانور قربانی همراه نداشتند دستور دادند تا عمره را تمام کنند و از احرام خارج شوند. بعضی از صحابه براساس عرف دوران جاهلیت این دستور را اجرا نمی‌کردند، آن‌حضرت فرمودند: اگر با من شتر قربانی همراه نبود من نیز اینگونه عمل می‌کردم. حضرت علی قبلاً به یمن اعزام شده بود، در همان موقع با کاروان حجاج یمن وارد مکه مکرمه شد، چون که با وی جانور قربانی همراه بود از احرام خارج نشد، روز پنجشنبه هشتم ذی الحجه،آن‌حضرت با تمام مسلمانان در منی نزول فرمودند، روز بعد، نهم ذی الحجه روز جمعه نماز صبح را خواندند و از منی حرکت کردند. قریش رسم بر این داشتند که هرگاه از مکه برای حج خارج می‌شدند، به‌جای عرفات در مزدلفه که در حدود حرم بود نزول می‌کردند. آن‌ها می‌پنداشتند که اگر قریش در خارج از حرم مناسک حج را به‌جای آورند، امتیازی که با دیگران دارند از دست می‌دهند. ولی اسلام که مجری عدالت است، اجازه چنین امتیازی را نمی‌داد، به همین جهت خداوند دستور داد:

﴿ثُمَّ أَفِيضُواْ مِنۡ حَيۡثُ أَفَاضَ ٱلنَّاسُ﴾ [البقرة: 199].

آن حضرت نیز با عموم مسلمانان به عرفات آمدند و اعلام کردند:

«قِفُوا عَلَى مَشَاعِرِكُمْ، فَإِنَّكُمْ عَلَى إِرْثٍ مِنْ إِرْثِ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ». «بر مکان‌های مقدس خود بایستید، چون شما وارث جد خود ابراهیم هستید».

یعنی قیام در عرفه، یادگار حضرت ابراهیم u است. ایشان این محل را برای این هدف تعیین کرده‌اند.

خطبۀ عرفات

«نمره»، محلی در عرفات است. آن‌حضرت در خیمه‌ای در آنجا استراحت کردند، بعد از ظهر بر ناقة (شتر) خود «قصواء» سوار شدند و به میدان آمدند و در حالی که سوار بر ناقه بودند، خطبه‌ای ایراد فرمودند. این اولین روزی بود که شکوه و عظمت اسلام به نمایش گذاشته شده بود و تمام مراسمِ بیجای دوران جاهلیت محو و نابود شده بودند، به همین جهتآن‌حضرت فرمودند:

«أَلَا كُلُّ شَيْءٍ مِنْ أَمْرِ الْجَاهِلِيَّةِ تَحْتَ قَدَمَيَّ مَوْضُوعٌ». «تمام امور و مراسم جاهلیت در زیر پاهای من قرار گرفته‌اند».

در راه‌رساندن بشریت به قلۀ کمال بزرگترین مانع، فرق مراتب بود که اقوام مختلف، مذاهب مختلف و کشورهای مختلف به صورت‌های مختلفی بنیان نهاده بودند.

سلاطین، سایه یزدان شناخته می‌شدند، احدی جرأت نداشت در مقابل آنان چون و چرا کند. با رهبران و پیشوایان مذهبی هم در مسایل مذهبی مذاکره و گفتگو امکان‌پذیر نبود. طبقات بالای جامعه خود را از طبقات پایین جامعه بهتر می‌دانستند، غلام و آقا در یک سطح نبودند و جامعۀ آن روز کاملاً طبقاتی بود. در این روز تمام این طبقات، تمام امتیازات و تمام مرزبندی‌ها ناگهان از میان رفت و نابودی آن‌ها از زبان پیامبر گرامی اسلام ج اعلام گردید.

منشور عدالت

«أيها الناس! ألا إن ربكم واحد وإن أباكم واحد. ألا لا فضل لعربي على عجمي ولا لعجمي على عربي ولا لأحمر على أسود ولا لأسود على أحمر إلا بالتقوى». [مسند احمد] «إن كل مسلم أخو الـمسلم وإن الـمسلمين إخوة».[مستدرك حاكم 1 / 93 و طبري و ابن إسحاق] – «أرقاءكم أرقاءكم أطعموهم مما تأكلون وأكسوهم مما تلبسون» – [ابن سعد].

