

فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا… (روم، ٣٠)
Så vend ditt ansikt til Herrens rene religion!بررسى و تحليل غزوات
بررسى و تحليل غزوات
غیر مسلمانان در فهم مقاصد و اسباب غزوهها سخت دچار اشتباه شدهاند، به طوری که بعضی از سادهلوحان مسلمان نیز در آن دام گرفتار شدهاند و این امر شگفتآور نیست، زیرا اسباب و عواملی وجود داشته است که بر این نوع اشتباهات، حتی دشمنان را میتوان معذور داشت.
اعراب، جنگ و غارتگری
اولین و مهمترین امر در این بحث این است که معلوم و آشکار گردد که ملت عرب با جنگ و غارتگری چه نسبتی دارد؟ هر ملتی دارای خصوصیات ویژهای است که اخلاق و عادات، رسوم و معاملات، اوصاف و محاسن، معایب و نقاط ضعف، و خلاصه تمام زندگی اجتماعی و ملی آن، از همانجا سرچشمه میگیرد. بنابراین، مهمترین شاخصۀ اجتماعی در میان اعراب، «جنگ و غارتگری» بود و انگیزۀ آن را چنین بیان میکنند که سرزمین عرب سرزمین بایر و ویرانی بود، در آنجا هیچ نوع محصولی به دست نمیآمد، مردم بیسواد و نادان بودند، تمام کالای زندگی آنان منحصر در گوسفند و شتر بود که از شیر و گوشت آنها میخوردند و از پشم و موی آنها لباس تهیه میکردند، ولی این کالای گرانبها نیز نصیب هرکس نشده بود و یا عامۀ مردم در حد بسیار پایینی از آن برخوردار بودند.
از این جهت، جنگ و غارتگری و تعدّی و تجاوز به حقوق دیگران را آغاز کردند و بزرگترین وسیلۀ امرار معاش، بلکه یگانه وسیلۀ آن، چپاول و غارت قرار گرفت. ابوعلی قالی در کتاب «الامالی» مینویسد:
«وذلك أنهم كانوا يكرهون أن تتوالى عليهم ثلاثة أشهر لا تمكنهم الإغارة فيها لأن معاشهم كان من الإغارة». «برای این که آنها نمیپسندیدند که بر آنها سه ماه پیاپی بگذرد و در این سه ماه دست به چپاول و غارتگری نزنند، زیرا تنها وسیلۀ معاش آنان همین بود».
چون بیشتر در غارتگری، گوسفند به دست میآمد و گوسفند را به عربی «غنم» میگویند. از این جهت، مالی را که از این طریق حاصل میشد «غنیمت» نام نهادند. سپس این عنوان به قدری توسعه یافت که وقتی تاج و تخت قیصر و کسری به دست مسلمانان افتاد، بر آن نیز عنوان «غنیمت»گذاشته شد، و رفته رفته این عنوان محبوبترین، روشنترین و افتخارانگیزترین لفظ تاریخ ادبیات عرب قرار گرفت. امروز نیز هنگامی که یک فرد عرب با یکی از عزیزان و دوستان خود در وقت سفر خداحافظی میکند چنین میگوید: «سالـمــاً غانمـاً» یعنی با سلامتی و با غنیمت برگردی. در زبان ما (زبان اردو) نیز به عزیزترین چیز «غنیمت» میگویند. مثلاً: میگویند تشریفآوری شما «غنیمت» بزرگی است و این از همان عنوان عربی اخذ گردیده است.
جنگ و غارتگری برای رفع نیازهای زندگی، میان تمام اعراب عام شده بود و تمام قبایل یکدیگر را مورد غارت و حمله قرار میدادند و اموال یکدیگر را به تاراج میبردند. فقط در موسم حج به پاس احترام ماههای حج و بر حسب عقیدۀ مذهبی، چهار ماه را استثنا کرده و به آنها «اشهر حرم»(ماههای حرام) میگفتند که در آن چهار ماه، از جنگ و غارتگری اجتناب میکردند. اجتناب از چپاول و غارتگری در سه ماه پیاپی باعث معطلشدن زندگی آنان میشد. از این جهت، رسم «نسیء» را ایجاد کردند، یعنی این ماهها را بر حسب ضرورت با ماههای دیگر جا به جا میکردند. حافظ ابن حجر در شرح صحیح بخاری در تفسیر سورۀ توبه مرقوم میدارد:
«كانوا يجعلون المحرم صفراً ويجعلون صفرا المحرم، لئلا يتوالى عليهم ثلاثة أشهر لا يتعاطون فيها القتال… الخ» (فتح الباری 8 / 243).
