تغییر قبله و آغاز غزوات

تغییر قبله و آغاز غزوات
  • 1400/9/24
  • گرداننده وبسايت
  • 15:24:45
اشتراک گزاری:

تغییر قبله و آغاز غزوات

(سال دوم هجری)

در سال دوم هجرت دو تحول بزرگ در تاریخ اسلام روی داد؛ یکی اینکه مسلمانان براساس وحی الهی که بر پیغمبر نازل گردید، برای خود یک قبلۀ مخصوص تعیین کردند که در حال حاضر مرکز تپش دل‌های چهارصد و پنجاه میلیون مسلمان جهان است. دیگر اینکه دشمنان اسلام در مقابل آن، شمشیر کشیدند و مسلمانان برای دفاع از حریم دین و ایمان خود بپا خاستند.

تغییر قبله، (شعبان سال دوم هجری)

هر ملت و مذهب و هر تفکر و اندیشه‌ای، برای ابراز وجود و اعلام همبستگی و وحدت ملی، قومی و مذهبی خود دارای یک شعار ممتاز و مخصوص است که بدون آن نمی‌توان برای آن ملت و مذهب هویت مستقل و کاملی تصور نمود. اسلام نیز برای نشان‌دادن وحدت و یگانگی ملت خود «قبلۀ نماز» را شعار قرار داد که علاوه بر برآوردن مقصود اصلی، جامع و در برگیرندۀ بسیاری از اسرار و حکمت‌های الهی، مشخصۀ بارز و خاصاسلام، مساوات، مشورت و وحدت عمل است. یعنی تمام مسلمانان یکسان و هم‎سو به نظر آیند، رکن اعظم دین اسلام، نماز است که بجاآوردن آن در شبانه‎روز پنج‎بار فرض گردیده، صورت اصلی نماز اینست که به‌طور دست‎جمعی و با جماعت ادا شود، به گونه‌ای که هزاران نفر پشت سر یک فرد ایستاده از وی تبعیت کنند. به همین جهت در نماز جماعت یک نفر به‎عنوان امام و پیشوا انتخاب می‌شود و تمام حرکات مقتدی‌ها به او وابسته است، لذا لازم است که مرکز توجه همه یکی باشد. بنابر همین ضابطه، برای نماز یک قبله تعیین گردید و چنان عظمت و اهمیتی به آن داده شد که روکردن به‌سوی آن آدمی را از دایرۀ کفر و شرک خارج می‌کند. یهود و مسیحیان بیت المقدس را قبلۀ خود می‌دانستند، زیرا که وجود ملی و مذهبی آنان به آن مکان وابسته بود، ولی برای جانشینان و پیروان ابراهیم بت‌شکن، می‌بایست کعبه که یادگار ابراهیم و بزرگ‎ترین مظهر توحید خالص است، قبله قرار می‌گرفت.

قبل از هجرت به مدینه و تا زمانی که رسول اکرم در مکه اقامت داشتند، دو امر مهم در پیش روی داشتند: نخست، دعوت مردم به دین اسلام و تبلیغ وحدت مسلمین و زدودن آثار شرک و بت‌پرستی در میان مردم؛ دوم اینکه به‎منظور تأسیس و تجدید ملت ابراهیمی نیاز بود که «کعبه» قبله قرار گیرد، ولی این مشکل وجود داشت که آنچه هدف اصلی از قبله است یعنی «امتیاز و اختصاص» باقی نماند؛ زیرا که مشرکین و کفار نیز کعبه را قبلۀ خود می‌دانستند. از این جهت رسول اکرم ج روبروی مقام ابراهیم می‌ایستادند و به‌سوی بیت المقدس نماز می‌خواندند، بدین طریق روی ایشان به‌سوی هردو قبله قرار می‌گرفت. در مدینه قبل از ظهور اسلام و هجرت پیامبر ج به این شهر دو گروه از مردم زندگی می‌کردند: گروه اول مشرکین بودند که قبلۀ آنان خانۀ کعبه بود، دومین گروه اهل کتاب بودند که به سمت بیت المقدس نماز می‌گزاردند، در مقابل آیین مشرکان، آیین یهود و مسیحیان ترجیح داشت. از این جهت آن‌حضرت ج پس از ورود به مدینه تقریباً تا مدت شانزده ماه رو به‌سوی بیت المقدس کرده نماز می‌خواندند؛ ولی هنگامی که اسلام در مدینه گسترش یافت، نیازی نبود که قبلۀ اصلی رها شده به‌سوی بیت المقدس نماز بخوانند. بنابراین، آیۀ ذیل نازل گردید و قبله تغییر یافت:

﴿وَمِنۡ حَيۡثُ خَرَجۡتَ فَوَلِّ وَجۡهَكَ شَطۡرَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِۚ وَحَيۡثُ مَا كُنتُمۡفَوَلُّواْ وُجُوهَكُمۡ شَطۡرَهُۥ﴾ [البقرة: 150].

«پس رویت را به‌سوی مسجد الحرام بگردان و هرکجا باشید روی خود را به‎سوی او گردانید».

یهود از تغییر قبله به سمت خانه کعبه سخت خشمگین شدند، آن‌ها در مقابل مشرکان ادعای برتری، مذهبی و دینی داشتند و قبل از اسلام مشرکان نیز به برتری و مقام دینی آنان معترف بودند، به حدّی که طبق روایت ابوداود: کسانی که فرزندان‌شان زنده نمی‌ماندند، نذر می‌کردند که اگر فرزند آنان زنده باقی بماند او را به کیش یهود درآورند، اسلام بر این امتیاز دینی آنان ضربه وارد کرد، اما چون قبلۀ اسلام در وهلۀ اول بیت المقدس بود، آن‌ها فخر می‌کردند که اسلام نیز به قبلۀ آن‌ها ارج نهاده و مسلمانان به‎سوی آن روی کرده نماز می‌گزارند. هنگامی که این امتیار ظاهری نیز از آنان سلب شد و جهت قبله تغییر یافت، کاسۀ خشم و حسادت آنان لبریز گشت و این اتهام را مطرح کردند که چون محمد در هر امری قصد مخالفت با ما را دارد، از این جهت قبله را نیز با همین قصد تغییر داده است. تعدادی از مسلمانان ساده لوح و ضعیف الایمان از تغییر قبله دچار تردید شده و می‌پنداشتند که قبله باید غیر قابل تغییر باشد تا دلالت بر عدم استقلال و تزلزل اعتقاد نکند. روی این اساس، پیرامون حقیقت قبله و نیاز به آن و مصلحت‌های تغییر قبله، آیاتی چند نازل شد و تردیدها و مشکلات را در این باره از بین برد:

﴿سَيَقُولُ ٱلسُّفَهَآءُ مِنَ ٱلنَّاسِ مَا وَلَّىٰهُمۡ عَن قِبۡلَتِهِمُ ٱلَّتِي كَانُواْ عَلَيۡهَاۚ قُللِّلَّهِ ٱلۡمَشۡرِقُ وَٱلۡمَغۡرِبُۚ…﴾ [البقرة: 142].

«به‎زودی بی‌خردان از مردم می‌گویند: چه چیز آن‌ها را از قبلۀ‎شان کهبر آن بودند باز گردانید؟ بگو: مشرق و مغرب از آن الله است».

﴿وَمَا جَعَلۡنَا ٱلۡقِبۡلَةَ ٱلَّتِي كُنتَ عَلَيۡهَآ إِلَّا لِنَعۡلَمَ مَن يَتَّبِعُ ٱلرَّسُولَ مِمَّن يَنقَلِبُ عَلَىٰ عَقِبَيۡهِۚ وَإِن كَانَتۡ لَكَبِيرَةً إِلَّا عَلَى ٱلَّذِينَ هَدَى ٱللَّهُۗ﴾ [البقرة: 143].

«و ما آن قبله‎ای را که بر آن بودی (قبله) قرار دادیم. مگر برای این‎کهبدانیم کسی را که از پیامبر پیروی می‌نماید، از کسی‌که برپاشنه‌های خود به عقب باز می‌گردد. و اگر چه این (حکم) جز برکسانی‌که الله آن‌ها را هدایت کرده دشوار است».