«ای مردم! همانا پروردگار شما یکی است و همانا پدر شما یکی است، هیچ فرد عربی بر عجمی و یا عجمی بر عربی، سرخ‌پوست بر سیاه‌پوست و سیاه‌پوست بر سرخ‌پوست، فضیلت و برتری ندارد، مگر از جهت تقوا. هر مسلمان برادر مسلمان دیگر است و همۀ مسلمانان با یکدیگر برادرند.غلامان شما غلامان شما اند هرچه شما بخورید به آن‌ها بخورانید و هرچه خود بپوشید به آن‌ها بپوشانید».

اگر فردی از یک خاندان در میان عرب‌ها به قتل می‌رسید، گرفتن انتقام خون وی یک وظیفه و تکلیف برای آن خاندان بود، به‌طوری که با وجود گذشت سالیان متمادی در ذهن‌ها و خاطره‌ها وجود داشت و آن تکلیف را بر دوش خود احساس می‌کردند. روی همین اساس، هموراه جنگ و خونریزی وجود داشت و هیچ‌گاه سرزمین عربستان از آن خالی نبود. در این روز بود که رسم دیرینۀ عرب‌ها و اولین و مهم‌ترین وظیفه خاندانی آن‌ها از بین رفته، باطل اعلام می‌شود، و برای این هدف منادی نبوت، نخست از خاندان خود شروع کرده اعلام می‌دارد:

«وَدِمَاءُ الْجَاهِلِيَّةِ مَوْضُوعَةٌ، وَأَوَّلُ دَمٍ أَضَعُ مِن دِمَاؤِنَا دَمُ ابْنُ رَبِيعَةَ ابن الْحَارِثِ» (صحیح بخاری، ابوداود به روایت جابر). «من بطلان‌گرفتن انتقام خون فرزند ربیعه بن حارث از خاندان خود را اعلام می‌دارم».

تمام عرب‌ها گرفتار دام معاملات نزولی بودند، به‌طوری که فقرا و مستمندان همواره غلام حلقه به گوش طلبکاران خود محسوب می‌شدند. ولی امروز این دام گسسته می‌شود و داعی حق، در میان عرب‌ها نخست کار را از خاندان خود آغاز کرده اعلام می‌دارد:

«وَرِبَا الْجَاهِلِيَّةِ مَوْضُوعٌ، وَأَوَّلُ رِبًا أَضَعُ رِبَانَا رِبَا عَبَّاسِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ».(صحیح مسلم و ابوداود). «تمام نزول‌های دوران جاهلیت باطل اعلام می‌شوند و نخست نزول‌های عباس بن عبدالمطلب، از خاندان خود را باطل اعلام می‌کنم».

تا آن زمان زنان، متاع و کالایی شناخته می‌شدند که حتی در قمار به‌عنوان برد و باخت قرار داده می‌شدند، ولی این اولین روزی است که این قشر مظلوم مورد توجه قرار می‌گیرد و در جامعه مقام و منزلت خاصی را به دست می‌آورد:

«فَاتَّقُوا اللهَ فِي النِّسَاءِ» (صحیح مسلم و ابوداود).

«إِنَّ لَكُمْ عَلَى نِسَائِكُمْ حَقًّا، وَلَهن عَلَيْكُمْ حَقًّا» (طبری، ابن هشام و غیره)

«در باره زنان از خدا بترسید، شما بر زنان حق دارید و آن‌ها بر شما حق دارند».

جان و مال آدمی هیچ ارزش و احترامی نداشت. هرکس می‌خواست به راحتی می‌توانست یکی را به قتل برساند و یا اموالش تاراج کند. اما امروز رحمت عالمیان پیام امنیت و صلح و آشتی را به تمام جهانیان آعلام می‌کند:

«إِنَّ دِمَاءَكُمْ وَأَمْوَالَكُمْ عَلَيْكُمْ حَرَامٌ كَحُرْمَةِ يَوْمِكُمْ هَذَا فِي شَهْرِكُمْ هَذَا فِي بَلَدِكُمْهَذَا، إِلَى يَوْمِ تَلْقَوْنَ رَبَّكُمْ». «خون و مال شما تا روز قیامت بر شما حرام است، همچنانکه این روز در این ماه و در این شهر حرام است».

