

فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا… (روم، ٣٠)
پس روى خود را متوجه آئين خالص پروردگار كن !عارف و صوفى چه تفاوتى دارند ؟
عارف و صوفى چه تفاوتى دارند؟
در تصور عاميانه، تفاوت ميان عارف و صوفى وجود ندارد. اما عرفان و تصوف، ضمن وجوهات مشترك، نقاط افتراقى نيز دارند كه ذيلاً بر مى شماريم.
الف) عرفان، در لغت به معناى شناخت و شناسایى است و در اصطلاح روش و طریقه ویژهاى است که براى شناسایى و دستیابى به حقایق هستى و پیوند ارتباط انسان با حقیقت، بر شهود، اشراق و وصول و اتحاد با حقیقت تکیه مىکند و نیل به این مرتبه را نه از طریق استدلال و برهان و فکر؛ بلکه از راه تهذیب نفس و قطع علاقه از دنیا و تعلق به امور دنیوى و توجّه تام به امور روحانى و معنوى و در رأس همه به مبدأ و حقیقت هستى، مىداند. به بیان دیگر، تکیهگاه عرفان «علم حضورى» است؛ از این رو از دانش شهودى، مدد مىجوید و بر آن اعتماد و به آن استناد مىکند. اگر گاهى پس از اثبات شهودى و احراز حضورىِ مطلب، از برهان عقلى یا دلیل نقلىِ معتبر سخن به میان مىآورد فقط براى تأیید و تقویت و ایجاد انس است و نه براى اثبات اصل مطلب. هدف غایى عرفان حقیقی، وصول به مرتبه «توانایى نفس به معرفت حق» است و این معرفت برآمده از «عمل» است، نه برگرفته از درس و بحث و مبتنى بر «مجاهده و ریاضت» است، نه نتیجه استدلال و چون و چرا کردن! چنین عرفانى، مورد تأیید اسلام و آموزههاى قرآنى و روایى آن است؛ این طریقى است که ابراهیم خلیل آن را طى نمود: «وَ کَذلِکَ نُرِی إِبْراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»( انعام/75). درک ابراهیم جنبه مفهومى نداشت؛ بلکه شهودى بود و این شهود غیر از شهادتى است که آدمى در عالم ماده، نسبت به اجسام دارد. «عرفان» خود دو گونه است: 1. عرفان عملى؛ یعنى سیر و سلوک و وصول و فنا 2. عرفان نظرى؛ یعنى ضوابط و روشهاى کشف شهود.
و اما، «تصوف» در اصطلاح؛ یعنى، صافى شدن از تعلق به ما سوى اللَّه و رذایل نفسانى. در وجه تسمیه واژه «صوفی» گفته اند: به کسانى اطلاق مىشود که پشمینه پوش باشند، یا منسوب به اصحاب صفه باشند، یا برخوردار از صفاى باطنى باشند، یا منسوب به حکمت «سوف» باشند و یا … (رک: جامعه شناسى نظرى اسلام، ابوالحسن تنهایی، صص149 و 150 و نیز نگا: عرفان نظرى، یحیی یثربی، صص64 – 59).
ب) تفاوت تصوف و عرفان با توجه به پیشینه تاریخی مسئله: در بسیارى از اوقات به ویژه در متون ادبی، از روی تسامح و یا غرض ورزی و یا مصالح دیگر، دو واژه و مسلک «تصوف» و «عرفان»، مترادف یکدیگر به کار رفته اند؛ ولى حقیقت آن است که تفاوتهایى بنیادین با یکدیگر دارند. البته در متون عرفانی و نیز ادبی ما گاه تصوف ناظر به فرقهاى است که خود را به عنوان یک گروهى از طبقات و اصناف متفاوت جامعه مطرح کرده است؛ از این رو «عرفان» به جنبه فرهنگى و علمى اهل شهود و کشف اطلاق مىگردد و تصوف به جنبه اجتماعى آنان.( آشنایى با علوم اسلامى؛ کلام و عرفان، مرتضی مطهری، ص186)
اما غالباً تصوف به گروهى اطلاق مىشود که عرفان و آموزه هاى آن را همچون ابزارى براى مطامع دنیوى و این سویى قلمداد مىکنند و با این کار خود، معنا و وجهه ای ناخوشایند به آن مىبخشند؛ که وجود گروه ها و فرقه های بی شمار و انشعابات متعدد متصوفه با آموزه های متعارض، بهترین شاهد و گواه این مدعاست.