﴿لَّيۡسَ ٱلۡبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَكُمۡ قِبَلَ ٱلۡمَشۡرِقِ وَٱلۡمَغۡرِبِ وَلَٰكِنَّ ٱلۡبِرَّ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ وَٱلۡكِتَٰبِ وَٱلنَّبِيِّ‍ۧنَ وَءَاتَى ٱلۡمَالَ عَلَىٰ حُبِّهِۦ ذَوِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينَ وَٱبۡنَ ٱلسَّبِيلِ وَٱلسَّآئِلِينَ وَفِي ٱلرِّقَابِ﴾ [البقرة: 177].

«نیکی این نیست که روی خود را به‎سوی مشرق و مغرب کنید، بلکهنیکی (و نیکوکار)کسی است که به الله و روز قیامت و فرشتگان وکتاب (آسمانی) و پیامبران، ایمان آورده باشد، و مال (خود) را با وجوددوست داشتنش به خویشاوندان و یتیمان و مسکینان و واماندگان درراه و گدایان و در (راه آزادی) بردگان بدهد».

در آیات نخست خداوند فرمود: قبله به ذات خود مقصود نیست، برای عبادت خداوند جهت شرق و غرب یکسان است، خدا در هرجا و هرسمت و هرجهت موجود است. سپس ضرورت تعیین قبله را بیان فرمود که رو به‎سوی قبله‌کردن شعار ویژه‌ای است که مسلمانان واقعی و نمایشی و تظاهری را از یکدیگر جدا می‌کند، بسیاری از افراد یهودی بودند که منافقانه تظاهر به قبول اسلام می‌کردند و در صف‌های مسلمانان نماز می‌خواندند، ولی مار آستین اسلام و مسلمانان بودند، وقتی قبله از بیت المقدس به بیت‎الله تغییر یافت، راز نفاق و دورویی آنان کاملاً آشکار شد، برای هیچ فردی از یهود گوارا و قابل تحمل نبود که رابطه‌اش با آنچه که اساس ملیّت، مذهب ووجود او تلقی می‌شود، (یعنی بیت المقدس) قطع شود. سپس خداوند به صورتی دیگر این مطلب را روشن و بیان فرمود که: «رو کردن به‎سوی قبلۀ خاصی، ثواب و نیکی حقیقی نیست، بلکه ثواب و نیکی در حقیقت عبارت است از ایمان و اعمال صالحه».

نگاهی اجمالی به سلسله‌ی غزوات

جای بسی تعجب و شگفتی است که سیره‌نویسان به هراندازه که توانسته‌اند تا داستان مغازی را با آب و تاب زیاد ذکر کرده و در تشریح و تفصیل آن مبالغه به خرج دهند. مستشرقین نیز به همان مقدار با اشتیاق و شور فوق العاده‌ای به محتوای آن پرداخته، آرزومند گسترش و بسط بیشتر آن بوده‌اند، زیرا آن‌ها پیوسته در صدد ساختن کابوسی وحشتناک از جور و ستم اسلام و آرایش و تبلیغ غیر واقعی آن هستند. برای این منظور چند قطره خون، ملاط اندیشه نادرست آن‌ها را خیس نمی‌کند، بلکه به چشمه‌هایی از خون نیاز دارند. تمام مورخان اروپایی سیرۀ نبوی را به گونه‌ای به رشتۀ تحریر درآورده‌اند که گویی تاریخ اسلام سلسلۀ مرتبی از وقوع جنگ‌ها و کشتارها است که انسان‌ها را با زور و اجبار به حلقۀ اسلام می‌کشاند، ولی چون این طرز تفکر پایه و اساسی ندارد و سراسر غلط و پوچ است. لذا قبل از آغاز بحث مغازی، لازم است که موضوع غزوات مورد تحقیق و بررسی اجمالی قرار گیرد.

