

فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا… (روم، ٣٠)
پس روى خود را متوجه آئين خالص پروردگار كن !تأسيس حكومت الهى
تأسيس حكومت الهى
﴿وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمۡ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَيَسۡتَخۡلِفَنَّهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ كَمَا ٱسۡتَخۡلَفَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ﴾ [النور: 55].
سپیدۀ صبح پس از تاریکی شب نمودار میشود، هنگامی که ابر سیاه و تاریک کنار میرود، خورشید تابان به همه جا نورافشانی میکند. جهان آکنده از ظلمتها و تاریکیهای ظلم و ستم بود که ناگهان صبح سعادت طلوع کرد و آفتاب حق و صداقت پرتو افکنی را آغاز نمود و عرب همچنانکه پرستش خدای یگانه را شروع کرده بود، تحت حاکمیت یک حکومت قرار گرفت. خداوند متعال هم وعده فرموده بود که:
﴿وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمۡ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَيَسۡتَخۡلِفَنَّهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِكَمَا ٱسۡتَخۡلَفَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمۡ دِينَهُمُ ٱلَّذِي ٱرۡتَضَىٰ لَهُمۡ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّنۢ بَعۡدِ خَوۡفِهِمۡ أَمۡنٗاۚ يَعۡبُدُونَنِي لَا يُشۡرِكُونَ بِي شَيۡٔٗاۚ وَمَن كَفَرَ بَعۡدَ ذَٰلِكَ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ ٥٥﴾ [النور: 55].
«خداوند به مؤمنان و نیکوکاران از شما وعده داده است که آنان را جانشین سازد در زمین همچنان که جانشین قرار داد آنانی را که پیش از آنها بودند و دینی را که برای آنان برگزیده سیطره دهد و ترس آنان را به امنیت تبدیل کند. آنان فقط مرا میپرستند و چیزی را با من شریک قرار نمیدهند و هرکس بعد از این ناسپاسی کند پس آنان از گروه فاسقاناند».
حکومت الهی و جانشینی او در زمین از لوازم نبوت نیست، ولی هنگامی که دعوت الهی با دیوارهای سیاست کشوری اصطکاک پیدا میکند و یا وقتی صلاح و امنیت کشور در محاصرۀ فساد و ناامنی و اضطراب قرار میگیرد، پیامبر الهی در قیافۀ ابراهیم و موسی نمودار میشود و ملت و مملکت را از بردگی و غلامی نمرودها و فرعونها رهایی میبخشد.
در میان پیامبران، عیسی و یحیی نیز بودهاند که هیچگونه سهمی از حکومت نداشتند. موسی، داود و سلیمان نیز بودند که سرنوشت ملتها و مملکتها در اختیار آنان قرار داشت. ولی پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد ج با این هردو گروه مشابهت کامل داشت. خزانههای عرب در اختیار و تصرف ایشان بود. اما در کاشانۀ نبوت نه بستر نرمی و نه غذای چربی وجود داشت و نه بر بدن مبارک ایشان خلعت شاهانهای و نه در جیب و صندوقهای ایشان درهم و دیناری بود.
در عین زمانی که عظمت و اُبهت «قیصر» و «کسرا» در بارگاهش نمایان بود، وی به عنوان یتیم مکه، شخصیتی ساده پوش و مانند فرشتۀ معصوم آسمان به نظر میرسید. خداوند متعال هدف و مقصود اصلی از حکومت اسلامی را در قرآنکریم چنین بیان میفرماید:
﴿ٱلَّذِينَ أُخۡرِجُواْ مِن دِيَٰرِهِم بِغَيۡرِ حَقٍّ إِلَّآ أَن يَقُولُواْ رَبُّنَا ٱللَّهُۗ وَلَوۡلَا دَفۡعُ ٱللَّهِٱلنَّاسَ بَعۡضَهُم بِبَعۡضٖ لَّهُدِّمَتۡ صَوَٰمِعُ وَبِيَعٞ وَصَلَوَٰتٞ وَمَسَٰجِدُ يُذۡكَرُ فِيهَا ٱسۡمُ ٱللَّهِ كَثِيرٗاۗ وَلَيَنصُرَنَّ ٱللَّهُ مَن يَنصُرُهُۥٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ ٤٠ ٱلَّذِينَإِن مَّكَّنَّٰهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ أَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّكَوٰةَ وَأَمَرُواْ بِٱلۡمَعۡرُوفِوَنَهَوۡاْ عَنِ ٱلۡمُنكَرِۗ وَلِلَّهِ عَٰقِبَةُ ٱلۡأُمُورِ ٤١﴾ [الحج: 40-41].
«فرمان جهاد داده شد به کسانی که کفار با آنان وارد جنگ شدند، چون مورد ظلم قرار گرفتند و همانا خداوند بر یاری آنان تواناست. این فرمان به آنان داده شد که به ناحق از خانههایشان بیرون رانده شدند صرفاً به این جرم که میگفتند: پروردگار ما الله است و چنانچه خداوند شر بعضی از انسانها را توسط بعضی دیگر دفع نمیکرد، البته معابد، کلیساها، کنیسهها و مساجد زیادی که نام الله در آنها برده میشد تخریب میگردید و خداوند اکیداً یاری خواهد کرد کسی را که دین او را یاری کند همانا خداوند توانا و غالب است. (همان) کسانیکه اگر در زمین به آنها قدرت (و حکومت) بخشیم، نماز را بر پا میدارند، و زکات را میدهند، و امر به معروف و نهی از منکر میکنند، و سرانجام کارها از آن الله است».
در این آیات به طور اجمال گفته شده که غزوهها در اسلام چگونه و برای چه منظوری آغاز شدند؟ اهداف و مقاصد حکومت اسلامی چه بود، و وظایف استخلاف فی الأرض چیست؟ و با سایر حکومتهای دنیوی در چه اموری فرق و امتیاز دارند؟ مباحث اصولی و مفصل در این باره در سایر قسمتهای کتاب بیان خواهد شد. در اینجا منظور، بیان مسایل عمومی و جزئی دربارۀ نظم اعراب است.
از صفحات گذشته معلوم شد که سرانجام، امنیت و آرامش در تمام سرزمین عربستان حاکم شد. معضلات سیاسی و نابسامانیهای اجتماعی از بین رفتند. در اکناف و اطراف ممکلت، داعیان و مبلغان اسلام منتشر شده بودند. هیأتهای نمایندگی قبایل از مناطق و سرزمینهای دور به بارگاه نبوت حضور مییافتند. فتح مکه روز عظمت و اقتدار اسلام بود که در رمضان سال هشتم هجری به وقوع پیوست. بعد از آن، رسول اکرم ج در میان قبایل، افرادی را تعیین فرمودند تا اموال زکات و صدقات را گردآوری کنند. ولی ارکان و پایههای خلافت الهی در اواخر سال دهم هجری، نزدیک به زمان حجة الوداع، تکمیل و مستحکم شد.
گرچه از دید ناقص، ضعیف و ناآشنای اروپا، این دوران از زندگی رسول خدا ج دوران جدید ریاست و سلطنت ایشان و مظهر یک زندگی سلطنتی به نظر میرسد، لیکن برای آشنایان و واقعبینان، حقیقت واضح و روشن است که آقای دو جهان، چگونه در لباسهای کهنه و پاره، در کوچههای مدینه در صف فقرا و مساکین و غلامان نمودار میشد. وی در حالی که بینیاز از تاج و تخت، مستغنی از قصر و ایوان، بیپروا از حاجب و دربان، دور از خدم و حشم و مال و منال بود، بر دلها حکومت میکرد. حکومت وی نه تشکیلات داشت و نه مراکز و نیروهای انتظامی. نه صاحبمنصبان و نه هیأت وزیران و نه امراء و قضات جداگانه. وی شخصیتی واحد بود که تمام مسئولیتها را خود ایشان انجام میداد. با وجود این، وی میان خود و عامۀ مسلمین به اندازۀ یک مو فرق و امتیاز قائل نمیشد. در دادگاه عدالت وی، فاطمۀ زهرا جگرگوشۀ نبوت و یک مجرم عادی، برابر بودند. مقصود اصلی از بعثت پیامبر گرامی ج دعوت به مذهب، اصلاح اخلاق و تزکیۀ نفوس بود. سایر مسئولیتها ضمنی و جنبی بودند. روی این اساس! آنحضرت ج به ترتیبات و مسایل امنیتی تا حدی که برای دعوت توحید موانع و مشکلاتی پیش نیاید، توجه مبذول میداشتند. با وجود این، این امر چندان مهم به نظر نمیرسید.
نظم و انضباط حکومت اسلامی
رسول خدا ج به سن شصت سالگی رسیده بودند، با این وصف، تمام امور حکومت را در آن سن بالا خودشان انجام میدادند و بر آنها نظارت داشتند مانند: تعیین والیان و عاملان، تعیین مؤذنان و ائمه جمعه و جماعات، تعیین نمایندگان برای جمعآوری اموال زکات و مالیات، انعقاد پیمان صلح با اجانب، تقسیم اموال میان قبایل مسلمان، ترتیب و نظم سپاهیان اسلام، رسیدگی به دعاوی، رفع اختلافات و جلوگیری از جنگهای داخلی، پذیرایی از هیأتهای نمایندگی و مذاکره با آنان، صدور فرامین لازم، ترتیب و انتظام امور افراد نومسلمان، افتاء در مسایل شرعی، اجرای تعزیرات در جرائم، نظارت بر مناصب و عهدهداران بزرگ مملکتی و کسب اطلاع و حسابرسی از آنان.
افراد متعددی از صحابه به عنوان والی به ولایات دور دست، تعیین و اعزام شده بودند، ولی وظایف و مسئولیتهای مدینه و اطراف آن را شخصاً بر عهده داشتند. بار بزرگ وظایف و مسئولیتهای خلافت الهی بر دوشآنحضرت سنگینی میکرد و ایشان به لحاظ جسمی بسیار ضعیف شده بودند. در روایات مذکور است که ایشان در اواخر زندگی نماز تهجد را در حالت نشسته میخواندند و این از عوارض ضعف جسمی بود. ولی این ضعف جسمی نتیجۀ چه امری بود؟ پاسخ این سؤال را از زبان مبارک حضرت عایشه ل بشنویم، زیرا وی بزگترین تصویر کَشَندۀ اعمال و زندگیآنحضرت ج است:
«أنَّ عَبْدَ الله بْنِ شَقِيقٍ، قَالَ: سَأَلْتُ عَائِشَةَ، أَفَكَانَ يُصَلِّي قَاعِدًا؟ قَالَتْ: حِينَحَطَمَهُ النَّاسُ»(). «عبدالله بن شفیق میگوید: از حضرت عایشه پرسیدم: آیاآنحضرت ج در حال نشسته نماز میخواندند؟ وی اظهار داشت: آری! ولی هنگامی که مردم ایشان را خسته و نحیف کرده بودند».
