غزوه موته

غزوه موته
  • 1400/9/24
  • گرداننده وبسايت
  • 15:46:03
اشتراک گزاری:

غزوه موته

(جمادی الأولی سال هشتم هجری)

«موته» دهکده‌ای در شام، نزدیک «بلقاء» است. شمشیرهای شرقی که میان اعراب شهرت ویژه‌ای دارند، در همین دهکده ساخته می‌شدند. کثیر شاعر معروف می‌گوید:

«صوارم يجلوها بموتة صيقل» (شمشیرهایی که در موته صیقل و جلا داده می‌شوند).

پیامبر اکرم به نام «شاه بصری» یا «قیصر روم» نامه‌ای نوشتند و به دست حارث بن عمیر ارسال داشتند. زمانی که سفیر آن‌حضرت به مرز شام رسید، «شرحبیل بن عمرو» که از جانب قیصر فرماندار مرزهای شام و از اعراب مسیحی بود، از ورود سفیر پیامبر به آن سرزمین آگاه شد، او را دستگیر کرد و به قتل رساند. این اقدام ناجوانمردانۀ شرحبیل که برخلاف عرف، آداب و اصول بشری و جهانی بود، رسول اکرم را سخت خشمگین کرد.

آن‌حضرت به منظور گرفتن انتقام از وی یک سپاه سه هزار نفری تشکیل داد و به‌سوی شام اعزام کرد. فرمانده سپاه، حضرت زید بن حارثه غلام آزادشدۀ آن‌حضرت تعیین گردید و آن‌حضرت فرمودند: در صورتی که زید شهید شد، فرمانده سپاه، جعفر طیار و اگر او نیز به شهادت رسید، عبدالله بن رواحه فرمانده خواهد بود. زید غلام آزادشدۀ آن‌حضرت و جعفر طیار برادر حضرت علی و از نزدیکان آن‌حضرت و عبدالله بن رواحه از شرفای انصار و شاعری معروف بود. بنابراین، مسلمانان تعجب نمودند که چگونه با وجود این حضرات، زید بن حارثه به فرماندهی منصوب می‌شود! چنانکه این امر بر سر زبان‌های آنان قرار گرفت و بگو مگو در این باره آغاز شد. ولی مساوات و اخوت اسلامی چنین ایثار و تسلیمی را تقاضا می‌کرد. یک بار آن‌حضرت ج در سپاهی که تمام مهاجرین و انصار شرکت داشتند، اسامه فرزند زید را فرمانده سپاه مقرّر فرمودند. در آن موقع نیز همین سخنان در افواه مردم قرار گرفتند. آن‌حضرت ج خطبه‌ای ایراد فرمودند و اظهار داشتند: «شما بر فرماندهی پدر وی نیز اعتراض داشتید، حال آنکه او یقیناً شایسته فرماندهی بود».

چنانکه در صحیح بخاری تحت عنوان: «بعث النب يج أسامة بن زيد في مرضه الذي توفي فيه» (باب المغازی) این واقعه مفصلاً مذکور است. گرچه این سپاه به منظور گرفتن انتقام اعزام شد، ولی چون محور اصلی تمام غزوات، دعوت اسلام و تبلیغ آن بود، فرمان دادند که نخست آنان را به اسلام دعوت دهید، اگر اسلام را پذیرفتند نیازی به جنگ نیست. نیز فرمودند:

«به منظور تجلیل از شهید بزرگوار، حارث بن عمیر به همان محلی که وی شهید شده است بروید».

سپس تا محل «ثنیة الوداع» سپاه اسلام را مشایعت نموده و برای صحابه دعای سلامتی و موفقیت کردند. هنگامی که سپاه اسلام از مدینه حرکت کرد، جاسوسان به «شرحبیل» اطلاع دادند. او برای مقابله با مسلمانان سپاهی متشکل از حدود یکصد هزار نفر گرد آورد.

از سوی دیگر، هرقل قیصر روم سپاه بزرگی از قبایل عرب تشکیل داد و در محل «تاب» از توابع «بلقاء» خیمه زد. وقتی حضرت زید از این جریان آگاه شد، خواست تا به آن‌حضرت گزارش کند، ولی حضرت عبدالله بن رواحه اظهار داشت: هدف اصلی ما فتح نیست، بلکه شهادت است که هر وقت ممکن است حاصل شود.

خلاصه، سپاه اندک مسلمانان به پیش رفت و بر سپاه یکصد هزار نفری امپراطور روم حمله برد، حضرت زید بر اثر اصابت زوبین به شهادت رسید،پس از وی حضرت جعفر پرچم را به دست گرفت. از اسب پیاده شد و نخست دست و پاهای آن را قطع کرد، سپس چنان شجاعانه و قهرمانانه جنگید که سرانجام، بر اثر کثرت ضربات شمشیرها بر زمین افتاد.

حضرت عبدالله بن عمر اظهار می‌دارد: من جسد او را در حالی که نود زخم شمشیر و نیزه بر وی اصابت کرده بود، دیدم و تمام آن زخم‌ها بر جلوی قسمت بدنش قرار داشتند، هیچ زخمی بر پشتش وجود نداشت. پس از شهادت حضرت جعفر، عبدالله بن رواحه پرچم را به دست گرفت و او نیز پس از انجام وظیفه به شهادت رسید.

آنگاه سپاه اسلام حضرت خالد را به فرماندهی انتخاب کردند. ایشان با شجاعت و دلاوری تمام جنگید. در صحیح بخاری مذکور است که در آن روز هشت شمشیر از دستش شکست، ولی در مقابل ارتش یکصد هزار نفری که با تمام اسلحه‌های روز مسلح و با فنون جنگی آشنایی کامل داشت، یک سپاه سه هزار نفری چگونه می‌توانست بجنگند و مقاومت کند!.

بزرگترین موفقیت و فتح برای این سپاه این بود که با حیله و تدبیر خود را از نابودی در مقابل یک دشمن نیرومند نجات دهد. هنگامی که این سپاه (به ظاهر) شکت خورده، نزدیک مدینه رسید و اهل مدینه برای استقبال آنان بیرون رفتند. مردم به جای خوش‌آمدگویی و اظهار همدردی با آن‌ها، بر چهره‌هایشان خاک می‌ریختند و می‌گفتند: ای فراریان! شما از راه خدا فرار کرده‌اید!.

پیامبر گرامی اسلام ج از این حادثه سخت متأثر شدند، با حضرت جعفر محبت شدید داشتند، از شهادت وی بسیار ناراحت و مضطرب شدند،به مسجد رفتند و در آنجا غمگین و پریشان نشستند. در همان حال شخصی آمد و عرض کرد: خانواده جعفر گریه و ماتم می‌کنند. آن‌حضرتکسی را فرستادند و آن‌ها را از گریه منع کردند. آن شخص رفت و بازگشت و اظهار داشت: آن‌ها را منع کردم، ولی بازنمی‌آیند. آن‌حضرت دوباره او را فرستادند. وی رفت و برگشت و گفت: به حرف ما گوش نمی‌کنند. آن‌حضرتفرمودند: «دهان‌هایشان را پر از خاک کن». این واقعه از حضرت عایشه در صحیح بخاری منقول است. علاوه بر این، نقل شده که عایشه به آن شخص گفت: به خدا سوگند! اگر تو اینچنین عمل نکنی آن‌حضرت آزرده‌خاطر خواهند شد.

 

بحث در مورد'غزوه موته'

نظریات خود را بنوسید

نظریات خود را باره این مقاله با ما شریک کنید

نظر شما قابل قدر است