عموماً چنین تصور می‌شود که تا وقتی پیامبر اسلام در مکه بود، آماج دشواری‌ها و مشکلات گوناگون قرار داشت و چون به مدینه آمد، از آن‌ها رهایی یافت؛ ولی این تصور صحیح نیست، گرچه در مکه مشکلات سختی برای آن‌حضرت ج وجود داشت، لکن در نوع خود منحصر به فرد بود؛ یعنی طرف مقابل مبارزه با مسلمانان فقط کفار و مشرکان بودند، اما در مدینه مشکلات و مصایب پیش‎روی آن‌حضرت ج و مسلمانان در شکل‌ها وشیوه‌های مختلفی نمودار می‌شدند. در مکه یک قبیله زندگی می‌کرد، در حالی که در مدینه علاوه بر انصار، اقوام یهود نیز وجود داشتند که از نظر عادات، اخلاق، دین و مذهب با انصار تفاوت زیادی داشتند و حریف مقابل آن‌ها به شمار می‌آمدند. گروه سوم ساکن در مدینه یعنی (منافقین) نیز به آن‌ها اضافه شد، گروه سوم مانند مار در آستین اسلام از هر دو گروه مزبور، خطرناک‌تر بود. تفاوت دیگری که بین ساختار قومی و اجتماعی مکه و مدینه وجود داشت این بود که اگر مکه تحت تسلط مسلمانان قرار می‌گرفت، به جهت وجود حرم و تأثیر اجتماعی آن بر ساکنین اطراف و اکناف، تمام قبایل عرب در مقابل اسلام سر تسلیم فرود می‌آوردند؛ ولی تأثیر اسلام در مدینه محدود به خودش بود.

مدینه تا قبل از هجرت پیامبر از خطرات و تهدیدهای خارجی مصون بود، اما پس از اینکه اقامتگاه رسول اکرم ج و مرکز فعالیت مسلمانان شد، آماج خشم و کینه توزی‌های قبایل قریش قرار گرفت. چند روز بعد از این که رسول اکرم از مکه به مدینه آمدند، سران قریش به «عبدالله بن اُبی»که قبل از هجرت رئیس قبایل انصار بود و انصار برای برگزاری مراسم تاج‎گذاری او در حال تدارک و آمادگی بودند، نامه‌ای با این الفاظ نوشتند:

«إِنَّكُمْ آوَيْتُمْ صَاحِبَنَا وَإِنَّا نُقْسِمُ بِالله لَتُقَاتِلُنَّهُ أَوْ لَتُخْرِجُنَّهُ أَوْ لَنَسِيرَنَّ إِلَيْكُمْ بِأَجْمَعِنَا حَتَّى نَقْتُلَ مُقَاتِلَتَكُمْ وَنَسْتَبِيحَ نِسَاءَكُمْ»(). «شما فردی از ما را نزد خود پناه داده‌اید، سوگند به خدا! یا او را به قتل برسانید و یا او را از مدینه اخراج کنید، در غیر این‎صورت ما بر شما حمله خواهیم کرد و شما را به اسارت گرفته، زنان شما را کنیز خود قرار خواهیم داد».

وقتی رسول اکرم از این خبر آگاه شد، نزد عبدالله بن ابی رفت، او را تفهیم کرد و گفت: «آیا تو با برادران و فرزندان خود به جنگ می‌پردازی»؟ چون بیشتر انصار مسلمان شده بودند، عبدالله این سخن پیامبر ج را درک کرد و به نامۀ قریش جامۀ عمل نپوشاند، پس از غزوۀ بدر نیز قریش نامه‌ای به همین مضمون نوشتند که بعداً ذکر خواهد شد.