فرماندهی در جهاد
امیر و فرمانده سپاهیان اسلام در غزوهها و سرایای کوچک از بزرگان صحابه تعیین میشد، اما در جنگهای بزرگ، قیادت و فرماندهی سپاه راآنحضرت شخصاً بر عهده میگرفت. چنانکه در غزوۀ بدر، احد، خیبر، فتح مکه و تبوک خود ایشان فرماندهی را بر عهده داشت. دلیل این کار، جنگ و فتح و پیروزی نبود، بلکه نظارت بر نظم و انضباط و مسایل اخلاقی سپاهیان بود. چنانکه در مسایل بسیار جزئی به سربازان اسلام تذکر میدادند که موارد تذکرات صریحاً در کتب احادیث مذکور است و قوانین جنگی اسلام در پرتوِ همین موارد، تدوین گردیده است.
اِفتاء
گرچه افراد متعددی از اصحاب کرام در عصر نبوت وظیفۀ اِفتاء را بر عهده داشتند و به مردم در مسایل شرعی فتوا میدادند، لیکن اغلب، خودآنحضرت این وظیفه را انجام میدادند. برای فتوادادن وقت خاصی را تعیین نفرموده بودند، بلکه در هرحال، طبق نیاز مردم فتوا میدادند. خلاصه، هرگاه مردم از ایشان سؤال میکردند، ایشان جواب میدادند. چنانکه امام بخاری / در کتاب العلم مجموعۀ فتاوای ایشان را در ابواب مختلف گرد آورده است. این همان شعبه مهم خلافت بود که حضرت عمرس در دوران خلافت خود به آن توجه فوق العاده مبذول داشت، و شعبهای مستقل در این باب تشکیل داد.
داوری و حل و فصل قضایا
گرچه در عهد مبارک آنحضرت ج «محکمۀ قضاوت» تأسیس شده بود و پیامبر اکرم، حضرت علی و معاذ بن جبل ب را به عنوان قاضی، به یمن اعزام داشت. با وجود این، به دعاوی مدینه و اطراف آن، خود آنحضرت جرسیدگی میکردند و هیچ محدودیتی در این باره وجود نداشت.
امام بخاری؛ بابی تحت عنوان: «بَابُ مَا ذُكِرَ أَنَّ النَّبِيَّ ج لَمْ يَكُنْ لَهُ بَوَّابٌ» منعقد کرده است. روی این اساس، آنحضرت در خانه هم استراحت و آرامش آن چنانی نداشتند. مسایل و مشکلات زنان، عموماً بر اهل بیتآنحضرت عرضه میشد. در کتب احادیث مجموعۀ بزرگی از رسیدگیآنحضرت به دعاوی و حل و فصل اختلافات، مذکور است که چنانچه گردآوری شوند، کتاب ضخیمی از آن تهیه خواهد شد. معمولاً در کتاب البیوع احادیث دعاوی عمومی و در کتاب القصاص و الدیات دعاوی نظامی ذکر شدهاند.
دبیری و منشیگری
این امر به قدری مهم بود که گرچه در عصر نبوت برای سایر امور، شعبهها و ترتیبات مستقلی وجود نداشت، ولی یک برنامه ابتدایی برای این امر تنظیم شده بود و نخست، زید بن ثابت و سپس حضرت معاویه مسئول آن تعیین شدند. علاوه بر اینها، از سایر صحابه نیز گاهی استفاده میشد. دعوتنامههایی که آنحضرت به حکام و سلاطین نوشتند، معاهدههایی که با بعضی از قبایل منعقد کردند، دستور العملهایی که برای قبایل مسلمان صادر فرمودند، احکامی که برای عُمّال و نمایندگانی که صدقات را اخذ میکردند، مرقوم فرمودند، فهرستهایی که از سربازان و مجاهدین اسلام تهیه میشد و احادیثی که توسط بعضی از صحابه به دستور آنحضرت یادداشت میشد، همه در همین سلسله داخل اند. زرقانی و مؤلفان دیگری، باب مستقلی در احکام و دستورالعملهایی که توسطآنحضرت صادر شده، به رشتۀ تحریر درآوردهاند.
میزبانی و پذیرایی از میهمانان
کسانی که به بارگاه آنحضرت به عنوان میهمان حضور مییافتند، در واقع، میهمان نبوت و خلافت الهی بودند و آنحضرت از همین جهت از آنها میزبانی میکردند. بیشتر میهمانان به قصد پذیرش اسلام میآمدند. در آغاز بعثت، آنحضرت ج برای این هدف، بلال را مأمور کرده بودند و چون یکی از مسلمانان مفلس و تهیدست به محضر آنحضرت باریاب میشد و گرسنه و نیازمند به لباس و یا غذا بود، به بلال دستور میدادند تا از طریق گرفتن وام، ترتیب غذا و لباس آن مسلمان را بدهد. هرگاه مالی از جایی نزدآنحضرت میرسید، وام را از طریق آن پرداخت میکردند و اگر کسی هدیهای به محضر ایشان تقدیم میکرد آن را در همین راه صرف میکردند.
گاهی برای این هدف، اصحاب کرام را به صدقه و جمعآوری کمک تشویق میکردند و آنچه جمعآوری میشد، میان مهاجرینی که مستمند بودند، تقسیم میگردید. چنانکه یک بار، گروهی از مهاجران مستضعف به محضر آنحضرت ج حضور یافتند. هریک از آنها دارای یک شال بر گردن و یک قبضه شمشیر بر کمر بود. هنگامی که آنحضرت ج آن وضع بیسروسامانی آنها را مشاهده کردند، رنگ چهرۀ مبارک متغیر شد، فوراً به بلال دستور دادند تا اذان گوید. پس از ادای نماز، خطبهای ایراد کردند و اصحاب را به کمک با آنها تشویق نمودند. یکی از انصار کیسهای از خواروبار به محضر آنحضرت ج آورد، کیسه به حدی سنگین بود که حمل و نقل آن به مشکل انجام میگرفت. دیگران هم تشویق شدند و پس از لحظاتی مقدار زیادی آذوقه و لباس برای آنان جمعآوری شد.
پس از فتح مکه، ورود هیأتهای زیادی از اطراف و اکناف به محضرآنحضرت ج آغاز شد. آنحضرت شخصاً از آنان میزبانی میکردند و مشکلات آنها را رفع و هزینههای سفر آنها را تأمین میکردند. این برخورد و مدارای آنحضرت ج تأثیر بسیار مطلوبی بر قبایل میگذاشت. آنحضرتج به قدری به این امر توجه مبذول میداشتند که در آخرین لحظات زندگی، یکی از وصایای ایشان وصیت ذیل بود که فرمودند:
«أَجِيزُوا الوَفْدَ بِنَحْوِ مَا كُنْتُ أُجِيزُهُمْ». «با هیأتهای نمایندگی همچنانکه من رفتار میکردم شما هم رفتار کنید».
عیادت از بیماران
عیادت از بیماران و شرکت در مراسم تشییع جنازهها، گرچه یکی از وظایف مذهبی بود و از همین حیث هم آغاز شده بود. چنانکه وقتیآنحضرت ج به مدینه تشریف آوردند، رسم بر این شد که هنگام سکرات مرگ، خانوادۀ میت به آنحضرت ج اطلاع میدادند. ایشان نزد او میرفت و برایش دعای مغفرت میکرد. ولی از بعضی جهات این امر با وظیفۀ خلافت الهی هم ارتباط داشت، زیرا که بعضی از صحابه در همان حال میخواستند مال و ثروت خود را در راه خدا صدقه کنند و آنحضرت ج آنها را در این امر بهطور صحیح راهنمایی میکردند. کسانی که مقروض بودند،آنحضرت در تشییع جنازۀ آنان شرکت نمیکردند. لذا وارثان آنان و یا کسانی دیگر از صحابه مجبور میشدند قرض آنها را ادا کنند و بدین طریق بسیاری از مسایل و دعاوی حل و فصل میشد. همچنانکه در احادیث، نمونههای متعددی از این امور مذکور است.
بازرسی و تنبیه متخلفان
در عصر شکوفایی تمدن اسلام، محکمۀ بازرسی، یک محکمه و دیوان مستقلی بود که در سطح بسیار وسیعی تمام امور مسلمانان را تحت نظر داشت و مراقب اخلاق و رفتار آنان بود. ولی در زمان پربرکت رسول اکرم جاین محکمه و دیوان به صورت رسمی دایر نبود، بلکه آنحضرت ج شخصاً این وظیفه را بر عهده داشتند و از مسایل اخلاقی و وظایف مذهبی هریک از مسلمانان بازرسی و تحقیق به عمل میآوردند و بر امور تجاری آنان نیز نظارت داشتند. مسایل و امور تجاری و شعبۀ معاملات عرب شدیداً نیازمند اصلاحات بود و هنگامی که آنحضرت ج به مدینه تشریف آوردند، آن اصلاحات را آغاز کردند. این اصلاحات بدون نظارت و بازرسی انجام نمیگرفت. چنانکه با شدت و دقت تمام، بر آنها نظارت و تمام مردم را وادار به عمل بر آن میکردند و کسانی را که تخلف میکردند، مورد تنبیه و مجازات قرار میدادند. در صحیح بخاری، کتاب البیوع مذکور است:
«لَقَدْ رَأَيْتُ النَّاسَ فِي عَهْدِ رَسُولِ الله ج، يَبْتَاعُونَ جِزَافًا يَعْنِي الطَّعَامَ، يُضْرَبُونَأَنْ يَبِيعُوهُ فِي مَكَانِهِمْ، حَتَّى يُؤْوُوهُ إِلَى رِحَالِهِمْ». «همانا من در عصر رسول اکرم ج مشاهده کردم کسانی که آذوقه و خوراکیها را به صورت تخمین خریداری میکردند و میخواستند قبل از این که به خانههای خود ببرند، آنها را بفروشند، مورد تنبیه و مجازات قرار میگرفتند».
گاهی به منظور تحقیق و بررسی، خود ایشان به بازار میرفتند. یک بار از بازار گذر میکردند، ناگهان نگاهشان بر مقداری گندم که انباشته شده بود، افتاد. دست خود را در آنها فرو بردند. دیدند که گندمها مرطوب و نمدار است. از فروشنده پرسیدند: «چرا این گندمها خیس و مرطوب اند؟ وی در پاسخ اظهار داشت: بر اثر باران خیس شدهاند. آنحضرت جفرمودند:
«چرا گندمهای خیس شده و مرطوب را در ظاهر قرار ندادی تا قابل رؤیت و در معرض دید باشند؟ کسانی که مردم را فریب میدهند، از ما نیستند»؟.
در باب بازرسی، بزرگترین وظیفۀ آن حضرت، بازرسی و بازخواست عاملان بود. یعنی وقتی عاملان و نمایندگان، زکات و صدقات را از مردم دریافت میکردند و به محضر آنحضرت ج میآوردند، ایشان تحقیق و بررسی میکردند که آیا آنها در این امر مرتکب خطا و امر ناجایزی شدهاند یا خیر؟ چنانکه یک بار «ابن اللتیه» را مأمور وصول زکات کردند، او اموال زکات را وصول کرد و به محضر آنحضرت ج آورد و اظهار داشت: این اموال مال زکات اند و اینها مال من اند که به من هدیه کردهاند.آنحضرت فرمودند: «چرا وقتی در خانه نشسته بودی این هدایا به شما نرسید»؟ سپس در جمع مسلمانان خطبهای ایراد کردند و از این که چنین اموالی را مِلک خود بدانند، به شدت منع کردند.