مذاهب بزرگی پیش از اسلام، در دنیا به وجود آمده بودند، ولی اساس آن‌ها بر مبنای اصول و قوانین مدونۀ صاحب شریعت نبود و آن‌ها هدایت الهی را طبق هوا و هوس‌های خود تغییر داده بودند. خاتم پیامبران، مجموعه هدایات الهی برای بعد از وفات خود بود. آن‌ها را به امت سپرد و تاکید نمود:

«وَإِنِّي قَدْ تَرَكْتُ فِيكُمْ مَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ إِنِ اعْتَصَمْتُمْ بِهِ: كِتَابَ اللَّهِ».(صحاح)

«من در میان شما چیزی را گذاشته‌ام که اگر به آن محکم چنگ زنید هرگز گمراه نمی‌شوید و آن کتاب الله است».

پس از آن چند اصول و ضوابط به شرح ذیل اعلام کردند:1- «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ قَدْ أَعْطَى كُلَّ ذِي حَقٍّ حَقَّهُ، فَلَا وَصِيَّةَ لِوَارِثٍ»؛

«خداوند حق هر وارث را تعیین کرده است، حالا دیگر وصیت برای وارث جایز نیست».2- «الوَلَدُ لِلْفِرَاشِ، وَلِلْعَاهِرِ الحَجَرُ، وَحِسَابُهُمْ عَلَى اللَّهِ»؛

«فرزند، مال کسی است که بر بستر و خانه‌اش متولد شده و زانیسنگسار می‌شود و حساب آن‌ها بر خداوند است».3- «مَنْ ادَّعَى إِلَى غَيْرِ أَبِيهِ أَوْ انْتَمَى إِلَى غَيْرِ مَوَالِيهِ فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ»؛

«هر فرزندی که خودش را به‌سوی غیر پدرش نسبت دهد و هر غلامی که خودش را سوی غیر آقایش نسبت دهد، لعنت خدا بر وی باد».4- «أَلَا لَا يَحِلُّ لِامْرَأَةٍ أَنَّ تُعْطِيَ مِنْ مَالِ زَوْجِهَا شَيْئًا إِلَّا بِإِذْنِهِ»؛

«برای زن جایز نیست که از مال شوهرش بدون اجازه چیزی بدهد».5- «الدَّيْنُ مَقْضِيٌّ وَالْعَارِيَّةُ مُؤَدَّاةٌ، وَالْمِنْحَةُ مَرْدُودَةٌ، وَالزَّعِيمُ غَارِمٌ»؛

«وام باید ادا شود، عاریت و عطیه به صاحب آن باز گردانده شود، کفیل، ضامن آنچه ضمانت کرده می‌باشد».

آنگاه خطاب به مجمع فرمودند:

«أَنْتُمْ مَسْئُولُونَ عَنِّي، فَمَا أَنْتُمْ قَائِلُونَ؟» (صحیح مسلم و ابوداود)

شما نزد خداوند درباره من پرسیده می‌شوید، پس چه جوابی می‌دهید؟ صحابه عرض کردند: ما می‌گوئیم شما پیام الله تعالی را ابلاغ کردید، وظیفه خویش را انجام دادید. آن‌حضرت انگشت خود را به‌سوی آسمان بالا برد و سه بار فرمودند: «اللَّهُمَّ اشْهَدْ» بار الها! تو گواه باش، در همان لحظه‌ای کهآن‌حضرت به رسالت خود انجام وظیفه می‌کرد، این آیه نازل شد:

﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَدِينٗاۚ﴾ [المائدة: 3].

«امروز دین را برای شما کامل کردم و نعمت خویش را بر شما تکمیل نمودم و دین اسلام را برای شما برگزیدم».

