فلسطين تاريخى و يهود

فلسطين تاريخى و يهود
  • 27‏‏/9‏‏/2021
  • دوكتور خليل الرحمن حنانى
  • 5:01:57 ص
يشارك:

فلسطين تاريخى و يهود

مقدمه

تصمیم دونالد ترامپ، رییس جمهور ایالات متحده امریکا مبنی بر انتقال سفارت آن کشور از تل ابیب به بیت المقدس در 6 سپتامبر 2017 و به رسمیت آن شهر مقدس به حیث پایتخت دولت اسرائیل که بالآخره به تاریخ 14 ماه می 2018 عملی شد، یک بار دیگر بحث مالکیت شهر بیت المقدس و تاریخ فلسطین را در اذهان زنده کرد. هرچند تصمیم انتقال سفارت از تل ابیب به بیت المقدس تازگی ندارد و قبلا کانگره امریکا این موضوع را در سال 1995 تصویب کرده بود، اما رؤسای جمهور امریکا در مدت بیست و دو سال گذشته، از بیل کلنتون گرفته تا اوباما با توجه به حساسیت مسأله و شرایط حاکم بر منطقه و جهان، پروسه انتقال سفارت را به آینده موکول می کردند. اما پریزدنت ترامپ که در کمپاین های انتخاباتی برای جلب حمايت و بدست آوردن آرای یهودیان پرنفوذامریکا انتقال سفارت به بیت المقدس را وعده داده بود، اعلام گردید.

این تصمیم ترامپ در مجامع بین المللی، چه در شورای امنیت سازمان ملل متحد و چه در اتحادیه اروپا و چه در سازمان همکاری های اسلامی (OIC) به بحث گرفته شده و رد گردید، و تصمیم در باره بیت المقدس را به حل نهایی منازعه عرب و اسرائیل و فیصله در مورد آینده آن شهر مقدسموکول نمودند. نتایج رأی گیری مجمع عمومی سازمان ملل که در 21 دیسامبر 2017 صورت گرفت، ضربه محکمی بود به اعتبار جهانی ایالات متحده امریکا و ترامپ و منزوی شدن آن کشور. مجمع عمومی با اکثریت قاطع 128 رأی از مجموع 193 کشور عضو، فیصله ای را به تصویب رسانید که خواهان عدم تغییر در وضعیت قانونی بیت المقدس بوده و از امریکا می خواهد که از تصمیم خود در رابطه به رسمیت شناختن شهر قدس به عنوان پایتخت اسرائیل، برگردد. علاوه بر امریکا و اسرائیل،هفت کشور کوچک و گمنام، هندوراس، گواتیمالا، توگو، جزایر مارشال، میکرونیزیا، بالاو و ناورورأی منفی دادند و 35 کشور از جمله کانادا، استرالیا، مکسیکو، هنگری و پولند رأی ممتنع، ونمایندگان 21 کشور در رأی گیری حضور نداشتند.

موضوع بیت المقدس که اسرائیلی ها آنرا «اورشلیم» (Jerusalem) می خوانند، به یک بحث جهانی مبدل گردیده و قضیه مرکزی اعراب و مسلمانان شناخته می شود. به این مناسبت لازم دیدم که درین نبشته وضعیت بیت المقدس را از بُعد تاریخی آن مورد بحث قرار دهم؛ چون حدس می زنمبسیاری هموطنان ما به شمول تحصیل کردگان، راجع به تاریخ بیت المقدس و سرزمین فلسطین معلومات کافی نداشته باشند. نتیجه ایکه از اين بحث بدست می آید جوابی خواهد بود به این پرسش كه آیا ادعای اسرائیل در مورد فلسطین که آنرا سرزمین تاریخی يهود می خوانند و شهر بیت المقدس، یا اوروشلیم را پایتخت دولتی یهودی می دانند که سه هزار سال قبل درین سرزمین وجود داشته است، آیا این صحت دارد يا خير؟

مطلب اول: اقوام و قبایل ساکن در فلسطینگذشته دور سرزمین فلسطین که نام قدیمی اش «ارض کنعان» است، به هزارۀ چهارم و سوم قبل از میلاد، یعنی بیش از پنج هزار سال قبل می رسد؛ درست به زمانی که مصریها، کنعانیها و حیتیها بر آنجا تسلط داشتند. مصریهای قدیم در حدود سه هزار و پنجصد سال قبل از میلاد در منطقه ای واقع در جنوب فلسطین به نام «خارو» می زیستند. ازین میان آموری «عاموری» ها که از اقوام سامی هستند، در حدود هزاره سوم پیش از میلاد، در منطقه «آمور» یا عامور بین فلسطین و بین النهرین زندگی می کردند. در دوره تسلط آموریها بر سرزمین فلسطین بود که حضرت ابراهیم (ع) از بابل مهاجر شد و به این سرزمین پای گذارد، و حیتی ها نیز ساکن آنجا بودند، اما در برابر آموری ها چندان قدرتی نداشتند. کنعانیها، حیتیها، حویان، فریسیان، یبوسیان و فلسطینیان از جمله اقوامی بودند که قبل از هجوم قوم عبرانی (یهود)، درین سرزمین می زیستند. در سِفر خروج تورات، باب سوم آیه 8 چنین می خوانیم: «به خصوص اینکه ایشان را از دست مصریان رهانیده، و آنها را از آن زمین به زمین نیکو و وسیع، به زمینی که در آن شیر و شهد جاری است، به مکان کنعانیان، حتیان، آموریان، فریسیان، حویان و یبوسیان بر ارم فرود آمدم.»