«آنها محرم را به جای صفر و صفر را به جای محرم قرار میدادند تا سه ماه پیاپی از جنگ محروم نمانند».
عقیدۀ «ثأر» و انگیزۀ انتقامجویی
علّت اصلی بروز جنگها همین انگیزۀ چپاول و غارتگری بود، ولی وقتی سلسلۀ جنگها آغاز میشد، علتهای دیگری نیز برای آن به وجود میآمد. یکی از آن علتهای مهم و قابل توجه، قانون «ثأر» و گرفتن انتقام بود، یعنی وقتی فردی از یک قبیله به قتل میرسید، قبیلۀ مقتول، گرفتن انتقام آن را از قاتل و یا قبیلۀ او وظیفه اصلی و مهم خود میدانست و گرچه سالیان دراز سپری میشد و نام و نشان قاتل، بلکه نام و نشان خاندان او نیز از بین میرفت ولی تا وقتی که یکی از افراد قبیلۀ قاتل بهطور انتقام به قتل نمیرسید، این وظیفۀ مهم قومی ادا نمیشد. این را در اصطلاح «ثأر»میگویند و نتیجۀ آن این بود که برای گرفتن انتقام خون یک نفر، دهها سال، جنگها و کشمکشهای مداومی وجود داشت. این امر را رسول اکرم ج در حجة الوداع باطل اعلام کرد و نخست، خون مقتولین قبیلۀ خود را عفو نمود. این رسم هنوزهم در میان اعراب بادیهنشین وجود دارد و از افتخارات بزرگ ملی آنان به حساب میآید.
در مورد گرفتن انتقام، عقاید و باورهای عجیب و غریبی در میان مردم به وجود آمده بود، مثلاً آنان معتقد بودند که وقتی شخصی به قتل میرسد، روحش به شکل پرندهای درمیآید و تا زمانی که انتقامش گرفته نشده در محل قتل وی شور و غوغا برپا میکند و همواره اعلام میدارد: «مرا آب بنوشانید! من تشنهام» این پرندۀ فرضی به نام «صدی» و یا «هامه»شهرت داشت. ابوداود میگوید:
(مرگ بر آنان مستولی شد و در صُدای مقبرههای آنها هام قرار دارد).
ذوالاصبع العدوانی میگوید:
«ای عمرو، اگر مرا دشنام و فحش دهی و مرا تحقیر کنی، چنان تو را مورد ضرب قرار دهم که «هامه» پیوسته اعلام دارد: مرا آب بنوشانید».
یک باور این بود که قبر هر مقتولی که انتقامش گرفته نشود، همواره تاریک خواهد بود. خواهر عمرو بن معدیکرب از زبان مقتول چنین میگوید:
«اگر خون بها بخواهی من در قبر تاریک خواهم ماند و اگر خون بها بگیرید پس گوش شترمرغ را بگیرید و با خود ببرید».
نوحهخوانی بر مقتول را نیز منافی با غیرت و حمیت میدانستند:
«گرچه کشتهشدن یک مصیبت بزرگی است، ولی آنها نباید بر مقتول خود گریه کنند».
عمرو بن کلثوم میگوید:
«خدا نکند که زنان ما بر مقتول نوحه کنند و یا اینکه ما از کشتهشدن بیم و هراسی داشته باشیم».
زمانی بر مقتول نوحه میکردند که انتقامش گرفته میباشد:
«هرآن که بر کشتهشدن مالک شادی میکرد پس در روز بیاید و زنان ما را ببیند که چگونه بر وی نوحهسرایی میکنند».
«او خواهد دید که زنان ما سر برهنه نوحه میکنند و بامدادان بر سر و صورت خود میزنند».