صلح و آشتی میان مردم
یکی از اهداف عالیه اسلام، از میانبرداشتن تفرقهها و اختلافها از جهان، مخصوصاً از جامعه اسلامی، بود. روی همین اساس، رسول اکرم جاین امر را یکی از وظایف مهم و ضروری خویش قرار داده بودند و هرگاه از بروز اختلافات و درگیریهایی آگاه میشدند، رفع آنها و برقراری صلح و آشتی را بر سایر فرایض مهم دینی، مقدم میداشتند. چنانکه یک بار میان چند نفر از قبیلۀ «بنی عمرو بن عوف» اختلافی روی داد. آنحضرت مطلع شدند و با چند نفر از صحابه به قصد آشتی و صلح نزد آنان رفتند. وقت نماز فرا رسید و بلال اذان گفت. آنحضرت ج تأخیر کردند و مردم همچنان منتظر بازگشت ایشان بودند و چون مدتی از گفتن اذان گذشته بود، مردم حضرت ابوبکرصدیقس را برای امامت جلو کردند. در همین حال آنحضرتتشریف آوردند و از میان صفها خود را به صف اول رساندند. حضرت ابوبکر س از تشریفآوری ایشان متوجه نشدند. مردم شروع به کفزدن کردند و بدین طریق ابوبکر س را متوجه کردند. ابوبکر پشت سر را نگاه کرد، دید که آنحضرت در صف ایستادهاند. آنحضرت با دست اشاره کردند که به نماز ادامه دهد ولی حضرت ابوبکر امامت را با حضور آن حضرت، سوء ادب تلقی کرده، به عقب آمد. آنحضرت ج به جایش ایستادند و نماز را ادامه دادند.
یک بار اهالی «قباء» با یکدیگر درگیر شدند و بر یکدیگر سنگ پراکنی کردند. پیامبر گرامی ج مطلع شدند و با چند نفر از یاران برای صلح و آشتی به آنجا رفتند. (امام بخاری این هردو واقعه را جداگانه ذکر کرده، لیکن شارحان حدیث نظر بر این دارند که این هردو بخش از یک واقعه هستند) در دیگر روایات بخاری مذکور است که آنحضرت ج پیاده به آنجا رفتند.
«ابن ابی حدرد» به حضرت کعب بن مالک بدهکار بود. کعب در مسجد از وی خواست تا قرضش را ادا کند. «ابن ابی حدرد» مُصِر بود تا مقداری از آن را عفو کند، ولی کعب این را قبول نمیکرد. شور و غوغا به پا شد.آنحضرت از خانه بیرون آمدند کعب را صدا زدند. کعب جواب داد.آنحضرت فرمودند: «نصف قرض را به او معاف کن». کعب راضی شد. آنگاه خطاب به «حدرد» گفتند: «برو و باقیماندۀ قرض را بیار ادا کن». دهها واقعه از این وقایع جزئی هر روز روی میداد.
برای انجام امور مهم در مدینه و خارج از آن، بزرگان صحابه را بر منصبهای مختلف منصوب فرمودند. آنچه بیش از هرچیز برای نوشتن وحی، نامهها و پیامها، اجرای احکام و دستورالعملها مهم بود، آشنایی با املاء و سواد آن روز بود. قبل از اسلام عموماً میان عربها رسم خواندن و نوشتن وجود نداشت. و یکی از دستاوردهای اسلام بر این ملت همین امر بود. فدیۀ بسیاری از اسیران بدر، فقط این تعیین شد که به فرزندان مسلمانان در مدینه سواد خواندن و نوشتن را بیاموزند. حضرت زید بن ثابت که یکی از کاتبان و نویسندگان وحی بود، از همین طریق آموزش دیده بود. از یک روایت ابوداود معلوم میشود که یکی از مواردی که به اصحاب صفّه تعلیم داده میشد، سواد خواندن و نوشتن بود.
کاتبان و دبیران
مسئولیت امر قضا از یک حیث، نیابت از رسول اکرم ج به شمار میآمد. از این جهت بزرگان صحابه در اوقات مختلف، به این امر منصوب میشدند. یکی از آنان «شرحبیل بن حسنۀ کندی» بود که قبل از همه به این امر مهم منصوب گردید. وی از کسانی بود که اوایل اسلام، آیین اسلام را پذیرفته بود. و در مکه مکرمه نخستین کسی بود که وظیفۀ نوشتن وحی را بر عهده داشت. «عبدالله بن ابی سرح» اولین فرد نویسنده و دبیر از قریش بود. در مدینه این امتیاز قبل از همه نصیب ابی بن کعب شد.
حضرت ابوبکر، عمر، عثمان، علی، عامر بن فهیره، عمرو بن العاص، عبدالله بن ارقم، ثابت بن قیس بن شماس، حنظله، ابن الربیع الاسدی، مغیره بن شعبه، عبدالله بن رواحه، خالد بن ولید، خالد بن سعید بن العاص، علاء حضرمی، حذیفه بن الیمان، معاویه بن ابی سفیان و زید بن ثابت ش در اوقات مختلف عهدهدار این مسئولیت بودند. گرچه همۀ این بزرگان به این شرف نایل آمده بودند، چنانکه صلحنامه حدیبیه توسط حضرت علی نوشته شد. نامههایی که به حکام و سلاطین ارسال شد، نویسندۀ آنها عامر بن کعب و نامهای که به «قطن بن حارثه» ارسال گردید، توسط ثابت بن قیس نوشته شد. ولی عموماً بیش از همه عهدهدار این امر زید بن ثابت بود و در جمع اصحاب کرام نام نامی وی از این حیث بیش از دیگران میدرخشد.
یکی از امتیازاتی که زید بن ثابت بر این دسته از اصحاب داشت، این بود که وی بنابه دستور آنحضرت ج زبان عبرانی را آموخت و علت آن این بود که آنحضرت در مدینه منوره با یهود ارتباطات زیادی داشتند و زبان مذهبی آنها زبان عبرانی بود. روی همین اساس آنحضرت ج به زید بن ثابت دستور دادند تا این زبان را فرا گیرد و او در مدت پانزده روز آن را فرا گرفت و مهارت خاصی در آن به دست آورد.
والیان و امیران
برای حل و فصل دعاوی، اجرای عدالت، ایجاد امنیت و رفع اختلافات، نیاز به والیان و امیران متعددی بود. به همین منظور آنحضرت ج افراد متعددی از اصحاب کرام را در مناطق مختلف والی و حاکم تعیین فرمودند. چنانکه اسامی آنها به شرح ذیل میباشد:
«باذان بن سامان» از خاندان بهرامگور بود و نخستین کسی از سلاطین عجم بود که مشرف به اسلام شد. نبی اکرم ج او را والی یمن مقرر فرمودند.
«شهر بن باذان» پس از باذان بن سامان، آنحضرت او را والی صنعاء تعیین کردند.
«خالد بن سعید بن العاص» وقتی شهر بن باذان کشته شد، آنحضرتاو را عامل صنعاء تعیین کردند.
«مهاجر بن امیة المخزومی» آنحضرت ج او را والی «کنده و صدف» مقرر کرده بودند. ولی او هنوز اعزام نشده بود که آنحضرت وفات کردند.
تعیین این والیان به لحاظ وسعت و ضروریات حکومت اسلامی میانجامید. منطقۀ یمن بیش از دیگر مناطق سرزمین عربستان که در عصر مبارک رسول اکرم ج تحت تصرف حکومت اسلام قرار گرفته بود، وسیعتر و متمدنتر و مدتها مرکز سلطنت با شکوهی بود. به همین جهت، رسول اکرم ج آن را به پنج منطقه تقسیم کردند و برای هر منطقه، والی و امیری تعیین نمودند. خالد بن سعید را والی «صنعاء»، مهاجر بن ابی امیه را والی «کنده»، زیاد بن لبید را والی «حضرموت»، معاذ بن جبل را والی «جند»، ابوموسی اشعری را والی «زبید» و زمعه را والی «عدن» و سواحل آن مقرر فرمودند.
معمولاً هرگاه یکی از مهاجران را در جایی عامل و نماینده تعیین میکردند، یک نفر از انصار را نیز همراه با وی تعیین میکردند. اولین و بزگترین وظیفۀ این عاملان و نمایندگان، علاوه بر وصول صدقات و مالیات و حل و فصل اختلافات و نظم و نسق اداری، نشر و اشاعت اسلام و تعلیم فرائض و سنن بود. آنها با وجود این که امیر و والی منطقه بودند، مبلغ و معلم اخلاق نیز بودند. در استیعاب، تذکرۀ معاذ بن جبل مذکور است:
«وبعثه رسول الله ج قاضيا إلى الجند من اليمن يعلّم الناس القرآن وشرائع الإسلام ويقضي بينهم وجعل إليه قبض الصدقات من العمال الذي باليمن». «آن حضرت ج او را قاضی جند یکی از بخشهای یمن تعیین و به آنجا اعزام کردند تا به مردم، احکام اسلام و مسائل دین را بیاموزد و اموال صدقات را از عاملان در یمن نیز تحویل گیرد».
هنگامی که پیامبر اکرم ج عاملان و نمایندگان را به اطراف اعزام میکردند، وظایف آنان را نیز برای آنها بیان میکردند. به معاذ بن جبل هنگام اعزام توصیه ذیل را فرمودند:
«إنك تأتي قومًا من أهل الكتاب فادعهم إلى شهادة أن لا إله إلا الله وأني رسول الله فإن هم أطاعوا لذلك فأعلمهم أن الله افترض عليهم خمس صلوات في كل يوم وليلة فإن هم أطاعوا لذلك فأعلمهم أن الله افترض عليهم صدقة تؤخذ من أغنيائهم وترد إلى فقرائهم فإن هم أطاعوا لذلك فإياك وكرائم أموالهم واتق دعوة المظلوم فإنه ليس بينها وبين الله حجاب».
«تو نزد اهل کتاب میروی نخست آنان را به کلمۀ توحید دعوت کن، اگر آن را پذیرفتند به آنها بگو که خداوند در شبانه روز پنج بار نماز فرض کرده است، اگر آن را پذیرفتند به آنها بگو که خداوند بر آنان صدقه را فرض کرده است که از ثروتمندان گرفته میشود و بر مستمندان خرج میشود، اگر این را هم پذیرفتند از گرفتن مال خوب و گزیدۀ آنها در صدقات اجتناب کن و از دعای مظلوم نیز دوری کن، زیرا میان او و خدایش هیچ حائلی نیست».