البته بر اثر تبلیغات و فعالیت‌های قریش، منافقین و یهود مدینه تحت تأثیر قرار گرفته بودند، در همان زمان و قبل از غزوۀ بدر، رسول اکرم ج بر استری سوار شده به محله «بنی‌الحارث بن خزرج» رفتند؛ در یک مکان و بر سر راه خود دیدند که جمعی از مشرکین، منافقین مدینه، یهود و بعضی از مسلمان‌ها نشسته‌اند؛ چون آن‌حضرت نزدیک آن‌ها رسیدند، از حرکت و راه‌رفتن سواری ایشان گرد و غبار برخاست؛ عبدالله بن ابی پارچه‌ای بر چهره‌اش انداخت و با لحنی تحقیرآمیز گفت: «گرد و غبار راه نیانداز!»آن‌حضرت ج سلام کرد و آیاتی را از قرآن تلاوت فرمود. عبدالله گفت: «آقا! من این را نمی‌پسندم، گرچه سخن و گفتۀ تو راست باشد، لذا آن را در مجلس ما بیان مکن و ما را مورد اذیت و زحمت قرار مده، بلکه برای کسانی که نزد تو می‌آیند بیان کن».

این اسائه ادب و گفتار تحقیرآمیز عبدالله مسلمانان را به خشم آورد و نزدیک بود که منجر به درگیری و کشتار شود، در نهایت آن‌حضرت ج هردو گروه را به خون‎سردی و خویشتن‌داری واداشت.

در همان دوران ‌حضرت سعد بن معاذ که بزرگترین سردار قبیلۀ اوس (ساکن مدینه) بود، به قصد عمره به مکه مکرمه سفر کرد و در آنجا میهمان امیة بن خلف شد، میان او و امیۀ از مدت‌ها پیش روابط حسنه وجود داشت. یک روز با امیه برای طواف به خانۀ کعبه رفت، در بین راه با ابوجهل برخورد کردند، ابوجهل از امیه پرسید: این چه کسی است که با تو همراه است؟ امیه گفت: «سعد است». ابوجهل رو به وی کرد و گفت: شما مردم به صابئیها (کفار به آن‌حضرت و مسلمان‌ها صابئی، یعنی مرتد می‌گفتند) پناه داده‌اید؟ من هرگز تحمل نمی‌کنم که تو به خانه کعبه وارد شوی، سوگند به خدا! اگر تو با امیه همراه نبودی، جان سالم به‎در نمی‌بردی. حضرت سعد اظهار داشت: اگر شما ما را از حج بازدارید، ما راه تجارتی شما را که از مسیر مدینه می‌گذرد مسدود خواهیم کرد؛ (منظور راه شام بود که از مدینه می‌گذشت).

تمام اقوام عرب بر اثر تولیت و مجاورت حرم برای قریش، احترام قایل بودند و قبایلی که در بین مسافت از مکه تا مدینه زندگی می‌کردند، همه تحت نفوذ و سلطۀ قریش بودند. بنابراین، قریش تمام قبایل را علیه اسلام و مسلمانان تحریک می‌کردند. مردم یمن و غیره تا سال ششم هجری نمی‌توانستند به محضر آن‌حضرت ج حضور یابند، چنانکه در سال دوم هجری، وقتی هیئتِ نمایندگی (عبدالقیس) از بحرین به محضر آن‌حضرتشرفیاب شدند، سرپرست این هیئت اظهار داشت: قبایل «مضر» مانع از حضور ما به محضر شما می‌شوند. لذا ما فقط در موسم حج که عموماً جنگ‌ها متوقف می‌شوند، می‌توانیم به محضر شما حاضر شویم.

قریش بر این موارد نیز بسنده نکردند، بلکه همچنانکه «عبدالله بن ابی»را هشدار داده بودند، خود را برای حمله به مدینه و قلع و قمع مسلمانان آماده می‌کردند؛ تا مدتی اوضاع در مدینه چنان وخیم بود که رسول اکرم جتمام شب‌ها را با بیداری سپری می‌کرد. در صحیح نسایی مذکور است:

«كان رسول الله ج أول ما قدم المدينة يسهر من الليل». «پیامبر اکرم ج در بدو ورود به مدینه شب‌ها بیدار بودند».