«عرفان» و «تصوف» با وجود شباهت های ظاهری در برخی از آداب، اساساً متمایز با یکدیگر و مجزای از هم هستند؛ چراکه عرفان ريشه در قرآن و سنت (قولی، فعلی و تقریری) دارد، اما تصوف ریشه ای التقاطی داشته که هم از آموزه های نوافلاطونیان و هم نحله های معنوی مسیحی و حتی شبه عرفان های هندی و شرقی وام گرفته است. درباره تاریخچه تصوف باید دانست که در زمان پیامبر اکرم (ص ) پیروان آن حضرت را «مسلم» و «مؤمن» می نامیدند و آنانکه محضر پیامبر را درک کرده بودند، «صحابه» نامیده می شدند و نسل بعد را که با صحابه پیامبر محشور بودند «تابعین» خوانده اند.سپس عناوین زاهد و عابد به میان آمد و به عده ای اطلاق گشت که از دنیا کناره جسته و خود را وقف عبادت و ریاضت نموده بودند. در حدود اوائل قرن دوم هجری کم کم کلمه «صوفی» و طریقه تصوف شنیده شد که خود را سالکان طریق حق و عارفان الهی می دانستند؛ اما عرفان آنها با مبانی سنت و طریقه صحابه سازگاری و مطابقت نداشت.
ولی از قرن سوم به بعد دامنه تصوف وسعت یافت و مایه های ذوقی و شعری در آن پیدا شد. اوج تعلیمات نظری صوفیه به قرن ششم و به دست محی الدین ابن عربی مشهور به شیخ اکبر متوفای سال 560 صورت پذیرفت. بر اثر انشعابات متعدد مشرب تصوف، فرقه های مختلفی بوجود آمد که هر دسته و فرقه در صدد حفظ موقعیت خود در برابر فرقه های دیگر و علماى دينى برمی آمد. بر این اساس هر کدام سعی کردند برای جبران مافات و جلوگیری از زوال، به ظاهر سلسله مشایخ خود را به نحوی به بزرگان دينى و یا به یکی از اصحاب پیامبر(ص ) برسانند!
با توجه به این توضیح، در طول تاریخ اسلام، نگاه علماء و فقها به صوفیه که برگرفته از نگرش قرآن و سنت به این گروه هاست، معلوم می شود؛ گروه ها و جریاناتی که برخی از آنها را با تسامح و اغماض نيز نميتوان از انحراف اعتقادى شان چشم پوشيد. برخى از علماى دينى و مخالفان ديگر، به فرقه هايى از صوفيان چنين ايراداتى ميگيرند:• عدم تقیّد به شریعت و آداب دینی و بى توجهى و یا کم مهرى نسبت به احکام و تکالیف الهی را می توان گفت که ملاک سنجه عمده تفاوت رهروان تصوف و اهل عرفان دانست كه عرفا التزام محكمى نسبت به متصوفان به شريعت دارند.
• تقید به آداب و رسوم خرافى و اختراعات غیر دینی و ذکرها و وردهایى که نه تنها فاقد اسناد معتبرند بلکه یا بدعت بزرگان هر فرقه اند و یا برداشت های التقاطی از سنّت های غیر اسلامی می باشند
• جعل «خانقاه» در مقابل «مسجد»؛ بنا بر گزارش عبدالرحمن جامی در «نفحات الانس»، اولین خانقاه توسط امیری ترسایی (مسیحی) در منطقه شامات ساخته و تقدیم دراویش شد! به ویژه از قرن هفتم به بعد «خانقاه سازى» و فاصله گرفتن از مسجد رواج یافت (مقالات تاریخى، رسول جعفریان، ج 7، صص 272)
• اعتقاد به سه رکن: شریعت و طریقت و حقیقت در طول هم؛ به گونه ای که برخی از فرقه های آنها معتقدند که اگر سالکی به حقیقت و یقین رسید دیگر نیازی به شریعت ندارد و می تواند اعمال عبادی و وظایف شرعی خود را انجام ندهد! در صورتی که بنای عرفا، تأکید بر حفظ شعائر و ظواهر شریعت محمدی (ص) در همه احوال بوده است
• اعتقاد به مهدويت در برخى از اين گروه.
•اعتقاد به عشق مجازی(عشق زمینی) به عنوان پل عبور به عشق حقیقی(محبت خدا)!
• ابراز شطح یا همان کلمات متناقض نمایی که گاه به کفرگویی و یا خلاف منطق شریعت و عقل کشانده می شود
• انجام سماع یا همان رقص و حرکات موزونی که نه تنها مستندی در دین ندارد بلکه در تقابل با احکام شرعی می باشد
• عزلت گزینی و جامعه گریزی و دوری از وظایف اجتماعی، به بهانه مذمت دنیا. صوفیه در طول تاریخ با برداشت افراطى از آیات مذمت دنیا و نیز آیاتى که در تشویق بر زهد و تقوا است، بخش عمدهاى از فقه را که دانش اجتماعى زیستن اسلام می باشد، بى اعتبار ساختند. بریدن از خلق خدا، گریز از مسؤولیتهاى اجتماعى، فرو رفتن در خود با غفلت از اطراف، کمترین آموزههایى بود که این طیف بر آن پاى مىفشرند.
• نزدیکی به حکومت های مستبد و ظالم و همپیالگی با قدرت های استعماری و داشتن روابط مشكوك با دستگاه هاى استخباراتى
بحث در مورد'عارف و صوفى چه تفاوتى دارند ؟'
نظریات خود را بنوسید
نظریات خود را باره این مقاله با ما شریک کنید