

فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا… (روم، ٣٠)
فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا…غزوه بنى قينقاع
غزوه بنى قينقاع
(شوال سال دوم هجری)
پیروزی مسلمانان در غزوۀ بدر، یهود را بیش از پیش بیمناک و هراسان کرد. آنان به وضوح مشاهده کردند که اسلام روز به روز قویتر میشود. از قبایل یهود، مردان قبیله بنیقینقاع بیش از همه شجاعتر و دلیرتر بودند. از این جهت قبل از همه جرأت کردند تا به مسلمانان اعلام جنگ کنند و پیمانی را که با پیامبر اکرم ج بسته بودند نقض نمایند. ابن هشام و طبری از طریق ابن اسحق این روایت عاصم بن قتاده انصاری را نقل کردهاند که:
«إن بني قينقاع كانوا أول يـهود نقضوا ما بينهم وبين رسول الله ج وحاربوا فيمـا بين بدر وأحد». «بنی قینقاع اولین کسانی از یهود بودند که پیمانی را که با رسول خدا ج بسته بودند، نقض کردند و در فاصلۀ زمانی بین بدر و احد با مسلمانان جنگیدند».
ابن سعد در بیان غزوۀ بنو قینقاع مرقوم داشته است:
«فَلَمّـَا كَانَتْ وَقْعَةُ بَدْرٍ أَظْهَرُوا الْبَغْيَ وَالْحَسَدَ، وَنَبَذُوا الْعَهْدَ وَالْـمـِرَّةَ». «در واقعه بدر یهودیان اظهار شورش و کینه کردند و پیمان را شکستند».
رخداد یک حادثۀ اتفاقی، مقدمهای برای وقوع جنگ میان یهود و مسلمانان گردید: یکی از زنان انصار در حالی که نقاب بر چهره داشت به منظور خرید به مغازۀ یکی از یهودیان در بازار مدینه رفت، یهودیان نسبت به وی بیحرمتی کردند، یکی از مسلمانان با مشاهدۀ آن واقعه غیرتش به جوش آمد و آن یهودی را به قتل رساند، یهودیان متقابلاً آن مسلمان را به قتل رساندند. وقتی رسول اکرم از ماجرا آگاه شدند، نزد یهود رفتند و فرمودند: «از خدا بترسید! مبادا عذابی که بر اهل بدر نازل شد، بر شما نیز نازل شود».
آنان با جسارت تمام در پاسخ گفتند: ما قریش نیستیم، اگر با ما برخورد کنید، آنگاه مفهوم جنگ را به خوبی درک میکنید. چونکه اعلام جنگ و نقض عهد از جانب آنها شده بود، به ناگزیر رسول اکرم ج جنگ را آغاز کردند. آنان در قلعه خود پناه گرفتند، آنحضرت تا پانزده روز آن را محاصره نمودند. سرانجام راضی شدند، هر تصمیمی که آنحضرت در بارۀ آنها اتخاذ کنند، خواهند پذیرفت. عبدالله بن ابی همپیمان آنها بود، به رسول اکرم پیشنهاد کرد که آنان را از وطن تبعید کنید. آنحضرت آنان را به محل «اذرعات» شام تبعید کردند. تعدادشان هفتصد نفر بود، سیصد نفر از آنها زرهپوش بودند. این واقعه در سال دوم هجری ماه شوال روی داد.
کشتن کعب بن اشرف (ربیع الاول سال سوم هجری)
کعب بن اشرف از شاعران معروف یهود و فرزند اشرف و از قبیلۀ «طی»بود؛ پدرش در مدینه با بنونضیر همپیمان شد و چنان اعتباری کسب کرد که با دختر «ابو رافع بن ابیالحقیق» پیشوای یهود و ملقب به «تاجر الحجاز» ازدواج کرد. کعب نتیجه همین ازدواج است. بنابر همین خویشاوندی دوجانبه، کعب با یهود و عرب رابطه خوبی داشت، و بر اثر پیشه شاعری از موقعیت اجتماعی مطلوبی برخوردار بود. وی با مال و ثروتی که در اختیار داشت، رفته رفته رهبریت تمام یهودیان عرب را بر عهده گرفت و برای علما و پیشوایان مذهبی یهود تنخواه مقرر کرد. وقتی رسول اکرم ج به مدینه تشریف آوردند، علمای یهود به منظور دریافت شهریه، نزد کعب بن اشرف آمدند. او از آنها دربارۀ آنحضرت ج سؤالاتی کرد و پس از اینکه آنها را در این باره همنظر و همعقیدۀ خویش دید، شهریه آنها را به آنان پرداخت نمود. او از دشمنان سرسخت اسلام بود، زمانی که سران بزرگ قریش در جنگ بدر کشته شدند، وی بسیار اندوهگین شد و برای عرض تسلیت به مکه رفت و مرثیههای پرسوزی که در آن به گرفتن انتقام نیز تشویق شده بود، در وصف آنها سرود، مردم را گرد میآورد و با سوز و گداز خاصی مرثیهسرایی، نوحهخوانی و گریه میکرد و اهل مجلس را نیز به گریه درمیآورد. ابن هشام اشعاری از وی نقل کرده است، گرچه اکثر این اشعار ساختگی اند، ولی آنچه به نظر میرسد که مربوط به آن دوران است، یکی دو شعر از آن را نقل میکنیم:
آسیای جنگ بدر اهل بدر را نابود کرد و برای حادثهای همچون بدر باید نوحه خواند و گریست، چه چهرههای سفید و شریفی که پناهگاه نیازمندان بودند، در آنجا به قتل رسیدند!.