برای ادای صحیح این فرایض و عمل بر وظایف محوله، بیش از هرچیزی نیاز به تبحر علمی، وسعت نظر و اجتهاد بود. بنابراین، آنحضرت ج طرز عمل و تبحر علمی اعزامشدگان را مورد ارزیابی قرار میدادند. چنانکه وقتی معاذ را اعزام کردند، نخست استعداد و قابلیت اجتهادی وی را مورد آزمایش قرار دادند. در جامع ترمذی مذکور است:
«قَالَ رَسُولَ الله ج لِمُعَاذ بن جبل حين وجهه إِلَى اليَمَنِ: «بِمَ تَقْضِيْ؟» قَالَ: بِمَا فِي كِتَابِ الله، قَالَ: «فَإِنْ لَمْ يَكُنْ فِي كِتَابِ اللَّهِ؟» قَالَ: بما في سُنَّةِ رَسُولِ الله، قَالَ: «فَإِنْ لَمْ تجد فِي سُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ؟» قَالَ: أَجْتَهِدُ برَأْيِي، فَقَالَ رسولُ اللهج: «الحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَفَّقَ رَسُولَ رَسُولِ اللَّهِ لما يُحِبُّ رَسُولُ الله». «وقتی رسول اکرم ج معاذ بن جبل را بهسوی یمن فرستادند، فرمودند: به وسیله چه چیزی دعاوی را حل و فصل میکنی؟ وی اظهار داشت: با قرآن مجید. آنحضرتج فرمودند: اگر مسئله در قرآن مجید نباشد؟ وی گفت: با احادیث،آنحضرت فرمودند: اگر راه حل آن در احادیث نیز یافت نشود؟ وی اظهار داشت: با رأی خود اجتهاد میکنم. آنحضرت فرمودند: سپاس خدایی راست که نمایندۀ رسولش را بهسوی چیزی رهنمون ساخت که مورد محبت رسول است».
ولی آنچه بیش از حد برای تسخیر قلوب عرب، مورد نیاز بود، برخورد ملایم، خوی نیکو، نرمی و ملاطفت بوود. امری که تقریباً ناممکن است در وجود یک حاکم موجود باشد و با سیاست و اقتدار یک حکومت هم سازگاری ندارد. به همین منظور، پیامبر اکرم ج والیان و امیران را به طور مکرر به این امر متوجه میساختند. چنانکه وقتی معاذ بن جبل را با یک نفر از اصحاب به عنوان حاکم یمن اعزام داشتند، آنها را چنین توصیه کردند:
«يَسِّرَا وَلَا تُعَسِّرَا، وَبَشِّرَا وَلَا تُنَفِّرَا، وَتَطَاوَعَا وَلَا تَخْتَلِفَا». «با مردم آسانی کنید سختی نکنید. به آنها بشارت دهید به وحشت نیندازید، با یکدیگر هم رأی و متفق باشید، اختلاف نکنید».
بر این هم بسنده نکردند و وقتی معاذ بن جبل پای در رکاب اسب قرار داد، بهطور خاص وی را چنین تأکید کردند:
«أَحْسِنْ خُلُقَكَ لِلنَّاسِ». «خلق و خویت را برای مردم نیکو گردان».
اگر این اصل و ضابطه صحیح و درست است که «هرچند یک حکومت مهربان باشد و بخواهد با مدارا رفتار کند، ولی در اوایل وقتی بر مملکتتسلط پیدا میکند، برای وادارکردن مخالفان و متمردان به اطاعت از نظم و قانون واقتدار آن، به ناچار میبایست به خشونت متوسل شود»، پس ملت عرب از هر ملتی بیشتر شایستۀ چنین امری بود. لیکن در نتیجۀ تعلیماتمقدس آنحضرت ج یک نقطه از سرزمین عرب هم تحت سیطرۀ امیران و حاکمان ظالم قرار نگرفت. حتی در اواخر، وقتی صحابۀ کرام مظالم حکام را مشاهده میکردند، سخت متعجب میشدند و به وسیلۀ تلقینات و ارشادات آن حضرت ج آنها را از ظلم و بیعدالتی منع میکردند. چنانکه یک بار «هشام بن حکیم بن حزام» دید که تعدادی از نبطیهای شام در معرض آفتاب ایستادهاند. وی علت این امر را از مردم جویا شد. آنها گفتند: برای وصول جزیه با آنها این چنین رفتار میشود او اظهار داشت:
«أَشْهَدُ، لَسَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ ج، يَقُولُ: «إِنَّ اللهَ يُعَذِّبُ الَّذِينَ يُعَذِّبُونَ النَّاسَ فِيالدُّنْيَا». «من گواهی میدهم که از رسول اکرم ج شنیدم که فرمودند: خداوند عذاب میدهد کسانی را که مردم را در این دنیا شکنجه و آزار بدهند».
مأموران وصول زکات و جزیه
اخلاص و شور ایمان، عربها را برای پرداخت زکات و صدقات آماده کرده بود. چنانکه هر قوم و قبیلهای همزمان با مسلمانشدن، صدقات خود را به محضر آن حضرت ج میآورد و تقدیم میکرد و از دعاهای آنحضرتبهرهمند میشد. ولی برای یک مملکت و حکومت وسیع این روش ناکافی بود. از این جهت، آنحضرت ج در یک ماه محرم سال نهم هجری به منظور وصول زکات و صدقات، علاوه بر والیان و حکام، افراد خاصی را مأمور تعیین کردند و بهسوی هر قبیلهای مأموری اعزام شد تا به میان قبیله برود و اموال زکات و مالیات را جمعآوری کند. چنانکه آنان نزد قبایل رفته زکات و مالیات را وصول میکردند و به محضر آنحضرت تقدیم مینمودند. معمولاً سران قبایل خودشان نمایندگان قبایل خویش بودند و از احادیث معلوم میشود که نمایندگی آنها مقطعی بود. به هرحال، آنحضرت برای انجام این وظیفۀ مهم افراد ذیل را تعیین و بهسوی قبایل و شهرهای مختلف اعزام نمودند:
آنحضرت ج در تعیین این نمایندگان، موارد ذیل را مدنظر داشت:1- دستورالعملی به آنها میدادند که در آن، مقدار نصاب زکات اموال مختلف تعیین شده بود، نیز در آن دستور داده شده بود تا گزیدههای اموال و یا بیش از مقدار واجب را وصول نکنند و این دستور که «إياك وكرائم أموالـهم» عمومیت داشت. آن نمایندگان با دقت بر این دستورالعمل عمل میکردند و تعدی از آن را جایز نمیدانستند. بعضی از مسلمانان با طیب خاطر میخواستند بیش از مقدار واجب، به آنها بدهند. سوید بن غفله میگوید: نزد ما نمایندۀ نبی اکرم ج آمد. من پیش او رفتم و نشستم. نخست وی آن نوع از اموال را که از گرفتن آنها منع شده برایم توضیح داد، چنانکه در همان وقت شخصی یک ماده شتر فربه و ممتاز را آورد و به او تقدیم کرد. اما وی از تحویل آن خودداری نمود.
نیز وقتی به یکی از نمایندگان دریافت زکات، یک گوسفند حامله داده شد، او اظهار داشت: ما از گرفتن اینگونه اموال منع شدهایم.2- تمام دارایی و ثروت عرب، عبارت از گلههای گوسفندان و یا شتران بود که در بیابانها، جنگلها و دامنههای کوهها میچریدند و به جای این که مانند حکومتهای جابر دنیوی مردم را وادار کنند تا اجباراً خودشان زکاتهای اموال خود را بیاورند و به نمایندگان تحویل دهند، نمایندگان موظف بودند تا به درهها و بیابانها بروند و زکات را گردآوری کنند. یکی از اصحاب کرام میگوید: روزی در درهای مشغول چرانیدن گوسفندان خود بودم که ناگهان دو شخص که سوار بر شتر بودند، نزد من آمدند و اظهار داشتند: ما نمایندۀ رسول اکرم ج هستیم و آمدهایم تا زکات گوسفندان شما را وصول کنیم. من یک گوسفند شیری را با بزغالهاش تقدیم کردم ولی آنها از گرفتن آن خودداری کردند و گفتند: به ما دستور داده شده تا اینگونه گوسفندها را تحویل نگیریم. من یک بزغاله دادم آن را بر شتر خود گذاشتند و رفتند.3- صحابه کرام براساس تقدس و تقوای خود، از وصول هر مال حرام و نامشروع دوری میکردند. چنانکه وقتی رسول اکرم ج عبدالله بن رواحه را نزد یهود خیبر فرستادند تا طبق قرارداد، نصف محصول زراعت آنها را تحویل گیرد، آنها خواستند به وی رشوه دهند ولی او آن را نپذیرفت و اظهار داشت: ای دشمنان خدا! آیا میخواهید به من مال حرام بدهید؟() با وجود این همه زهد و تقوا، وقتی نمایندهآنحضرت ج از مأموریت خود بازمیگشت، آنحضرت ج او را مورد بازجویی قرار میدادند و از او حسابرسی میکردند. چنانکه یک بار «ابن اللتیه» را برای وصول زکات مأمور کردند وقتی از مأموریتش بازگشت و آنحضرت از وی حسابرسی کردند، او اظهار داشت: این اموال مال شما و این مال من است که به طور هدیه به من رسیده است. آنحضرت فرمودند: چرا این هدیه در خانه به تو نرسیده است؟ آنگاه خطبهای ایراد فرمودند و مردم را از دریافت چنین اموالی به سختی منع کردند.4- چون که آنحضرت ج برای خاندان خود صدقات واجبه را حرام کرده بودند، لذا هیچیک از افراد خاندان خود را به عنوان نمایندۀ وصول زکات تعیین نکردند. یک بار عبدالمطلب بن زمعه بن حارث و فضل بن عباس که پسر عمو و برادرزادۀ ایشان بودند، به محضر ایشان حضور یافته و درخواست کردند که ما به سن بلوغ رسیدهایم و مانند سایر افراد ما را نیز مأمور وصول زکات کنید تا از این طریق بتوانیم مخارج ازدواج خود را تهیه کنیم. ولی آنحضرت فرمودند: صدقه برای خاندان محمد جایز نیست، زیرا آن چرک و تفالۀ اموال مردم است.5- عاملان و نمایندگان وصول زکات را خود آنحضرت تعیین میکردند و هرکس برای این امر داوطلب میشد، انتخاب نمیگردید. چنانکه ابوموسی اشعری با دو نفر به محضر آنحضرت حضور یافتند. آن دو نفر داوطلب نمایندگی شدند. آنحضرت خطاب به ابوموسی فرمودند: شما چه میگوئید؟ وی اظهار داشت: من نمیدانستم که این دو نفر برای این امر به محضر شما میآیند. آنحضرتدرخواست آنان را مسترد کردند و فرمودند: هرکس داوطلب این امر شود، ما او را نمایندگی نخواهیم داد. ولی در همان موقع ابوموسی اشعری را عامل و نمایندۀ خویش در یمن منصوب و به آنجا اعزام کردند().6- به عاملان فقط در حد نیاز و کفایت اجرت داده میشد.آنحضرت اعلام کرده بود که هرکس از آنچه ما برایش تعیین و مقرر کردهایم، بیشتر بگیرد، خیانت کرده است. و مقدار ضرورت و کفایت را خود آنحضرت چنین بیان فرمودند:
«من كان عاملاً فليكتسب زوجة فإن لم يكن له خادم فليكتسب خادماً وإن لم يكن له مسكن فليكتسب مسكناً ومن اتخذ غير ذلك فهو غال». «هرکس عامل ونمایندۀ ما باشد خرج و نفقۀ همسرش را بردارد و چنانچه نوکر و پیشخدمتی ندارد برای خود نوکری بگیرد و اگر مسکن ندارد، برای خود مسکن تهیه کند و هرکس بیش از این بردارد خیانت کرده است».