باور دیگر در میان اعراب این بود که هرکس مجروح شود و بمیرد، روح او از محل زخم و یا از طریق بینیاش خارج میشود و این را بینهایت عیب میدانستند. روی همین جهت، به مرگی که بر اثر بیماری عارض میشد،«حتف انف» میگفتند؛ یعنی مرگ بینی و آن را فوق العاده معیوب میدانستند:
«هیچ سرداری از ما با چنین مرگی نمرده و نیز، خون مقتولی از ما به هدر نرفته است».
رفته رفته جنگ، محور اصلی تمام مفاخر و اخلاق و عادات قومی عرب قرار گرفت و همین امر تا مدتی مانع از گرایش قبایل عرب به اسلام گردید. وقتی حضرت عمرو بن مالک به محضر رسول اکرم ج حاضر شد و اسلام را پذیرفت و سپس بهسوی قبیلۀ خود بازگشت و شروع به دعوت اسلام نمود، به قبیلهاش گفت: ما از بنوعقیل خون یک نفر را طلبکاریم، انتقام آن را بگیرید، آنگاه مشرّف به اسلام شوید. چنانکه همان وقت بر بنوعقیل که اسلام آورده بودند، حمله کردند و خود عمرو بن مالک نیز همراه بود و به دست وی (گرچه بعداً بسیار اظهار ندامت میکرد)، یک نفر مسلمان به قتل رسید().
مال غنیمت
همچنانکه قبلاً ذکر کردیم، اساس جنگها در میان قبایل اعراب بر اثر نیاز به تأمین معاش آغاز میشد. از این جهت، نزد اعراب هیچ چیزی محبوبتر از مال غنیمت وجود نداشت. پاکیزهترین و مطلوبترین چیز از اسباب معاش همین را میدانستند؛ این تصور آنقدر در دلها و رگ و پی آنها سرایت کرده بود که بعد از اسلام تا مدتی در میان آنان باقی بود و همچنانکه شارع اسلام، سایر ممنوعات شرعی را تدریجاً حرام و ممنوع ساخت، در مورد غنیمت و غارتگری نیز از روش تدریجی استفاده کرد.
هنگامی که شارع اسلام خواست حرمت شراب را اعلام دارد، نخست این آیه نازل شد:
﴿يَسَۡٔلُونَكَ عَنِ ٱلۡخَمۡرِ وَٱلۡمَيۡسِرِۖ قُلۡ فِيهِمَآ إِثۡمٞ كَبِيرٞ﴾ [البقرة: 219].
«از تو در بارۀ شراب و قمار سؤال میکنند، بگو در آن دو گناه بزرگی است».
آنگاه حضرت عمر اظهار داشت:
«اللَّهُمَّ بَيِّنْ لَنَا فِي الْخَمْرِ بَيَانًا شَافِيًا».
«پروردگارا! حکم صریح و قطعی شراب را به ما اعلام کن».
سپس این آیه نازل گردید:
﴿لَا تَقۡرَبُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَأَنتُمۡ سُكَٰرَىٰ﴾ [النساء: 43].
«هنگامی که نشه هستید نماز نخوانید».
چنانکه وقت نماز فرا رسید و به دستور آنحضرت ج شخصی اعلام کرد: هرکس بر اثر نوشیدن شراب نشه است در نماز شرکت نکند()، در نهایت این آیه نازل شد:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّمَا ٱلۡخَمۡرُ وَٱلۡمَيۡسِرُ وَٱلۡأَنصَابُ وَٱلۡأَزۡلَٰمُ رِجۡسٞ مِّنۡ عَمَلِ ٱلشَّيۡطَٰنِ فَٱجۡتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ ٩٠ إِنَّمَا يُرِيدُ ٱلشَّيۡطَٰنُ أَن يُوقِعَ بَيۡنَكُمُ ٱلۡعَدَٰوَةَ وَٱلۡبَغۡضَآءَ فِي ٱلۡخَمۡرِ وَٱلۡمَيۡسِرِ وَيَصُدَّكُمۡ عَن ذِكۡرِ ٱللَّهِ وَعَنِ ٱلصَّلَوٰةِۖ فَهَلۡ أَنتُم مُّنتَهُونَ ٩١﴾ [المائدة: 90-91].