در صحیح بخاری، باب الجهاد مذکور است که یک بار آن‌حضرت جفرمودند: «چه کسی از شما امشب پاسداری می‌کند»؟ حضرت سعد ابن ابی وقاص مسلح شد و تمام شب را نگهبانی داد، آنگاه آن‌حضرتاستراحت کردند. حاکم نیز به شرح ذیل روایتی ذکر کرده است:

«عن أبي بن كعب قال: لما قدم رسول الله ج وأصحابه المدينة وآوتهم الأنصار ورمتهم العرب عن قوس واحدة وكانوا لا يبيتون إلا بالسلاح ولا يصبحون إلا فيه».«هنگامی که رسول اکرمج و صحابه به مدینه آمدند و انصار آنان را پناه دادند، تمام عرب برای جنگ با آن‌ها آماده شد. صحابه در حالی که مسلح بودند شب را می‌خوابیدند».

مورخین مغازی را از همین وقایع آغاز می‌کنند که در همین سال خداوند جهاد را مشروع کرد. ولی هر شخص واقع‎بین از محتوای همین روایات درک می‌کند که جریان اصلی چه بوده است. در «مواهب لدنیه» و «زرقانی»مرقوم است که خداوند متعال در سال دوم هجری، دوازدهم ماه صفر جهاد را مشروع کرد و در سند این روایت، این گفتۀ امام زهری را نقل کرده است:

«أول آية نزلت فى الإذن بالقتال: ﴿أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَٰتَلُونَ بِأَنَّهُمۡ ظُلِمُواْۚ وَإِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ نَصۡرِهِمۡ لَقَدِيرٌ ٣٩﴾. (زرقانی به نقل از صحیح نسائی 1/ 448)».

«یعنی اولین آیه‌ای که در مشروعیت جهاد نازل شد، این است: أذن للذین…»

در تفسیر ابن جریر مذکور است: اولین آیه‌ای که در مورد جهاد نازل گردید، این آیه بود:

﴿وَقَٰتِلُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ ٱلَّذِينَ يُقَٰتِلُونَكُمۡ﴾ [البقرة: 190].

ولی اگر با تعمق بیندیشیم می‌بینیم که در این هردو آیه، اجازۀ جنگ با کسانی داده شده که نخست حمله و جنگ از سوی آن‌ها آغاز شود؛ و این بیانگر این مطلب است که مسلمانان ناخواسته به جنگ کشیده می‌شدند.

به هرحال، واقعیت این است، پس از این‎که رسول اکرم به مدینه آمدند، اولین وظیفۀ مهم، حراست و محافظت از خود مهاجرین، انصار و به‌طور کلی از شهر مدینه بود. زیرا قریش به جرم این‎که انصار مسلمانان را پناه داده‌اند، قصد نابودی مدینه را کرده و تمام قبایل هم‌پیمان خود را برای این هدف شورانده و تحریک کرده بودند. روی این اساس، پیامبر اکرم ج به منظور دفاع از کیان اسلام و تضعیف قوای دشمن دو تدبیر اتخاذ کردند:

اول – این‎که راه تجارت قریش به مقصد شام که از مدینه می‌گذشت، مسدود شود تا آنان ناگزیر شده به صلح و آشتی تن در دهند. این همان هشداری بود که حضرت سعد بن معاذ در مکه ابوجهل را به انجام آن تهدید کرده بود.

دوم – با قبایلی که در اطراف مدینه قرار دارند، پیمان صلح و امنیت منعقد شود.