در زمان رسول اکرم ج به حضرت عمر فاروق نیز همین مقدار اجرت میرسید. چنانکه در دوران خلافت وی، وقتی اصحاب کرام (رضوان الله علیهم أجمعین) بر اثر زهد و تقوا خواستند این حق الزحمه را نگیرند، ایشان به همین طرز عمل پیامبر اکرم ج استدلال کردند.
قضات
علاوه بر این مسئولیتها و منصبها مسئولیتهای دیگری نیز وجود داشت. مانند قضاوت و داوری که اغلب، خود آنحضرت ج این وظیفه را انجام میدادند. ولی گاهی به دستور وی افراد ذیل از صحابه کرام نیز، عهدهدار این وظیفه بودند:
حضرت ابوبکر صدیق، حضرت عمر، حضرت عثمان، حضرت علی، حضرت عبدالرحمن بن عوف، ابی ابن کعب و معاذ بن جبل. گرچه در زمان خلفای راشدین نیز نیروی پلیس به طور منظم تشکیل نشده بود، بلکه در دوران سلطنت بنوامیه تشکیل شد. ولی در عصر مبارک آنحضرت ج طرح سادۀ آن بنیان نهاده شده بود، چنانکه قیس بن سعد همیشه به عنوان محافظ شخصی با آنحضرت همراه بود و این وظیفۀ مقدس را انجام میداد.
جلاد
برای گردنزدن مجرمان و اجرای احکام صادره، حضرت علی، حضرت زبیر، حضرت مقداد بن اسود، محمد بن مسلمه، عاصم بن ثابت و ضحاک بن سفیان کلابی ش مقرر و تعیین شده بودند.
بستن معاهدات و پیمان با بیگانگان
کفر و شرک از تمام سرزمین جزیرة العرب رخت بربسته بود. البته در جاهایی افرادی از مجوس، یهود و مسیحیان زندگی میکردند و گرچه افراد قابل ملاحظهای از این ملتها هم، آیین اسلام را پذیرفته بودند، ولی در مجموع هنوز آنان در ظلمت شرک و کفر قرار داشتند و با وجود این نمیتوانستند از سیطره و اقتدار خلافت و حکومت الهی سرپیچی کنند. علاوه بر یهود حجاز، تمام اقوام عرب با طیب خاطر اسلام را پذیرفتند. بنابراین، اسلام مسئولیت حفاظت از جان و مال، ناموس و آیین غیر مسلمانها را به عهده گرفت و در مقابل آن، مبلغ ناچیزی به عنوان جزیه (مالیات) بر عهده آنها گذاشته شد (یعنی سالیانه بر هر مرد مستطیع، عاقل و بالغ یک دینار)، آن هم پرداخت آن به طور نقدی لازم نبود، بلکه هرچه در توان داشتند و یا به طور محصول برداشت میکردند، میتوانستند معادل آن را چیزی دیگر پرداخت کنند.
پیامبر اکرم ج برای اولین بار در سال هفتم هجری، با یهودیان «خیبر»، «فدک»، «وادی القری» و «تیماء» پیمان صلح بست. تا آن موقع هنوز آیه جزیه نازل نشده بود و با توافق و رضایت طرفین، شرایطی تعیین شد که تا پس از نزول آیۀ جزیه نیز بر آن عمل میشد. شرط اصلی این بود که آنها به عنوان رعیت کار کنند و نصف محصولات را برای خود برداشته و نصف دیگر را به مالکان زمین بپردازند.
در سال نهم هجری قانون پرداخت جزیه نازل شد که پس از آن تمام قراردادها بر مبنای آن منعقد میشد. مسیحیان نجران به مدینه آمدند و درخواست صلح و آشتی کردند. آنحضرت ج پذیرفتند. شرایط صلح از این قرار بود:1- هر سال دو هزار دست لباس در دو نوبت به مسلمانها تحویل دهند. نصف آن را در ماه صفر و نصف دیگر را در ماه رجب؛2- در صورتی که در سرزمین یمن قیام و شورشی علیه مسلمانها صورت گیرد، آنها به طور عاریت سی رأس اسب، سی عدد زره و از دیگر اسلحههایی که داشتند از هرکدام سی قبضه تحویل دهند و مسلمانها ضامن عودت آنها پس از رفع نیاز خواهند بود؛3- تا مادامی که آنها دست به شورش نزنند و معاملات ربوی راترک کرده باشند، معابد و اماکن مقدسۀ آنها مصون خواهند بود و به علما و روحانیت آنها تعرضی نخواهد شد و برای ترک آیین خود مجبور نخواهند شد؛
در مرزهای شام نیز، یهودیها و مسیحیان زیادی زندگی میکردند. در رجب سال نهم هجری هنگام غزوۀ تبوک بسیاری از زمینداران و مالکان بزرگ یهودیان و مسیحیان که در مناطق «دومة الجندل»، «دیله»، «مقناء»، «جرباء»، «اذرح»، «تباله» و «جرش» زندگی میکردند، از پذیرش اسلام خودداری نمودند و به پرداخت جزیه راضی شدند که بر هر مرد بالغ آنها مبلغ یک دینار جزیه در سال تعیین شد و نیز موظف شدند تا از مسلمانان هنگام گذر و سفر از آنجا، میزبانی و پذیرایی کنند. همچنین در مورد پرداخت جزیه از این ارفاق هم بهرهمند شدند که چنانچه نتوانند آن را به صورت نقد ادا کنند، معادل آن را پارچۀ «معافری» تحویل دهند. با مجوسیان بحرین نیز بر همین مقدار جزیه، پیمان صلح بسته شد.
منابع درآمد و مصارف آن
در اسلام بنابر اهداف و مصالح مختلف، پنج منبع درآمد مقرر شده است:1- غنیمت؛2- فیئی؛3- زکات؛4- جزیه؛5- خراج؛
علاوه بر دو مورد اول و دوم، سه مورد دیگر سالیانه هستند. مال غنیمت فقط هنگام فتوحات به دست میآمد. میان اعراب رسم بر این بود که یک چهارم مال غنیمت متعلق به فرمانده سپاه بود که به آن «مرباع» گفته میشد و بر باقی، هرکس مسلط میشد، مال او بود. برنامه و نظم خاصی برای تقسیم آن وجود نداشت، پس از جنگ بدر، خداوند مال غنیمت را مِلک خویش قرار داد و اعلام کرد که یک پنجم آن یعنی «خُمس» متعلق به خدا و رسول برای اهداف و مصلحتهای حکومت الهی است:
﴿يَسَۡٔلُونَكَ عَنِ ٱلۡأَنفَالِۖ قُلِ ٱلۡأَنفَالُ لِلَّهِ وَٱلرَّسُولِ﴾ منظور از مالکیت خدا و رسول این است که آن مِلک شخصی سپاهیان نیست، بلکه بر حسب مصالح، هر طوری که خلیفه الهی مصلحت بداند، آن را مصرف میکند. همچنین نسبت به خمس اعلام شد:
﴿وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَا غَنِمۡتُم مِّن شَيۡءٖ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُۥ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي ٱلۡقُرۡبَىٰوَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِيلِ﴾ [الأنفال: 41].
«و بدانید هرآنچه مال غنیمت به دست آوردید یک پنجم آن متعلق به الله و رسولش و خویشاوندان او و یتیمان و مساکین و مسافران است».
جز یکی دو مورد استثنایی که آنحضرت ج مال غنیمت را به مهاجرین و یا افراد تازهمسلمان مکه داد، همیشه طرز عمل آنحضرت چنین بود که بعد از اخراج خمس، باقیمانده را میان سپاهیان اسلام به طور مساوی تقسیم میکردند. به سواران سه قسمت و به پیادهها یک قسمت و در بعضی از روایات آمده که به سواران دو قسمت داده میشد.
از خمس نیز مقدار بسیار ناچیزی صرف نیازهای شخصی میکردند و اغلب آن را بر مستحقینی که در آیۀ بالا ذکر شدند، خرج میکردند. زکات فقط بر مسلمانان فرض بود و از چهار چیز گرفته میشد:1- وجه نقد؛2- میوه و محصولات؛3- دام (غیر از اسب)؛4- اسباب و وسایل تجارت؛
در کمتر از دویست درهم نقره، بیست مثقال طلا و پنج نفر شتر، زکات واجب نبود. در محصولات نیز زمانی عشر و زکات واجب بود که مقدار آنها پنج وسق (سیصد صاع طبق نظر امام ترمذی) و یا بیش از آن میبود. از طلا و نقره یک چهلم آنها گرفته میشد. مقدار لازم در زکات دامها نیز برحسب اختلاف جنس آنها متفاوت بود که تفصیل آن در کتب حدیث و فقه مذکور است. اراضی و زمینها دو نوع بودند. یک نوع زمینهایی بودند که از طریق آب باران و یا رودخانه و نهر آبیاری میشدند که در آنها یک دهم از محصول به دست آمده (عشر) واجب بود. زمینهایی که از طرق دیگر با زحمت آبیاری میشدند در آنها یک بیستم (نصف عشر) زکات لازم بود. در سبزیجات زکات لازم نبود.
قرآن مجید برای زکات هشت مصرف را اعلام داشته است:1- فقراء؛2- مساکین؛3- نومسلمان؛4- غلام و برده که به قصد آزادساختن خریداری شود؛5- مقروض؛6- عاملان و کسانی که زکات دریافت میکنند؛7- دیگر کارهای خیر؛
معمولاً از هر منطقهای که زکات وصول میشد، بر مستحقین همان منطقه خرج میشد. صحابۀ کرام به قدری به این امر اهمیت میدادند که برای آنها به منزلۀ یک عادت شده بود. یکی از صحابه را «زیاد» به عنوان عامل و نماینده منطقهای فرستاد. وقتی او بازآمد زیاد از وی درخواست کرد تا مبالغی را که به طور زکات دریافت داشته، تحویل دهد. او در جواب اظهار داشت: ما به همان شیوهای عمل میکنیم که در زمان رسول اکرمجعمل میکردیم. هنگامی که معاذ بن جبل، از سوی آنحضرت به عنوان عامل به یمن فرستاده شد. آنحضرت به وی دستور دادند که:
«وَالْصَدَقَة تُؤْخَذُ مِنْ أَغْنِيَائِهِمْ وَتُرَدُّ عَلَى فُقَرَائِهِمْ». «زکات از ثروتمندان گرفته شود و به مستحقین همان منطقه داده شود».
جزیه از غیر مسلمان در قبال حفاظت و حمایت از آنها گرفته میشد و مقدار آن تعیین نشده بود. پیامبر اکرم ج در عهد خویش فرمان صادر کرده بود تا از هر مرد بالغ و مستطیع مبلغ یک دینار در سال گرفته شود. از کودکان و زنان گرفته نمیشد. مبلغ جزیهای که اهالی ایله میپرداختند سیصد دینار بود. بیشترین مبلغ جزیه در عصر آنحضرت از اهالی بحرین وصول میشد. خراج عبارت بود از آن سهمی که از محصولات زمین از کشاورزان غیر مسلمان در قبال حق مالکیت آنها با توافق طرفین تعیین و گرفته میشد. از زمینهای خیبر، فدک، وادی القری، تیماء و غیره خراج وصول میشد. هنگامی که فصل برداشت میوه و محصولات فرا میرسید، پیامبر اکرم ج یکی از صحابه را میفرستاد. او به باغها و مزرعهها میرفت و مقدار خراج را حدس و تخمین میزد و برای رفع اشتباه و رعایت احتیاط از آنچه تخمین زده میشد، یک سوم آن کسر و از باقیمانده طبق قرارداد خراج دریافت میکرد.