وقتی به مدینه بازگشت در مذمّت رسول خدا ج اشعاری سرود و مردم را علیه ایشان تحریک کرد.
شعر و شاعری به قدری در جامعه عرب رواج داشت که امروز در کشورهای اروپایی سخنرانیهای سیاستمداران بزرگ، نوشتهها و تحلیلهای روزنامههای معروف رواج دارند. یک شاعر به خوبی میتوانست احساسات و عواطف تمام قبایل را علیه امری تحریک و غوغایی برپا کند. در روایتی مذکور است: کعب چهل نفر را با خود به مکه برد و در آنجا نزد ابوسفیان رفت و او را برای گرفتن انتقام کشتهشدگان بدر برانگیخت؛ ابوسفیان همراه با آنان به حرم رفت و تمام آنها با گرفتن غلاف خانۀ کعبه پیمان بسته و سوگند یاد کردند که انتقام بدر را خواهند گرفت. کعب بر این بسنده نکرد، بلکه تصمیم گرفت تا بهطور مخفی پیامبر اکرم را به قتل برساند.
علامه یعقوبی در تاریخ خود در بیان واقعه بنونضیر مرقوم میدارد:
«كعب بن الأشرف اليهودي الذي أراد أن يمكر برسول الله (ج)». «کعب بن اشرف یهودی که توطئه قتل آنحضرت ج را چیده بود».
این روایت با روایتی که حافظ ابن حجر در فتح الباری در باب ذکر کعب بن اشرف با سند عکرمه نقل کرده، تأیید میشود. در آنجا مذکور است: کعب رسول اکرم را به ضیافتی دعوت کرد و افرادی را مأمور ساخت تا هنگامی که آنحضرت وارد شوند، با تدبیر و حیلۀ خاصی ایشان را به قتل رسانند. گرچه ابن حجر نوشته است که سند این روایت ضعیف است، ولی با قرائن و شواهد دیگر این ضعف مرتفع میشود.
هنگامی که خطر فتنه و فساد از جانب وی شدت گرفت، پیامبر اکرم ج با بعضی از صحابه از وی اظهار نارضایتی کردند. محمد بن مسلمه سرباز فداکار بارگاه رسالت، با کسب نظر رسول اکرم ج و مشورت با سران «اوس» تصمیم به قتل وی گرفت و سرانجام، در ربیع الاول سال سوم هجری این جرثومۀ فساد از صفحۀ گیتی نابود و به درک اسفل فرستاده شد.
ارباب روایت نوشتهاند که محمد بن مسلمه به محضر آنحضرت ج چنین عرض کرد: به ما اجازه دهید تا هرچه خواستیم بگوییم. «سیرهنگاران مطلب این جمله را چنین بیان کردهاند که وی اجازه خواست تا به کعب دروغ گوید و آنحضرت اجازه دادند، زیرا که: «الحرب خدعة» «در جنگ فریب دادن جایز است». ولی در روایت بخاری فقط این جمله وجود دارد: «فأذن لي أن أقول» «به من اجازه بده تا چیزی بگویم». از این جمله اجازۀ گفتن مطالب نادرست مفهوم نمیشود.
به هرحال، از گفتگویی که بین محمد بن مسلمه و کعب بن اشرف انجام گرفت، اخلاق، عادات و ارادههای قلبی یهود علی العموم و از کعب علی الخصوص به خوبی روشن و نمایان میشود، به این گفتگو توجه کنید:
حضرت محمد بن مسلمه: «ما با پناه دادن محمد تمام عرب را دشمن خود ساختیم، او پیوسته از ما درخواست صدقات و مالیات میکند؛ حالا میخواهیم از تو مقداری وام بگیریم».
کعب بن اشرف: «سرانجام، شما از دست محمد به ستوه درخواهید آمد، در بارۀ وامدادن، شما باید زنان خود را به عنوان گرو در نزد من بگذارید تا به شما وام بدهم»!
محمد بن مسلمه: «با این حسن و جمالی که تو داری ما بر زنان خود اعتمادی نداریم».
کعب بن اشرف: «پس فرزندان خود را گرو بگذارید».
محمد بن مسلمه: «این مایۀ بدنامی ما در میان تمام اعراب خواهد شد. البته ما حاضریم اسلحههای خود را گرو بگذاریم و شما هم میدانید که در این روزها چه نیازی به اسلحه هست».
در روایت صحیح بخاری داستان قتل کعب بن اشرف چنین بیان شده است که آنها با محبت و ملایمت او را از خانه بیرون آوردند، سپس به بهانۀ بوییدن سر او، موهای سرش را گرفته او را به قتل رساندند. ولی در این روایت مذکور نیست که آنحضرت برای بیان چنین مطالبی اجازه داده بودند. در آن موقع نزد عربها کشتن کسی با چنین حیلهها و تدبیرهایی عیب به شمار نمیرفت. بعداً تحت عنوان مستقلی بهطور مفصل بیان خواهد شد که چگونه رسول اکرم تدریجاً برای اصلاح اینگونه روشها و رسوم عرب اقدام فرمود.
نتحدث عنه'غزوه بنى قينقاع'
اكتب أفكارك
شارك أفكارك حول هذا المقال معنا