با وجود این، پیامبر اکرم ج در مورد حرمت شراب آنقدر تأکید و تصریح کردند که به دستور ایشان ظرفهایی که در آنها شراب بود و یا در آنها شراب مینوشیدند نیز شکسته شدند. مردم پیشنهاد نمودند که شرابها را سرکه درست کنند، ولی آنحضرت منع فرمودند. با توجه به این موارد، در زمان حضرت عمر س افرادی شراب مینوشیدند و چون از آنها در این باره توضیح خواسته شد، آنها با حسن نیت اظهار داشتند که شراب برای افراد نیک و صالح حرام نشده است. در خود قرآن کریم بعد از بیان حرمت شراب چنین تصریح شده است:
﴿لَيۡسَ عَلَى ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ جُنَاحٞ فِيمَا طَعِمُوٓاْ﴾ [المائدة: 93].
در این موقع بسیاری از صحابه در محضر عمر فاروق حضور داشتند، آنحضرت رو به عبدالله بن عباس کرد و پرسید: هدف از این آیه چیست؟ وی گفت: منظور از این آیه، مسلمانانی هستند که قبل از بیان حرمت شراب، شراب نوشیدهاند و مردهاند. حضرت عمر این مطلب را تأیید کرد و حد شرعی را بر آنان اجرا نمود، چنانکه این واقعه بهطور مفصل در تاریخ طبری مذکور است.
منظور این است که وقتی مردم از مدتها بر یک امر عادت میکنند و آن امر در زندگی آنان رسوخ پیدا میکند، آثار و نتایج مخفی آن تا مدتها باقی میماند. غنیمت و غارتگری هم اینچنین بوده است. در جنگ بدر، پیش از این که مردم مال غنیمت را یکجا گرد آورند، هریک بهطور جداگانه مشغول جمعآوری آن شد که پس از آن این آیه نازل گردید:
﴿لَّوۡلَا كِتَٰبٞ مِّنَ ٱللَّهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمۡ فِيمَآ أَخَذۡتُمۡ عَذَابٌ عَظِيمٞ ٦٨﴾ [الأنفال: 68].
چنانکه در سنن ترمذی در تفسیر سورۀ انفال این واقعه صریحاً مذکور است.
پیامبر اکرم ج اعلان فرموده بودند که هرکس کافری را به قتل رساند، مال و کالای او متعلق به قاتل خواهد بود. بنابراین، هریک ادعای مالی را کرد؛آنهایی که جنگ نکرده بودند، بلکه محافظ عَلَم و پرچم بودند، نیز مدعی بودند که در آن مالها سهیم اند، چنانکه این آیه نازل گردید:()
﴿يَسَۡٔلُونَكَ عَنِ ٱلۡأَنفَالِۖ قُلِ ٱلۡأَنفَالُ لِلَّهِ وَٱلرَّسُولِ﴾ [الأنفال: 1].
منظور آیه این است که خود مجاهدین نمیتوانند مدعی مال غنیمت شوند، تقسیم آن در اختیار رسول اکرم ج است، هر طوری که بخواهند تقسیم میکنند. از آن پس، این رسم که هرکس خودسرانه هرچه بخواهد برای خود به غنیمت بگیرد، از میان رفت. ولی علاوه بر میدان جنگ، رسم چپاول و غارتگری تا مدتها میان اعراب وجود داشت.
در سنن ابیداود، از یک انصاری روایت است که با رسول اکرم ج در یک سفر همراه بودیم، سخت دچار گرسنگی شدیم، اتفاقاً گوسفندانی دیدیم، آنها را غارت کردیم و ذبح کرده دیگها را بر آتش گذاشتیم. آنحضرت ج از این عمل آگاه شدند، تشریف آوردند و با کمانی که در دست داشتند، تمام دیگها را واژگون کردند و فرمودند: «مالی که از طریق غارت و چپاول به دست آمده مانند حیوان مردۀ حرام است».