در زمینهای خیبر و اطراف آن، قرارداد صلح مشروط بر این بود که نصف محصولات خود را به حکومت اسلامی تحویل دهند. درآمدی که از طریق جزیه و خراج به دست میآمد، صرف حقوق سربازان اسلام و هزینههای جنگی میشد. از تمام صحابه کرام در صورت نیاز، در جنگ استفاده میشد. به محض این که جزیه و یا خراجی به محضر آنحضرتمیرسید، آن را تقسیم میکردند. نخست به کسانی میدادند که قبلاً غلام و برده بودهاند، اسامی افراد در دفتری نوشته شده بود، اسامی به ترتیب خوانده میشد و افراد حاضر میشدند. به افراد متأهل دو برابر افراد غیر متأهل داده میشد.
آبادکردن زمینهای موات
اکثر مناطق سرزمین عربستان، مناطق ریگستان، شورهزار و بایر بود. نقاط سرسبز تحت تسلط اقوام بیگانه قرار داشت. در مدینه و طایف زراعت و کشاورزی رواج داشت. دیگر اعراب از طریق تجارت و یا راهزنی و غارتگری امرار معاش میکردند. رمز زندگی متزلزل و نامطمئن عربها همین بود که آنها پیشه و شغلهای ثابت و مستقلی نداشتند. بنابراین، به منظور تأمین امنیت شغلی، لازم بود که به سوی کشاورزی و آبادانی زمینها توجه مبذول شود. در حجاز یمن، بر اثر نخلیه و کوچ اقوام بیگانه مقدار بسیاری از زمینها خالی و بایر شده بودند که احیاء و آبادکردن آنها لازم بود. پیامبر اکرم ج صحابه کرام را بهسوی این امر متوجه و تشویق کردند و فرمودند:
«مَنْ أَحْيَا أَرْضًا مَيْتَةً فَهِيَ لَهُ، مَنْ أَحَاطَ حَائِطًا عَلَى أَرْضٍ فَهِيَ لَهُ». «هرکس زمین بایر و مواتی را آباد کند مال اوست و هرکس با کشیدن دیوار زمینی را تصرف کند مال اوست».
در ضمنِ این تشویق عمومی، مقدمات و تسهیلاتی هم برای این امر فراهم کردند. مزارع و نخلستانهای بنونضیر و بنوقریظه در مِلک آنحضرتقرار گرفتند و ایشان آنها را از جانب خود میان مهاجرین و بعضی از أنصار تقسیم کردند. قسمتی از زمینهای خیبر را در ملک خویش باقی گذاشتند و مابقی را میان آن دسته از مهاجرین و انصار که در صلح حدیبیه شرکت داشتند، تقسیم کردند. لیکن عملاً این زمینها در دست و تصرف یهود بودند و آنان نصف محصول را برمیداشتند و نصف دیگر را به مالکان آنها پرداخت میکردند. زمینهایی که آباد و کشت میشد، در اختیار مالکان اصلی باقی گذاشته شد. چنانکه در «عک»، «ذوخیوان»، «ایله»، «اذرح»، «نجران» و غیره اینچنین عمل گردید. زمینهای بایر و موات را نیز در ملک صحابه قرار دادند. حضرت وائل را در «حضرموت» یک قطعه زمین دادند و بلال بن حارث مزنی را زمین بزرگی که قابل زراعت بود با یک رشته قنات دادند، به حضرت زبیر در مدینه و به حضرت عمر در خیبر، زمینهایی دادند به «بنورفاعه» در حوالی دومة الجندل زمین دادند.
این زمینها با چنان آزادیای به افراد داده میشدند که هریک از آنها بر حسب دلخواه میتوانست زمین خود را انتخاب و تعیین حدود نماید. یک بار آنحضرت ج به حضرت زبیر دستور دادند تا جایی که اسبشان بتازد، زمین آن منطقه را در ملک خویش قرار دهد. چنانکه وی اسب خود را تاخت. اسب پس از طی مسافتی توقف کرد. وی نیزۀ خود را پرتاب کرد، جایی که نیزهاش اصابت کرد، آخرین حد زمین وی تعیین شد. سرزمین خشک عربستان نیاز شدید به چشمهها و چاههای آب داشت. چنانکه یک بارآنحضرت اعلام کرد:
«مَنْ سَبَقَ إِلَى مَاءٍ لَمْ يَسْبِقْهُ إِلَيْهِ مُسْلِمٌ فَهُوَ لَهُ». «یعنی هرکس چشمهای را تصرف کند که در ملک مسلمانی نباشد، مال او است».
آنگاه تمام مردم حرکت کردند و حریم و حدود چشمهها و چاههای خود را تعیین کردند. این عطا و بخشش به قدری شهرت یافت که مردم از اطراف و اکناف به محضر آنحضرت حضور یافته و از ایشان درخواست زمین میکردند. «ابیض بن حمال» از یمن به محضر آنحضرت حاضر شد و درخواست یک معدن نمک کرد. آنحضرت با درخواست وی موافقت کردند. ولی یکی از صحابه اظهار داشت: آنچه شما به وی عطا کردید معدن نمک نیست، بلکه یک چشمۀ بزرگ آب است. چون آن چشمه متعلق به بیت المال بود، آنحضرت آن را از آن شخص پس گرفت. تمام این هدایا و عطایا از منابعی بودند که برای بیت المال و رفاه عمومی لازم و ضروری نبودند. ولی آنچه برای آسایش و رفاه عمومی لازم بود آن را به همان صورت باقی میگذاشتند. عربها از قدیم رسم داشتند که برای چارپایان خود مراتع و چراگاههایی تعیین میکردند که به آن «حِمی» میگفتند. در سرزمین عرب درخت اراک (درخت مسواک) غذای عمومی شتران بود و استفاده از آن ممنوعیت و محدودیتی نداشت. اما هنگامی که «ابیض بن حمال» خواست آن را جزو مرتع خویش قرار دهد، آنحضرت منع نموده فرمودند: «لاَ حمي في الأراك».
همچنین در میان اعراب رسم بود که سران و بزرگان قوم مرتعها و چراگاههای خاصی برای خود داشتند و در آن محدوده، دیگران اجازۀ ورود نداشتند و چون عامۀ مردم از این امر متضرر میشدند و در تنگنا قرار میگرفتند، از این جهت آنحضرت این را هم منع کردند().
«دهنا» یکی از مناطق عربستان است که در یک سوی آن، قبیلۀ «بکر بن وائل» و در سوی دیگر «بنوتمیم» زندگی میکردند. «حریث بن حسان» برای بکر بن وائل درخواست زمین کرد. آنحضرت دستور دادند تا سند آن نوشته شود: اتفاقاً یکی از زنان قبیلۀ بنوتمیم در آنجا موجود بود. آنحضرتبه سوی او نگریست. وی عرض کرد: یا رسول الله! آن منطقه مرتع و چراگاه شتران و گوسفندان است و در همان حوالی زنان و فرزندان بنوتمیم هم زندگی میکنند. آنحضرت فرمودند:
«این بیچاره راست میگوید: از نوشتن سند خودداری کن، هر مسلمان برادر مسلمان است. یک چشمه و یک چراگاه همگان را کفایت میکند».
تشکیلات و برنامهریزیهای مذهبی
به منظور برقراری امنیت، اقدامهای لازم صورت گرفته بود. ولی مهمتر از آن، موضوع ساماندهی امور مذهبی مسلمانان بود. در میان یهودیان برای انجام این وظایف خاندان مخصوصی تعیین شده بود و غیر از آنها دیگران حق دخالت در این امور را نداشتند. در میان مسیحیان گرچه خاندان خاصی مقرر نبود ولی یک گروه و قشر خاصی مسئولیت این امر را بر عهده گرفته بود. در میان هندوها غیر از «برهمنها» دیگر کسی شایسته و مستحق این وظیفه شناخته نمیشد. سایر ملتهای جهان نیز اینگونه بودند. اما آیین و شریعتی که پیامبر گرامی ج در این جهان پیریزی کردند، افراد خاندان و طبقه خاصی در آن برای این امر در نظر گرفته نشدند، بلکه هر فرد مسلمان مستحق و شایسته این امر به شمار میآمد.
دعوتگران و مبلغان اسلام
یکی از نویسندگان معروف اروپایی اظهار میدارد: پس از راهیابی اسلام به مدینه، منصب نبوت رها شده شکل سلطنت به خود گرفته بود و به جای این که مفهوم اسلام عبارت از ایمان به خدا و تسلیم در مقابل او باشد، تسلیم و منقادشدن در مقابل حکومت و سلطه محمد) ج( مفهوم آن تلقی میشد.
غرض و مقصود اسلام آن چیزی است که خداوند در قرآن مجید بیان داشته:
﴿ٱلَّذِينَ إِن مَّكَّنَّٰهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ أَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّكَوٰةَ وَأَمَرُواْ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَنَهَوۡاْ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ﴾ [الحج: 41].
«اگر کسانی را در زمین قدرت حاکمیت و سیطره دهیم آنان نماز را برپا میدارند و زکات میدهند و امر به معروف و نهی از منکر میکنند».
بنابراین، هر فرد مسلمان هم داعی مذهب بود و هم محتسب. هم واعظ بود و هم آشنا به مسایل و امور مذهبی. عربها قبل از اسلام آنقدر جاهل و بیسواد بودند که در خاندانهای شریف هم خواندن و نوشتن عیب به شمار میآمد، ولی بعد از اسلام هر خانه مرکز علم فقه، حدیث و تفسیر گردیده بود. اما چون وقت کافی برای فراگیری این علوم و تدریس آنها برای تمام افراد وجود نداشت، از این جهت لازم دانسته شد که در هر قبیلهای افرادی همیشه مشغول تعلیم این فریضۀ مهم باشند. بنابراین، در قرآن مجید چنین دستور داده شده:
﴿وَمَا كَانَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ لِيَنفِرُواْ كَآفَّةٗۚ فَلَوۡلَا نَفَرَ مِن كُلِّ فِرۡقَةٖ مِّنۡهُمۡ طَآئِفَةٞ لِّيَتَفَقَّهُواْ فِي ٱلدِّينِ وَلِيُنذِرُواْ قَوۡمَهُمۡ إِذَا رَجَعُوٓاْ إِلَيۡهِمۡ لَعَلَّهُمۡ يَحۡذَرُونَ ١٢٢﴾ [التوبة: 122].
«و برای تمام مؤمنان ممکن نیست که برای تحصیل علم بیرون روند، پس چرا از هر گروه آنان افرادی بیرون نمیروند تا اهل دانش در دین شوند و تا بیم دهند قوم خویش را هنگامی که بهسوی آنان بازگردند شاید آنان بیمناک شوند».