عملیات قبل از بدر

خلاصه، روی این جهات قبل از غزوۀ بدر، دسته‌های پنجاه نفری و یکصد نفری مجاهدین به‎سوی مکه اعزام می‌شدند. در ماه صفر سال دوم هجری، رسول اکرم ج با گروهی از مهاجرین تا محل «ابواء» آمدند و در آنجا با قبیلۀ «بنی‌ضمرة» پیمان بستند. سیره‌نویسان قبل از غزوۀ «ابواء»سه سریّه را ذکر کرده‌اند: «سریه حمزه بن عبدالمطلب»، «سریه عبیدة بن حارث» و «سریه سعد بن ابی وقاص»، ولی در هیچ‎یک از این عملیات زد و خوردی صورت نگرفت، علمای سیره هدف این سرایا و عملیات را تهدید خطوط بازرگانی قریش و کاروان تجارتی آن‌ها ذکر کرده‌اند، یعنی طبق تهدید حضرت سعد، هدف این بود که راه بازرگانی آن‌ها به مقصد شام بسته شود تا تحت فشار اقتصادی قرار گیرند. معاندین اسلام می‌گویند: هدف این بود که صحابه به غارتگری و چپاول اموال بپردازند، ولی این اتهام مبتنی بر جهالت و نادانی دشمنان اسلام است، زیرا اولاً این عمل در شریعت اسلام گناه سختی است و ثانیاً برخلاف واقعیت است؛ زیرا در هیچ عملیاتی مذکور نیست که صحابه مال کاروانی را غارت کرده باشند. ثالثاً اگر هدف از این سریّه‌ها غارتگری و چپاول اموال می‌بود، بهترین «سوژه» برای این کار، کاروان تجاری قریش بود؛ اما هیچ‎گاه مسلمانان با این هدف به آن تعرض نورزیدند.

قبیله جهینه

اولین قبیله‌ای در اطراف مدینه که هیأتی از جانب مسلمانان برای بستن پیمان با آن اعزام شد، قبیلۀ جهینه بود که در فاصلۀ سه منزلیِ مدینه زندگی می‌کردند. با آن‌ها پیمان بسته شد که با مسلمانان و کفار روابط یکسان داشته باشند و از کسی پشتیبانی نکنند.

پیامبر اکرم در ماه صفر سال دوم هجری با شصت نفر از مهاجرین به‎سوی «ابواء» حرکت کردند، (جایی که نزدیک آن غزوۀ ابواء یا ودان واقع شد) مقبرۀ مادر آن‌حضرت ج نیز در همانجا است. بالاتر از ابواء روستای بزرگ «فرع» واقع است و قبیلۀ «مزینه» در همانجا زندگی می‌کرد و از مدینه تقریباً به فاصلۀ هشت منزل (هشتاد مایل) قرار دارد و آخرین محدودۀ مدینه به حساب می‌آید. در همان حول و حوش، قبیلۀ «بنی‌ضمره» می‌زیست و این منطقه در قلمرو فرمان‎روایی آنان قرار داشت.

رسول اکرم ج پس از چند روز اقامت در آنجا با «بنی‌ضمره» پیمانی منعقد کرد، در آن موقع رئیس بنی‌ضمره «مخشی بن عمرو ضمری» بود. متن معاهده به این شرح است:

«بِسْمِ اللهِ الرّحْمَنِ الرّحِيمِ. هَذَا كِتَابٌ مِنْ مُحَمّدٍ رَسُولِ اللهِ لِبَنِي ضَمْرَةَ، فَإِنّهُمْ آمِنُونَ عَلَى أَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ، وَأَنّ لَهُمْ النّصْرَ عَلَى مَنْ رَامَهُمْ إلّا أَنْ يُحَارِبُوا فِي دِينِ اللهِ مَا بَلّ بَحْرٌ صُوفَةً، وَإِنّ النّبِيَّ إذَا دَعَاهُمْ لِنَصْرِهِ، أَجَابُوهُ… الخ». «بنام خداوند بخشنده‌ی مهربان. این نوشته‌ای است از جانب محمد رسول الله برای بنوضمره، جان و مال آنان در امان است و هرکس بر آنان حمله کند از آنان حمایت خواهد شد؛ مگر این‎که در مقابل دین بجنگند و هرگاه رسول خدا آنان را برای یاری فرا خواند، به کمک او خواهند آمد».