جنگ خیبر در سال هفتم هجری روی داده است، در آن موقع عدهای از مسلمانان پس از این که به یهود امان داده شده بود، دامها و میوههای آنها را غارت کردند، آنحضرت ج بسیار خشمگین شدند و تمام اصحاب را به حضور طلبیده فرمودند:
«إِنَّ اللَّهَ ﻷ لَمْ يُحِلَّ لَكُمْ أَنْ تَدْخُلُوا بُيُوتَ أَهْلِ الْكِتَابِ إِلَّا بِإِذْنٍ، وَلَا ضَرْبَ نِسَائِهِمْ، وَلَا أَكْلَ ثِمَارِهِمْ، إِذَا أَعْطَوْكُمُ الَّذِي عَلَيْهِمْ» (سنن ابیداود، باب تعشیر الذمة إذا اختلفوا في التجارة). «خداوند بر شما حرام کرده اینکه به خانههای اهل کتاب وارد شوید، مگر با اجازۀ آن و این را که زنان آنان را مورد ضرب قرار دهید و این را که میوههای آنان را بخورید تا مادامی که آنها آنچه را که بر عهدۀ آنان گذاشته شده بپردازند».
رسول اکرم میخواستند از محبت و علاقۀ مردم نسبت به مال غنیمت بکاهند، ولی تا مدتی این علاقه از بین نرفت. در غزوۀ احد علّت شکست مسلمین این بود که آنحضرت به دستۀ تیراندازان تأکید کرده بود که به هیچ وجه محل خود را ترک نکنند؛ اما وقتی مسلمانان در وهلۀ اول پیروز و مردم مشغول جمعآوری اموال غنیمت شدند، تیراندازان هم به همین منظور محل خود را ترک نمودند، دشمن فرصت را غنیمت دانسته از پشت بر آنها حمله کرد. علت اصلی شکست در غزوۀ حنین نیز این بود که قبل از وقت، آنها مشغول جمعآوری اموال غنیمت شدند.
غنیمت به قدری مورد علاقۀ اعراب بود که بعضیها نسبت به مسلمانشدن افرادی، از این جهت اندوهگین شدند که بر اثر اسلامآوردن آنان از مال غنیمت محروم ماندند.
در سنن ابیداود مذکور است که یکی از اصحاب در «سریهای» خواست تا بر دشمن حمله کند. اهل محله گریهکنان نزد وی آمدند، او به آنها پیشنهاد کرد که اسلام بیاورید تا جان و مال شما محفوظ بماند. آنها اعلام داشتند: «لا إله إلا الله محمد رسول الله»، آنگاه به آنان امان داده شد. وقتی آن صحابی نزد رفقای خود بازگشت، آنها به وی گفتند: «أحرمتنا الغنيمة»(تو ما را با این کارت از غنیمت محروم ساختی)()، هنگامی که آنها به محضر رسول اکرم ج حضور یافتند، آنحضرت بر آن صحابی آفرین گفت و فرمود: در مقابل اسلامآوردن هر فرد از آنها ثوابهای زیادی به تو خواهد رسید.
عجیبتر این است که تا مدتی مردم فکر میکردند به دستآوردن غنیمت کار ثواب و باعث اجر است!.
در سنن ابیداود روایت شده که یکی از اصحاب از رسول اکرم ج پرسید: ای رسول خدا! آیا شخصی به جهاد میرود و قصد او این است که مقداری مال غنیمت به دست آورد، اجر دارد؟ ایشان فرمودند: به وی اجر و ثوابی نمیرسد. او نزد گروهی از مسلمانان آمد و این مطلب را برای آنان بیان کرد. آنان از این مطلب در شگفت ماندند و اظهار داشتند: شاید تو مطلب سخن آنحضرت را نفهمیدهای، دوباره نزد آنحضرت برو و از ایشان سؤال کن. او دوباره رفت و سؤال کرد، آنحضرت همین جواب را دادند. آنها برای بار سوم او را نزد آنحضرت فرستادند. او بار سوّم نزد آنحضرت رفت و سؤال کرد، همان جواب به وی رسید که به چنین شخصی ثواب نخواهد رسید(). وقایع بسیاری از این قبیل در کتب مذکور است.