آموزش و تربیت معلمان
برای مربیان و دعوتگران اسلامی لازم بود که نه فقط از اوامر و نواهی شریعت آگاهی داشته باشند، بلکه میبایست تا چندین شبانه روز در محضر رسول اکرم ج بوده با خلق و خوی اسلامی اُنس گرفته گفتار، کردار، نشست و برخاست و خلاصه هر عمل و هر حرکت آنان از پرتو نور تعلیمات نبوی منور گردد تا در جامعه اسلامی، اسوۀ حسنه و الگوی عملی قرار گیرند. به همین مناسبت گروهی از هر قبیلۀ اعراب، به محضر آنحضرتمشرف میشدند و از تعلیمات ایشان بهرهمند میگردیدند. حضرت ابن عباس میگوید:
«كان من كل حي من العرب عصابة فيأتون النبي ج فيسألونه عما يريدون من أمر دينهم ويتفقوا في دينهم»(). «از هر قبیلۀ عرب گروهی به محضرآنحضرت میآمدند و از مسایل دینی و مذهبی خود اطلاع حاصل میکردند و در دین آگاهی پیدا میکردند».
دعوتگران اسلام که به اطراف اعزام میشدند، توصیه میشدند که مردم را تشویق کنند تا به مدینه هجرت کنند و در آنجا سکونت گزینند و این هم یک نوع هجرت به حساب میآمد. از این جهت بیعت بر دو نوع بود. یکی «بیعت اعرابی» و دیگری «بیعت هجرت». بیعت اعرابی فقط برای صحرانشینانی بود که چند روزی در مدینه میماندند و احکام و مسایل دینی را یاد میگرفتند. در کتاب «مختصر مشکل الآثار» روایت شده که وقتی «عقبه جهنی» اسلام آورد، پیامبر اسلام ج از وی پرسیدند: آیا بیعت اعرابی میکنی و یا بیعت هجرت؟ سپس مؤلف مرقوم میدارد:
«إن البيعة من المهاجر توجب الإقامة عنده ج ليصرف فيمـا يصرفه فيه من أمور الإسلام وبخلاف البيعة الأعرابية».
«بیعت هجرت مستلزمماندن در محضر آنحضرت ج بود تا ایشان آنها را مشغول به امور دین کند و در بیعت اعرابی این لازم نبود».
به همین منظور بسیاری از خانوادههای عرب به مدینه هجرت کردند. ابوموسی اشعری، با هشتاد خانوار به مدینه آمد و در آنجا سکونت گزید. از کتاب «خلاصة الوفا» معلوم میشود که قبیله جهینه و غیره در محلههای مختلف مدینه مساجد مختلفی داشتند. اینها قبایلی بودند که به مدینه هجرت کرده بودند و چون مسجد نبوی برای همه کافی نبود، به ساخت مساجد متعدد نیاز پیش آمد. آموزش و تربیت با روشهای مختلفی انجام میگرفت. یک روش این بود که افرادی ده بیست روز و یا یکی دو ماه در آنجا میماندند و مسایل ضروری فقهی و عقیدتی را میآموختند، سپس نزد قبایل خود رفته به آنان آموزش میدادند. مانند «مالک بن الحویرث»، وقتی با هیأتی به مدینه آمد، بیست روز در آنجا ماند و مسایل ضروری را یاد گرفت. هنگامی که خواست از آنجا برود، آنحضرت فرمودند:
«ارْجِعُوا إِلَى أَهْلِيكُمْ، فَعَلِّمُوهُمْ وَمُرُوهُمْ، وَصَلُّوا كَمَا رَأَيْتُمُونِي أُصَلِّي». «نزد خاندان خود بروید و آنچه آموختهاید به آنها یاد بدهید و همچنانکه نماز مرا مشاهده کردید، همانطور نماز بخوانید».
روش دیگر، روش مستقل درسی و آموزشی بود. یعنی افرادی مستقلاً در مدینه میماندند و عقاید و اخلاق اسلامی را یاد میگرفتند. محل درس آنها مکانی به نام «صفّه» بود که در آنجا بیشتر، افرادی سکونت داشتند که از مشغولیتهای دنیوی خود را یک سو کرده، شب و روز به زهد و عبادت و تعلیم و تعلم مشغول بودند. در کتاب «مشکوة، کتاب العلم» روایت است که یک بار رسول اکرم ج به مسجد نبوی تشریف بردند دیدند که دو مجلس جداگانه در آن تشکیل شده است. مجلس ذکر و مجلس درس، آنحضرت به مجلس درس رفتند و نشستند. در آن زمان به طالبان علم «قراء» میگفتند، چنانکه در صحیح بخاری و غیره این اصطلاح در بسیاری از جاها مذکور است. گروهی از صحابه که به قصد تعلیم احکام اسلام نزد قبیلۀ «عرینه» رفتند و کافران آنها را با نیرنگ و فریب به شهادت رساندند، تربیتیافتۀهمان مدرسه بودند و در کتب حدیث از آنان به عنوان «قراء» یاد شده است. سیرهنگاران نوشتهاند که هرگاه فردی از اصحاب صُفّه ازدواج میکرد، از لیست آنها خارج میشد و به جای او کسی دیگر قرار میگرفت.
«اصحاب صُفّه» به قدری مفلس و تهیدست بودند که نزد هیچیک از آنها دو لباس وجود نداشت، بلکه یک لباس را بر گردن بسته تا زانوهها آویزان میکردند که هم به جای پیراهن و هم به جای شلوار (ازار، و رداء) بود. با وجود این، آنها بیتفاوت نمینشستند، بلکه به صحرا و بیابان میرفتند و هیزم گردآوری میکردند و میفروختند. نصف بهای آن را صدقه میکردند و نصف دیگر را میان هم سنگران خود در صفه تقسیم میکردند. به همین جهت، وقت درس و تعلیم، در شب تعیین شده بود از بعضی روایات معلوم میشود که «عباده بن صامت» از علمای بزرگ صحابه، از مدرسان صفه بود و در دوران خلافت خلیفه دوم از سوی ایشان برای تعلیم فقه و قرآن به فلسطین اعزام شد، در ابوداود از عباده بن صامت روایت است که:
«علّمت ناساً من أهل الصفة القرآن والكتاب فأهدى إلي رجل منهم قوسًا».«جمعی از اصحاب صفه را قرآن و سواد آموختم و یکی از آنها به من کمانی هدیه کرد».
در یکی از روایات هم مذکور است که پیامبر اکرم ج عباده را از پذیرش آن هدیه منع فرمود. از بعضی روایات نیز معلوم میشود که علاوه بر صفه جاهای دیگری هم اختصاص داده شده بود که اصحاب صفه شب در آنجا آموزش میدیدند. در مسند امام احمد بن حنبل مذکور است:
«عَن أَنس كَانُوا سَبْعِينَ فَكَانُوا إِذَا جَنَّهُمْ اللَّيْلُ انْطَلَقُوا إِلَى مُعَلِّمٍ لَهُمْ بِالْـمَدِينَةِ فَيَدْرُسُونَ اللَّيْلَ حَتَّى يُصْبِحُوا »(). «حضرت انس میگوید: هفتاد نفر از اصحاب صفه شب، نزد یکی از مدرسان میرفتند و تا صبح مشغول فراگیری علم میبودند».
خواندن و نوشتن میان عربها بسیار کم رواج داشت، ولی اسلام نعمت خواندن و نوشتن را نیز با خود به ارمغان آورد. بزرگترین نیاز در این مورد مسئله تدوین و یادداشت قرآن مجید بود. روی همین اساس، آنحضرت ج از همان آغاز به ترویجِ خواندن و نوشتن توجه مبذول داشتند. در بیان غزوۀ بدر ذکر شد که از میان اسیران جنگی آنهایی که توان پرداخت فدیه خود را نداشتند، مشروط بر این امر رها میشدند که در مدینه بمانند و به مردم خواندن و نوشتن را بیاموزند. از حدیث فوق ابوداود معلوم میشود که یکی از موادی که به اصحاب صفه تعلیم داده میشد، خواندن و نوشتن بود. چنانکه حضرت عباده همراه با آموزش قرآن این امر را هم آموزش میدادند.
ساختن مساجد
گرچه رسول اکرم ج از ساختمانسازی نفرت داشتند و به همین جهت صرف مال و پول را در خاک و گِل نمیپسندیدند. ولی چون هدف اصلی از نهضت و قیام اسلام، تسبیح و تقدیس الله و اعتلای نام او بود. بنابراین، به محض این که یک قبیله مسلمان میشد، یکی از نیازهای اولیه آن، مسجد بود. علت دیگر نیاز به مساجد این بود که مساجد فقط محل برپایی نمازهای پنجگانه نبودند، بلکه در واقع مرکز تجمع افراد یک روستا و یا یک محله، پنج بار در شبانه روز و به نمایش گذاشتن وحدت و قدرت اسلامی و توسعۀروزافزون این وحدت و قدرت به حساب میآمدند. از این جهت آنحضرتتأکید تمام بر اقامۀ نماز با جماعت میفرمودند. در مدینه منوره قبایل مختلفی در محلههای مختلف زندگی میکردند و در هر محلهای یک مسجد ساخته شده بود. ابوداود در کتاب المراسیل با سند ذکر کرده است که فقط در مدینه در زمان آنحضرت ج نُه مسجد وجود داشت که در آنها نماز جماعت به طور مستقل اقامه میشد. اسامی آنها عبارت است از:1- مسجد بنی عمیر؛2- مسجد بنی ساعده؛3- مسجد بنی عبید؛4- مسجد بنی سلمه؛5- مسجد بنی رایح؛6- مسجد بنی زریق؛7- مسجد غفار؛8- مسجد اسلم؛9- مسجد جهینه؛
علاوه بر اینها از دیگر روایات متفرق این مساجد هم ثابت میشوند:1- مسجد بنی خداره؛2- مسجد بنی امیه (قبیلهای از انصار)؛3- مسجد بنی بیاضه؛4- مسجد بنی الحبلی؛5- مسجد بنی عصیه؛6- مسجد ابی فیصلی؛7- مسجد بنی دینار؛8- مسجد ابی بن کعب؛9- مسجد النابغة؛10- مسجد ابن عدی؛11- مسجد بلحارث بن خزرج؛12- مسجد بنی حطمه؛13- مسجد الفضیح؛14- مسجد بنی حارثه؛15- مسجد بنی ظفر؛16- مسجد بنی عبدالاشهل؛17- مسجد واقم؛18- مسجد بنی معاویه؛19- مسجد بنی قریظه؛20- مسجد بنی وایل؛21- مسجد الشجرة()؛
این هم از روایات معلوم میشود که همزمان با توسعه و گسترش اسلام، در اطراف و خارج مدینه، در جاهای مختلفی مساجدی ساخته شده بودند که نمازهای پنجگانه در آنجا اقامه میشد و از هر محلهای که بامدادان صدای اذان به گوش میرسید، آن محله مورد حمله سپاه اسلام واقع نمیشد. چنانکه یک بار در یکی از سفرهای جهاد، صدای الله اکبر به گوش مبارک آنحضرت رسید. ایشان فرمودند: این شهادت بر فطرت است. پس از آن صدای أشهد أن لا إله إلا الله به گوش رسید. آنحضرت فرمودند: از آتش رهایی یافت. صحابه کرام به این سو و آن سو متوجه شدند دیدند که این صدای چوپانی است که به گوش رسیده().