جای شگفت و تعجب زیاد این امر بود که وقتی خواجه دو جهان در مجمع ده‌ها هزار انسان این فرمان ربانی را اعلام می‌کرد، بها و ارزش کجاوه‌ای که بر آن قرار داشت بیش از یک روپیه نبود. وقتی از خطبه فارغ شد، به بلال دستور داد تا اذان گوید آنگاه نماز ظهر و عصر را یکجا باهم ادا کرد. سپس بر ناقه سوار شد و به موقف آمد. در آنجا رو به قبله ایستاد و تا دیر به دعا مشغول شد، وقتی آفتاب نزدیک غروب شد، آماده حرکت از آنجا شدند. حضرت اسامه بن زید را پشت سر خود بر شتر سوار کردند.آن‌حضرت مهار شتر را به قدری کشید که گردن شتر به کجاوه نزدیک شده بود، بر اثر هجوم مسلمان‌ها اضطراب خاصی پیدا شده بود. آن‌حضرتمردم را با دست راست، و در بخاری مرقوم است که با تازیانه اشاره می‌کردند که آهسته حرکت کنید و با زبان فرمودند:

«السكينة يا أيها الناس! السكينة يا أيها الناس». «ای مردم! آهسته بروید، ای مردم! آهسته بروید».

در میاه راه، پیاده شدند و طهارت کردند، اسامه اظهار داشت: یا رسول الله! وقت نماز تنگ می‌شود.

آن حضرت فرمودند: وقت نماز جلوتر می‌آید. پس از اندکی راهپیمایی با تمام کاروان به مزدلفه رسیدند. در آنجا، نخست نماز مغرب را خواندند. سپس مردم مرکب‌های خود را در جاهای خود خواباندند، هنوز وسایل و کالاها را پایین نیاورده بودند که برای نماز عشاء تکبیر گفته شد. نماز عشاء را خواندند و آن‌حضرت استراحت کردند و تا صبح خوابیدند. در آن شب برخلاف معمول و عادت دائمی، برای نماز تهجد بیدار نشدند. محدثین نوشته‌اند که فقط همین یک شب است که آن‌حضرت نماز تهجد نخواندند. صبح زود در اول وقت نماز فجر را با جماعت اقامه کردند. مشرکان قریش زمانی از مزدلفه کوچ می‌کردند که آفتاب طلوع می‌کرد و بر کوه‌ها و تپه‌های اطراف آفتاب نمایان بود. در آن موقع با صدای بلند می‌گفتند: «کوه ثبیرا! با نور خورشید درخشان باش» آن‌حضرت ج برای ابطال این رسم، قبل از طلوع آفتاب از مزدلفه کوچ فرمودند. این روز دهم ذی الحجه و روز دوشنبه بود.

فضل بن عباس، پسر عموی آن‌حضرت پشت سر ایشان بر شتر سوار بود. مسلمانان از هر سو برای پرسیدن مسائل حج نزد آن‌حضرت می‌آمدند و ایشان پاسخ می‌دادند و مناسک حج را به آن‌ها تعلیم می‌دادند.

از طریق «وادی محسر» به جمره آمدند، به ابن عباس که در آن موقع خردسال بود فرمودند: برای من سنگریزه‌هایی بیار، ابن عباس سنگریزه آورد، آن‌حضرت رمی کرد و خطاب به مردم فرمود:

«إِيَّاكُمْ وَالْغُلُوَّ فِي الدِّينِ، فَإِنَّمَا أَهْلَكَ قَبْلَكُمُ الْغُلُوُّ فِي الدِّينِ» (ابن ماجه و نسائی). «از افراط در دین دوری کنید، زیرا که ملت‌های قبل از شما بر اثر همین امر نابود شدند».

در همین اثنا فرمودند:

«لِتَأْخُذُوا مَنَاسِكَكُمْ، فَإِنِّي لَا أَدْرِي لَعَلِّي لَا أَحُجُّ بَعْدَ حَجَّتِي هَذِهِ». (مسلم و ابوداود).«مسائل و مناسک حج را بیاموزید من نمی‌دانم، شاید بعد از این حج، موفق به ادای دیگر حجی نشوم».