اعمال و رفتار وحشیانه در جنگ
تداوم و شدت جنگها میان اعراب دوران جاهلیت، اعمال و رسمهای فوق العاده وحشیانهای به وجود آورده بود. بعضی از آن اعمال به شرح ذیل اند:1- وقتی اسیران جنگی را به قتل میرساندند، کودکان و زنان را نیز میکشتند، بلکه گاهی در آتش میسوزاندند()!.2- در حالت خواب و یا غفلتِ دشمن، بر دشمن حمله نموده قتل و غارتگری را آغاز میکردند، این روش خیلی رواج داشت. بسیاری از قهرمانان عرب، شهرتشان از امتیازات آنان در همین امر بود و به آنان «فاتک» یا «فتّاک» میگفتند. «تأبطّ شراً»، «سلیک» و «ابن السلکه» از همین افراد بودند.3- افراد را زنده زنده در آتش میافکندند. برادر عمرو بن هند (یکی از شاهان عرب) را وقتی «بنوتمیم» کشتند، وی نذر کرد که یکصد نفر را در عوض برادرش به قتل برساند. چنانکه بر بنوتمیم حمله کرد، آنها فرار کردند، فقط پیرزنی به نام حمراء باقی ماند، او را دستگیر نمود و در آتش سوزاند. اتفاقاً سواری به نام «عمّار» از راه رسید، عمرو از او پرسید: چرا آمدهای؟ وی گفت: از چند روز است که گرسنه به سر میبرم، چون دود آتش را مشاهده کردم فکر کردم شاید غذایی میسر شود، عمرو دستور داد تا او را نیز در آتش افکندند. جریر در شعر خود به همین واقعه اشاره کرده است:
4- کودکان را آماج و نشانه قرار داده بهسوی آنها تیراندازی میکردند. در جنگهای «واحس» و «غبراء» قبیلۀ قیس، کودکان خود را نزد بنوذبیان بهطور امانت گذاشته بودند. حذیفه که رئیس بنوذبیان بود، آن کودکان را در درّهای برد و آنان را هدف تیراندازی قرار داد. اتفاقاً در آن روز هیچیک از آنها نمرد، روز دوم دوباره آنان را برد و نشانه قرار داد. سایر مردم این منظرۀ وحشتناک و دلخراش را تماشا میکردند().5- یکی از روشهای قتل این بود که اعضای بدن فرد را میبریدند (مثله میکردند) و در همان حال او را رها میکردند تا اینکه جان میداد. در جنگ غطفان و عامر «حکم بن الطفیل» از ترس همین امر به خودکشی اقدام کرد. چنانکه در عقد الفرید مفصلاً مذکور است.
گروهی از قبیله «عرینه» به محضر رسول اکرم ج حضور یافته، ظاهراً اسلام را پذیرفتند، ولی وقتی از آنجا برگشتند، غلام آنحضرت را گرفته دست و پاهایش را بریدند و در چشمها و زبانش خار قرار دادند تا این که در همین وضع جان به جان آفرین تسلیم کرد().6- پس از مرگ نیز، جوشش انتقام در شکلهای مختلف نفرتآور ظاهر میشد؛ دست و پاها و سایر اعضای مردگان را مثله میکردند. هند در جنگ «احد»، طبق همین رسم، اعضای بدن حضرت حمزه و دیگر شهدای «احد» را برید و از آنها گردنبندی ساخت و در گلویش آویزان کرد.7- بسا اوقات نذر میکردند که چنانچه بر دشمن ظفر یابند در کاسۀسر او شراب بنوشند. دو فرزند «سلافه» در جنگ احد به دست عاصم کشته شده بودند. بنابراین، «سلافه» نذر کرده بود که در کاسۀ سر عاصم شراب بنوشد(). این هم معمول بود که جگر مقتول را بیرون کرده میخوردند. هند در جنگ احد چنین کرده بود. داستان آن قبلاً ذکر شد.8- شکم زنان حامله را پاره میکردند و بر این امر فخر میورزیدند. عامر بن طفیل قهرمان معروف عرب و رئیس قبیلۀ هوازن میگوید:
snakker om'بررسى و تحليل غزوات'
Skriv tankene dine
Del dine tanker om denne artikkelen med oss