تمام مجاهدان اسلام به این توصیه شده بودند. چنانکه یک بار وقتی یک سریه را روانه کردند، فرمودند:
«إِذَا رَأَيْتُمْ مَسْجِدًا أَوْ سَمِعْتُمْ صوتاً فَلَا تَقْتُلُوا أَحَدًا»(). «هرگاه مسجدی دیدید و یا این که صدای اذان به گوشتان رسید، از جنگ در آنجا خودداری کنید».
از این روایات از یک سو معلوم میشود که در عصر نبوت، اسلام تا چه حدی توسعه و گسترش داشته و از سویی دیگر ثابت میشود قبایلی که مسلمان میشدند، برای خود مساجد احداث میکردند که پنج بار در شبانه روز در آنها اذان گفته میشد و نماز با جماعت اقامه میگشت.
بر اثر نبود امکانات کافی، مساجدی که در آن زمان ساخته شده بودند تا مدت مدیدی مقاومت نیاوردند و بر جای نماندند و قسمت اعظم آنها از بین رفت به طوری که از اسامی و تاریخ بنای آنها نیز اطلاعات کافی در تاریخ باقی نماند. البته تعدادی از آنها تا ادوار بعدی باقی ماندند که از تاریخ آنها معلوم میشود که اماکن مختلف سرزمین عربستان با این شعائر دینی و یادگارهای مذهبی تا مدتها آباد بود().
قبیلۀ عبدالقیس از عربهای بحرین اسلام آورده بود. این قبیله مسجدی ساخته بود، چنانکه در تاریخ اسلام پس از مسجد نبوی اولین مسجدی که در آن نماز جمعه اقامه شده همین مسجد عبدالقیس در بحرین بود. در صحیح بخاری کتاب الجمعة، مذکور است:
«عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ: أَنَّهُ قَالَ: إِنَّ أَوَّلَ جُمُعَةٍ جُمِّعَتْ بَعْدَ جُمُعَةٍ فِي مَسْجِدِ رَسُولِ اللهج، فِي مَسْجِدِ عَبْدِ القَيْسِ بِجُوَاثَى مِنَ البَحْرَيْنِ». «از عبدالله بن عباس روایت است که پس از مسجد نبوی، اولین نماز جمعه در مسجد عبدالقیس در روستای جواثی در بحرین اقامه شد».
هنگامی که اهل طائف مسلمان شدند، آنحضرت ج به آنان توصیه کردند تا در محلی که بت آنها نصب بود، مسجدی بنا کنند(). از «طلق بن علی» روایت است که وقتی قوم ما به محضر آنحضرت ج حاضر شدند، اظهار داشتند: در شهر ما بتکدهای است. آنحضرت آب وضوی خود را عنایت کرده فرمودند: بت را بشکنید و بتکده را تخریب کنید و این آبها را در آنجا بپاشید و مسجدی در آنجا بنا کنید. چنانکه وقتی آنها برگشتند، طبق دستور عمل کردند().
این نوع مساجد گرچه در مناطق مختلفی از سرزمین عربستان احداث شده بودند. ولی در کتب احادیث معمولاً از مساجدی ذکری به میان آمده است که در مدینه و حوالی آن بنا شده بودند. در صحیح مسلم، روایت شده که در روز عاشورا از سوی رسول خدا ج در محلههایی از انصار که در اطراف مدینه بودند، اعلام شد: هرکس روزه گرفته است، روزهاش را به پایان رساند و کسانی که روزه نگرفتهاند باقی روز را روزه گیرند. پس از این اعلام، صحابه کرام چنان اهمیتی به روزۀ روز عاشورا میدادند که ضمن این که خودشان روزه میگرفتند، کودکان خود را نیز به گرفتن روزه وادار میکردند. کودکان را از خانهها بیرون کرده با خود به مساجد میآوردند و هرگاه آب و غذایی میخواستند و گریه میکردند، با اسباب بازیهایشان آنان را سرگرم و مشغول میکردند().
امام بخاری / در صحیح بخاری، بحث مستقلی تحت عنوان «آیا مساجد را میتوان به نام افراد منسوب کرد»؟ طرح نموده است و حدیثی تحت این بحث آورده که در آن با صراحت از مسجدی به نام «مسجد بنی زریق» نام برده است.
انس بن مالک، نماز عصر را با رسول اکرم ج میخواند و به محلۀ خود میآمد. در آنجا مردم در مسجد منتظر بودند. او میآمد و اعلام میکرد: در مسجد نبوی نماز خوانده شده است، آنگاه مردم در آنجا نماز میخواندند(). از این روایات صریحاً معلوم میشود هر قبیلهای برای خود مسجد بنا کرده بود. از بعضی روایات صحاح، این هم معلوم میشود که بعضی از اصحاب با رسول اکرم ج نماز میخواندند سپس به مسجد محلۀ خود رفته و در آنجا نماز جماعت اقامه میکردند. چنانکه معاذ بن جبل، اینگونه عمل میکرد. علاوه از قبایلی که در مدینه زندگی میکردند، قبایل دیگری هم که هجرت کرده به مدینه میآمدند، برای خود مساجدی بنا میکردند، چنانکه در طبقات ابن سعد مذکور است: «ولجهينة مسجد بالمدينة» «جهینه هم در مدینه مسجدی داشت» علاوه بر نیاز قبایل به احداث مساجد، یکی دیگر از عوامل ساختن مساجد این بود که در مسیر راه در هرکجا که رسول اکرم ج توقف میکردند و نماز میگزاردند، صحابۀ کرام در آنجا به طور تبرک مسجدی احداث میکردند. چنانکه امام بخاری در کتاب صحیح بخاری، بابی، تحت این عنوان منعقد کرده است: «باب المساجد التي على طريق المدينة والمواضع التي صلى فيها النبي ج».
یعنی مساجدی که در مسیر راههای منتهی به مدینه و در جاهایی واقع بودند که آنحضرت نماز خوانده بودند و در تحت این باب، مساجد متعددی از این قبیل را نام برده است، حافظ ابن حجر اسامی ذیل را بیان کرده است:1- مسجد قبا؛2- مسجد الفصیح؛3- مسجد بنی قریظه؛4- مشربهام ابراهیم؛5- مسجد بنی ظفر یا مسجد بغله؛6- مسجد بنی معاویه؛7- مسجد فتح؛8- مسجد قبلتین؛
حافظ ابن حجر این را هم مرقوم نموده که در مدینه و اطراف آن، مساجدی که با سنگهای تراشکاری شده بنا شدهاند، در همۀ آنهاآنحضرت ج نماز خواندهاند، زیرا که حضرت عمر بن عبدالعزیز وقتی آن مساجد را بازسازی کرده بود، از اهل مدینه تحقیقات کاملی در این باره به عمل آورده بود().
تعیین ائمه مساجد
همزمان با ساخت مساجد، این امر هم لازمی بود که برای قبایل مختلف امامهای مستقلی مقرر شود. معمولاً عادت آنحضرت در این باره چنین بود: هر قبیلهای که مسلمان میشد، هر شخص از آن قبیله که بیش از دیگران قرآن را حفظ داشت، برای امامت آن قبیله تعیین میشد و در این امر، بزرگ و کوچک، آقا و غلام همه برابر بودند. قبل از تشریفآوری آنحضرت به مدینه، «سالم» غلام آزاد شده «ابوحذیفه» امام و پیش نماز مهاجرین در مدینه بود. وقتی قبیلۀ «جرم» مسلمان شد، آنحضرت عمرو بن سلمه جرمی را که خردسال و در سن هفت و یا هشت سالگی قرار داشت و در قبیلۀ خود بیش از دیگران قرآن را حفظ داشت، به عنوان امام جماعت تعیین فرمودند. برای چگونگی انتخاب امام جماعت، آنحضرت اصول و ضوابطی را مقرر فرموده بودند:
«عَنْ أَبِي مَسْعُودٍ الْأَنْصَارِيِّ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «يَؤُمُّ الْقَوْمَ أَقْرَؤُهُمْ لِكِتَابِاللهِ، فَإِنْ كَانُوا فِي الْقِرَاءَةِ سَوَاءً، فَأَعْلَمُهُمْ بِالسُّنَّةِ، فَإِنْ كَانُوا فِي السُّنَّةِ سَوَاءً،فَأَقْدَمُهُمْ هِجْرَةً، فَإِنْ كَانُوا فِي الْهِجْرَةِ سَوَاءً، فَأَقْدَمُهُمْ سِنًّا». (مسلم). «از ابومسعود انصاری روایت است که رسول اکرم ج فرمودند: کسی که بیش از دیگران قاری قرآن باشد، امام جماعت شود، و اگر در قرائت برابر بودند، کسی که بیش از دیگران به سنت و شریعت، علم و آگاهی داشته باشد امام شود و چنانچه در این هم برابر بودند، کسی که قبل از دیگران هجرت کرده امام شود، اگر در این هم برابر بودند، کسی که از همه مسنتر است».
هنگامی که یکی از قبایل به محضر آنحضرت مشرف میشد، آنحضرتمیفرمودند: چه کسی از میان شما بیشتر قرآن را میداند؟ اگر نام شخصی برده میشد، آنحضرت او را برای این امر برمیگزیدند. چنانکه عثمان بن ابی العاص امام اهل طایف، از همین طریق تعیین شد و اگر همه آنان از این حیث در یک ردیف قرار داشتند، میفرمودند: هرکس از میان شما بزرگتر و مسنتر است امام جماعت شود. وقتی مالک بن حویرث به نمایندگی از جانب قبیله خود به محضر آنحضرت حضور یافت، آنحضرتاو را اینگونه راهنمایی فرمودند.
در خارج از مدینه در هر گوشهای از سرزمین عربستان که مسجدی ساخته شده بود، امام مستقلی برای آن جا تعیین شده بود. افرادی که به عنوان عامل و نمایندۀ دریافت صدقات در میان قبایل مقرر شده بودند، وظیفه امامت را نیز بر عهده داشتند. در مناطق مهم، این دو مسئولیت عمده، مستقل به حساب میآمدند. چنانکه در «عمان» عمرو بن العاص و ابوزید انصاری امام مقرر شده بود(). ولی متأسفانه در کتب حدیث و سیره اسامی این بزرگواران بهطور یکجا ذکر نشده است، در طی وقایع، هرکجا بهطور ضمنی از آنها نام برده شده است و تا جایی که ما توانستیم به آنها دسترسی پیدا کنیم، ذیلاً اسامی آنها با محل امامتشان ذکر میشود:
اذانگویندگان
برای اذان، عموماً فرد خاصی تعیین نمیشد. البته شواهدی موجود است که در مساجد بزرگ، افراد مستقلی را عهدهدار این امر کرده بودند. چنانکه در مکه معظمه و مدینه طیبه، رسول اکرم ج افراد ذیل را مقرر فرموده بودند():
بحث در مورد'تأسيس حكومت الهى'
نظریات خود را بنوسید
نظریات خود را باره این مقاله با ما شریک کنید