آنگاه از آنجا فارغ شده به میدان مِنی تشریف آوردند. حدود یکصد هزار نفر مسلمان حضور داشتند. مهاجرین سمت راست قبله و انصار سمت چپ و در وسط عامه مسلمانان صف کشیده بودند. رسول اکرم ج سوار بر شتر بودند، حضرت بلال مهار شتر را گرفته بود. حضرت اسامه از جانب پشت پارچه‌ای را گرفته به صورت سایبان در دست داشت. وقتی نگاه آن‌حضرتج به سیل عظیم مسلمانان افتاد، نتایج زحمات و وظایف بیست و سه ساله نبوت در معرض دیدشان مشهود بود و از بالای سر این جمعیت عظیم، انوار پذیرش و اعتراف به حق می‌درخشید. در دیوان قضا بر کارنامه فرایض تبلیغ پیامبران گذشته، مهر ختم رسالت تثبیت گشت و جهان بعد از هزاران سال از آفرینش خود، مژده تکمیل دین فطرت را از زبان تک تک موجودات عالم به گوش خود می‌شنید و کائنات عالم شاهد شریعتی نو، نظمی نوین و عصری جدید گردید. در بحبوحۀ این تحولات، ناگهان از زبان صادق خاتم پیامبران، منجی جهان بشریت، حضرت محمد ج این جمله جاری شد: «إِنَّالزَّمَانَ قَدِ اسْتَدَارَ كَهَيْئَتِهِ يَوْمَ خَلَقَ اللَّهُ السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضَ» (به روایت ابوبکره).«امروز زمان بر نقطۀ آغازین خلقت خود رسید».

راه و رسم حج ابراهیمی به انحراف کشیده شده بود و علت آن این بود که در این موسم جنگ و خونریزی جایز نبود. ولی انگیزه‌های جنگجویانه و خون‌آشام عرب‌ها با نیرنگ جنگی، گاهی آن را جلو و گاهی عقب می‌کشیدند و امروز فرصتی بسیار مناسب است که در این اجتماع عظیم، ماه‌های حرام تعیین و اعلام شوند. به همین جهت آن‌حضرت فرمودند:

«السَّنَةُ اثْنَا عَشَرَ شَهْرًا، مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ، ثَلاَثَةٌ مُتَوَالِيَاتٌ: ذُو القَعْدَةِ وَذُو الحِجَّةِوَالمُحَرَّمُ، وَرَجَبُ شهر مُضَرَ، الَّذِي بَيْنَ جُمَادَى وَشَعْبَانَ». (به روایت ابوبکره). «سال دارای دوازده ماه است که چهار ماه از آن مقام و منزلت خاصی دارند، سه ماه پیاپی ذی القعده، ذی الحجه و محرم و چهارم ماه رجب مضر که بین جمادی الثانی و شعبان اقع است».

محور عدل و انصاف و یا جور و ستم در جهان سه چیز است. جان، مال، و آبرو، رسول اکرم ج در خطبۀ قبلی در این باره توضیحاتی داده بودند، ولی به منظور زدودن زنگ‌های دیرینه از دل‌های اعراب، نیاز به تاکید مجدد وجود داشت، در این روز آن‌حضرت طرز خاص و عجیبی برای اعلام مجدد اختیار فرمودند. خطاب به مردم فرمود: آیا می‌دانید امروز چه روزی است؟ آن‌ها عرض کردند: خدا و رسولش بهتر می‌دانند. آن‌حضرت مدتی مکث و سکوت کردند. مردم فکر کردند شاید نام جدیدی برای آن روز در نظر گرفته‌اند. آنگاه فرمودند: آیا امروز روز عید قربان نیست؟ مردم گفتند: آری، سپس فرمودند: آیا می‌دانید این چه ماهی است؟ مردم همچون جواب فوق جواب دادند. آن‌حضرت مدتی مکث و سکوت کردند و فرمودند: آیا این ماه ذی الحجه نیست؟ آن‌ها گفتند: بی‌شک هست. باز پرسیدند: آیا می‌دانید این چه شهری است؟ آن‌ها کما فی السابق پاسخ دادند و آن‌حضرت نیز مدتی سکوت کردند، سپس فرمودند: آیا این شهر بلدة الحرام نیست؟ آن‌ها گفتند: آری، بی‌شک هست، هنگامی که در دل و مغز شنوندگان این مطلب کاملاً جایگزین شد که آن روز و آن ماه و آن شهر قابل احترام و دارای منزلت خاصی هستند، و در آن روز، در آن ماه و در آن شهر، جنگ و خونریزی حرام است، آنگاه اعلام فرمودند:

«فَإِنَّ دِمَاءَكُمْ، وَأَمْوَالَكُمْ، وَأَعْرَاضَكُمْ، حَرَامٌ، كَحُرْمَةِ يَوْمِكُمْ هَذَا، فِي شَهْرِكُمْ هَذَا،فِي بَلَدِكُمْ هَذَا» (به روایت ابوبکره). «خون‌های شما، اموال شما و آبروی شما بر یکدیگر حرام است، مانند حرمت این روز در این ماه و در این شهر».

ظلم و بی‌عدالتی به حدی رسیده بود که اگر فردی از یک خاندان مرتکب جرمی می‌شد، تمام افراد آن خاندان مجرم شناخته می‌شدند و اغلب، مجرم اصلی فرار می‌کرد و یا متواری می‌شد در عوض وی، فرد دیگری از آن خاندان در مقابل آن جرم مجازات می‌شد. فرزند به جرم پدر و پدر به جرم فرزند گرفتار می‌شد. این قانون و عرف ظالمانه از مدت‌ها رواج داشت. گرچه قرآن مجید با اعلام: ﴿وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰۚ﴾ [الأنعام: 164]. قانون عدالت را جایگزین آن همه ظلم و بی‌عدالتی کرد و ریشه ظلم را از بیخ برکند. اما در زمانی که آخرین پیامبر، نظم سیاسی نوینی را بنیانگزاری می‌کرد، توجه به این اصل هم لازم بود، به همین جهت اعلام فرمودند:

«أَلَا لَا يَجْنِي جَانٍ إِلَّا عَلَى نَفْسِهِ، أَلَا لَا يَجْنِي جَانٍ عَلَى وَلَدِهِ وَلَا مَوْلُودٌ عَلَىوَالِدِهِ». (ابن ماجه و ترمذی) .«آری، هر مجرمی مسئول جرم خودش است. آری، پدر در مقابل جرم فرزند و فرزند در مقابل جرم پدر مسئول نیست».

یکی از علل بزرگ بی‌نظمی و ناامنی در سرزمین عربستان این بود که هرکس خود را حاکم و سردار و اطاعت و فرمانبری از دیگران را برای خود ننگ و عار می‌دانست در این مورد اعلام گردید:

«إِنْ أُمِّرَ عَلَيْكُمْ عَبْدٌ مُجَدَّعٌ أَسْوَدُ، يَقُودُكُمْ بِكِتَابِ اللهِ فَاسْمَعُوا لَهُ وَأَطِيعُوا».(صحیح مسلم).«اگر غلام حبشی امیر و حاکم شما شد و شما را طبق قانون قرآن رهبری می‌کرد، اطاعت وی بر شما واجب است».

تمام سرزمین عربستان با نور تابناک اسلام منور شده بود و خانه کعبه برای همیشه مرکز ملت ابراهیمی گشته، قدرت‌های شیطانی و غول‌های کفر و شرک نابود شده بودند، به همین جهت آن‌حضرت با قدرت تمام اعلام فرمودند:

«أَلَا إِنَّ الشَّيْطَانَ قَدْ أَيِسَ أَنْ يُعْبَدَ فِي بَلَدِكُمْ هَذَا أَبَدًا، وَلَكِنْ سَتَكُونُ لَهُ طَاعَةٌفِيْمَا تحقرون مِنْ أَعْمَالِكُمْ فسيرض به». (ابن ماجه و ترمذی) .«ای مردم! شیطان برای همیشه از این که در سرزمین شما مورد پرستش واقع شود، مأیوس و ناامید گشته. البته در امور کوچک و معمولی از وی اطاعت می‌کنید و او از این جهت خوشحال می‌شود».