تمام محدثین سلسلۀ مغازی را از همین واقعه آغاز می‌کنند. در صحیح بخاری نیز همین واقعه، اولین غزوه قرار داده شده است. تقریباً بعد از یک ماه «کرز بن جابر فهری» که از سران مکه بود، به چراگاه مدینه حمله کرد و گوسفندان و شتران آن‌حضرت ج را به یغما برد. آن‌حضرت پس از اطلاع از این موضوع او را تعقیب کرد، ولی کرز بن جابر فهری پا به فرار گذاشت و متواری شد. (کرز بعداً مسلمان شد و در فتح مکه در حالی که تنها راه می‌رفت به شهادت رسید). در ماه جمادی الثانی، یعنی دو ماه بعد از آن واقعه، آن‌حضرت با دویست نفر از مهاجرین از مدینه خارج شد و به «ذوالعشیرة» رسید و با «بنی مدلج» پیمان بست، این محل در فاصله نُه منزلی در نواحی «ینبوع» قرار دارد. «بنی مدلج» هم‌پیمان قبیله «بنی ضمره» بودند و چون بنی ضمره از قبل، با آنان پیمان بسته بودند، از این جهت «بنی مدلج» با سهولت، شرایط پیمان را پذیرفتند.

پس از چند روز، یعنی در ماه رجب سال دوم هجری آن‌حضرت ج عبدالله بن جحش را با دوازده نفر به‎سوی «بطن نخله» فرستادند. این محل میان مکه و طائف به مسافت یک شبانه روز از مکه قرار دارد. آن‌حضرت نامه‌ای به عبدالله داد و به او فرمود: بعد از دو روز آن را باز کرده بخواند؛ حضرت عبدالله بعد از دو روز نامه را باز کرد، در آن نوشته بود: به «بطن نخله» برو، و در آنجا اقامت گزین و از اوضاع و احوال قریش ما را مطلع ساز! اتفاقاً چند نفر از قریش که کالاهای بازرگانی از شام می‌آوردند، ظاهر شدند.حضرت عبدالله بر آن‌ها حمله‌ور شد و یک نفر از آنان را به نام «عمرو بن الحضرمی» به قتل رساند و دو نفر را اسیر کرد و کالاها را به غنیمت گرفت. سپس به مدینه آمد و اموال غنیمت را به محضر آن‌حضرت آورد و جریان را بیان نمود؛ آن‌حضرت ج فرمودند: «من به شما چنین اجازه‌ای نداده بودم» و از تحویل اموال غنیمت نیز خودداری فرمودند. صحابه بر عبدالله خشم گرفتند و گفتند:

«صنعتم ما لـم تؤمروا به وقاتلتم في الشهر الحرام ولـم تؤمروا بقتال».(/ طبری /1275) «شما کاری کردید که به آن دستور داده نشده بودید و در ماه‌های حرام مرتکب جنگ شدید».

اسیران و کشته‌شدگان از بزرگان خاندان خود بودند، عمرو بن حضرمی فرزند عبدالله حضرمی و هم‌پیمان «حرب بن امیه» (جد امیر معاویه س) بود.

حرب بزرگترین سردار قریش بود و پس از عبدالمطلب ریاست عمومی قریش را بر عهده داشت. عثمان و نوفل که به دست عبدالله بن جحش اسیر شده بودند، نوۀ مغیره بودند. مغیره پدر ولید و جد حضرت خالد و بعد از حرب، دومین رئیس قریش بود. به همین سبب، این واقعه آتش خشم و کینه قریش را برافروخت و آنان را سخت تحت تأثیر قرار داد. حس خونخواهی آنان تحریک شد و این جریان باعث اقدام برای گرفتن انتقام و زمینه‌ساز جنگ بدر گردید. حضرت عروة بن زبیر، خواهرزادۀ حضرت عایشه می‌گوید: علت جنگ بدر و سایر جنگ‌هایی که با قریش به وقوع پیوست، کشته‌شدن عمرو بن حضرمی بود. چنانکه در طبری مرقوم است:

«وكان الذي هاج وقعة بدر وسائر الحروب التي كانت بين رسول الله ج وبين مشركي قريش فيمـا قال عروة بن الزبير ما كان من قتل واقد بن عبدالله السهمي عمرو بن الحضرمي». «یعنی علت وقوع جنگ بدر طبق اظهارات حضرت عروة بن زبیر، کشته‌شدن عمرو بن الحضرمی به دست واقد بن عبدالله سهمی است».

بحث در مورد'تغییر قبله و آغاز غزوات'

نظریات خود را بنوسید

نظریات خود را باره این مقاله با ما شریک کنید

نظر شما قابل قدر است