در پایان، امت را به‌سوی اولین و مهم‌ترین فریضه اسلامی، متوجه ساختند و فرمودند:

«اعبدوا ربكم فصلوا خمسكم وصوموا شهركم وأطيعوا ذا أمركم تدخلوا جنة ربكم». «پروردگار خود را بپرستید، نمازهای پنجگانه را به‌جا آورید، ماه رمضان را روزه گیرید. و از دستورات من اطاعت کنید تا وارد بهشت پروردگار خود شوید».

سپس خطاب به مجمع فرمودند: «أَلَا هَلْ بَلَّغْتُ؟» «آیا من پیام الهی را به شما ابلاغ کردم؟» همگی اظهار داشتند: آری، آن‌حضرت فرمودند:

«اللَّهُمَّ اشْهَدْ» «بار الها! تو بر این گواه باش» سپس فرمودند:

«فَلْيُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ». «کسانی که در اینجا حاضر هستند آنچه را شنیده‌اند به کسانی که حاضر نیستند، برسانند».

در پایان خطبه، با تمام مسلمانان خداحافظی کردند. سپس به محلی که قربانی می‌کردند رفتند و فرمودند: برای قربانی جای خاصی از منی اختصاص ندارد، بلکه در تمام جاهای منی و مکه قربانی درست است. یکصد شتر برای قربانی با آن‌حضرت همراه بود تعدادی را خودشان و مابقی را حضرت علی ذبح کردند و فرمودند: تا گوشت و پوست آن‌ها صدقه شود، حتی اجرت قصاب از آن داده نشود، بلکه جداگانه داده شود. وقتی از قربانی فارغ شدند، معمر بن عبدالله را احضار کردند و او سر مبارک ایشان را تراشید. آن‌حضرت از فرط محبت مقداری از موهای مبارک خود را به ابوطلحه انصاری و همسر وی ام سلیم دادند و مقداری به کسانی که در آنجا نشسته بودند عنایت کردند و باقی‌مانده را ابوطلحه میان مسلمانان تقسیم کرد و به هریک از آن‌ها یک یا دو تار مو داد. بعد از آن به مکه معظمه تشریف بردند و خانه کعبه را طواف کردند، سپس بر کنار چاه زمزم آمدند.

وظیفه آب‌دادن حجاج از چاه زمزم بر عهدۀ خاندان عبدالمطلب بود، چنانکه افراد خاندان از چاه آب می‌کشیدند و به مردم می‌دادند. رسول اکرم ج فرمودند:

«ای فرزندان عبدالمطلب! اگر بیم آن وجود نداشت که سایر مردم هجوم می‌آورند و دلو را از دست شما می‌گیرند، من خودم با دستان خودم آب می‌کشیدم و می‌نوشیدم».

حضرت عباس آب کشید و به آن‌حضرت تقدیم کرد، آن‌حضرت رو به قبله ایستاده آب نوشیدند، آنگاه از آنجا به منی بازگشتند و نماز ظهر را در آنجا ادا کردند.

در بقیه ایام تشریق یعنی تا دوازدهم ذی الحجه در منی ماندند و هر روز بعد از زوال آفتاب برای رمی جمرات می‌رفتند و رمی می‌کردند. در ابوداود (باب الخطبة بمنی) حدیثی مذکور است، از آن معلوم می‌شود که آن‌حضرتدر روز دوازدهم ذی الحجه نیز، در منی خطبه‌ای ایراد کردند که مطالب آن به‌طور مختصر همان مطالب خطبۀ قبلی است. روز سه شنبه سیزدهم ذی الحجه، بعد از زوال آفتاب از آنجا به «وادی محصب» تشریف بردند و شب را در آنجا ماندند. روز بعد به مکه معظمه رفتند و آخرین طواف خانه کعبه را انجام دادند و نماز صبح را در آن به جا آوردند، سپس کاروان‌های حجاج به سوی شهرهای خود حرکت کردند و آن‌حضرت همراه با مهاجران و انصار به‌سوی مدینه حرکت کردند. در مسیر راه محلی به نام «خُم» که به فاصله سه مایل از «جحفه» قرار دارد، وجود دارد که معروف به «غدیر خم» است.

«غدیر» به زبان عربی به «برکه» گفته می‌شود. در آنجا آن‌حضرت تمام صحابه را جمع کردند و خطبه‌ای ایراد فرمودند:

«أَمَّا بَعْدُ! أَيُّهَا النَّاسُ! فَإِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ يُوشِكُ أَنْ يَأْتِيَ رَسُولُ رَبِّي فَأُجِيبَ، وَأَنَاتَارِكٌ فِيكُمْ ثَقَلَيْنِ: أَوَّلُهُمَا كِتَابُ اللهِ فِيهِ الْهُدَى وَالنُّورُ فَخُذُوا بِكِتَابِ اللهِ، وَاسْتَمْسِكُوابِهِ، وَأَهْلُ بَيْتِي أُذَكِّرُكُمُ اللهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي». «بعد از حمد و ثنای پروردگار، من نیز بشر هستم، ممکن است پیک خداوند فرا رسد و من به آن لبیک گویم، من در میان شما دو چیز گران‌بها می‌گزارم، یکی کتاب خدا که در آن هدایت و روشنایی است، پس آن را محکم بگیرید، و دیگری اهل بیت من. درباره اهل بیت خویش خدا را واسطه قرار می‌دهم، جمله آخر را سه بار تکرارفرمودند».

این روایت صحیح مسلم (مناقب حضرت علی) است. در نسائی، مسند امام احمد، ترمذی، طبرانی، طبری، حاکم و غیره جملات دیگری نیز مذکور است که در آن‌ها فضیلت و مقام حضرت علی بیان شده است. در تمام این روایات یک جمله به‌طور مشترک وجود دارد و آن این که:

«مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ، اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ». «من دوست هرکس هستم علی نیز دوست اوست. پروردگارا! هرکس با او محبت کند، تو با وی نیز محبت کن و هرکس با وی دشمنی کند تو با وی دشمنی کن».

در احادیث به‌طور صریح علت و انگیزه این جمله بیان نشده، در بخاری مذکور است که در همان زمان حضرت علی س به یمن فرستاده شده بود و از آنجا به مکه بازگشته در مراسم حج شرکت نمود، در یمن با نظر و تدبیر خویش امری را مرتکب شده بود که بعضی از یاران وی آن را نپسندیدند و یکی از آن‌ها به محضر رسول اکرم ج شکایت کرد. آن‌حضرت فرمودند: علی بیش از این حق به جانب است.

ممکن است برای رفع شکوک و اوهام اینگونه افراد این جمله را بیان فرموده‌اند.

وقتی به ذوالحلیفه نزدیک مدینه رسیدند، شب را در آنجا به سر بردند، صبح، هنگام طلوع آفتاب کوکبۀ نبوی وارد مدینه منوره شد، وقتی نگاهآن‌حضرت بر مدینه افتاد، این کلمات بر زبان مبارک‌شان جاری شد:

«اللهُ أَكْبَرُ، لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وَحْدَهُ، لَا شَرِيكَ لَهُ، لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ، وَهُوَ عَلَى كُلِّشَيْءٍ قَدِيرٌ، آيِبُونَ تَائِبُونَ، سَاجِدُونَ لِرَبِّنَا حَامِدُونَ، صَدَقَ اللهُ وَعْدَهُ، نَصَرَ عَبْدَهُ،وَهَزَمَ الْأَحْزَابَ، وَحْدَهُ». «خداوند بزرگ و برتر است. جز او دیگر معبودینیست، شریک و همتایی ندارد، ملک و سلطنت و حمد و ثنا از آن اوست، او بر هرچیزی قادر و تواناست، در حالی باز می‌گردیم که توبه‌کننده، اطاعت‌کننده، سجده‌کننده و ستایش‌کننده پروردگار خود هستیم. خداوند وعده خود را وفا کرد. بندۀ خود را نصرت و یاری کرد و تمام احزاب و گروه‌ها را به تنهایی شکست داد».

 

په اړه خبری کول'پايان رسالت'

خپل فکرونه ولیکئ

د دې مقالې په اړه خپل نظرونه موږ سره شریک کړئ

نظر شما قابل قدر است