1 ـ حتیها: حیتیها یا حتیها هزاران سال پیش از میلاد مسیح به مدت هشت قرن در طرف جنوبی مملکت یهودا در نزدیکی شهر حبرون ( الخلیل کنونی) واقع در سرزمین فلسطین ساکن بودند. آنها که در آن زمان بر اناطولی مرکزی واقع در آسیای صغیر دولت مقتدری را تشکیل داده بودند، شهر صخره یی «اورشلیم» را نیز اداره می کردند. حیتیها دو بار تمدنی درخشانی ایجاد کردند، یکی در 1700 و دیگری از 1400 تا 1200 قبل از میلاد. در «تل العمارنه» ، شصت میلی شمال ولایت «اسیوط» مصر، خرابه های پایتخت اخناتون، فرعون مصر و الواحی با کتیبه هایی از آمن حوتپ سوم و اخناتون کشف شده است. در پاره ای ازین کتیبه ها از تاخت و تاز قومی به نام عبری «هبری» در 1400 قبل از میلاد سخن رفته است. در آن زمان کنعانیان و حتیهای مقیم فلسطین، با «اخناتون» ، دوستی و مراوده داشتند. اینها به پاس همین دوستی، بارها از اخناتون در برابر هجوم عبریها، کمک خواسته اند، اما فرعون مصر به خاطر مشغله فراوانش نتوانسته به یاری آنها بشتابد.  

آنچه که قطعی به نظر می رسد این است که در زمان آمن هوتپ، یعنی بین سالهای 1400 _ 1350 قبل از میلاد، حملات شدید و مداومی از جانب قومی به نام هیبری «عبرانی» بر سرزمین فلسطین صورت گرفته است. تورات چندین جا از قومی به نام حیتی یاد می کند، چنانچه در سِفر پیدایش تورات، باب 23 آیه 10 می خوانیم: «ابراهیم، قطعه زمینی از مردی به نام «عفرون» حیتی خریداری نموده است.» در باب 26 آیه 34 سفر مذکور آمده است: «عیسو» فرزند اسحاق، دختری از حیتیها به زنی گرفت و این کار او باعث اندوه مادرش «رفقه» گردید.» 

در زمانی که یوشع بن نون، جانشین حضرت موسی (ع) بنی اسرائیل را از صحرای نقب به سوی فلسطین برد و بر آنجا حمله کرد، حیتیها هنوز در فلسطین وجود داشتند.

2 ـ فلسطینیان: حدود دو هزار و پنجصد سال قبل از میلاد چند قبیله عربی، به منطقه فعلی فلسطین مهاجرت کردند و در آنجا اقامت گزین شدند که بعدا به اسم «کنعانیون» نامیده شدند.مدتی بعد، عده ای از کنعانی ها به سواحل مقابل کوههای لبنان رفته، در آنجا اقامت گزیدند و رفته رفته بالآخره به اسم «فینیقیون» شناخته شدند. کنعانیون از راه کشاورزی و فینیقیون به وسیله دریانوردی امرار معاش می نمودند. 

3 ـ حوريان: قوم دیگری که درین منطقه سکونت داشت و در شبه جزیره سینا می زیست، حوریان بود. این قوم از نژاد سامی نبود و قبلا در کوهستانهای شمالی بین النهرین می زیستند، حوریان بعدا در هزاره دوم قبل از میلاد به صحراهای شمال آن کشور و منطقه شام مهاجرت کردند و تا فلسطین پیش رفتند و قبل از هجوم عبرانیها، به فلسطین رسیدند. 

4 ـ عبرانيان: عبری از کلمه آرامی «عبره» گرفته شده است، که به معنای «ساکن ماوراء رود» می باشد. عبرانی اصطلاحا نام قومی است از نژاد سامی که خود را از اولاد حضرت ابراهیم (ع) و حضرت یعقوب (ع) می شمارد. 

ابراهیم (ع) حدود سال 1805 قبل از میلاد، از شهر «اور» ، مرکز سلطنت کلدانی ها در عراق به ارض کنعان (فلسطین) مهاجرت نمود. وی در فلسطین بود که حضرت اسحاق (ع) متولد شد و از اسحاق حضرت یعقوب بدنیا آمد و باسم «اسرائیل» نامیده شد. قوم یهود را به جهت انتساب به حضرت یعقوب، بنی اسرائیل نیز می نامند، و در زبان فارسیی به آنها «جهود» نیز گفته می شود.

عبرانیها همیشه خود را قوم منتخب و برگزیده خدا دانسته و اقوام دیگر ساکن سرزمین فلسطین را خوار و بی مقدار می پنداشتند. در تورات همه جا از قوم عبرانی به نام قوم برگزیده خدا نام برده شده، اما همین قوم برگزیده نیز بارها مورد غضب الهی قرار گرفته است، به طوری که از متن تورات پیداست، این قوم پیوسته دچار طغیان و سرکشی بوده اند و از اطاعت یهوه، خدای یگانه سر باز می زده اند. نشنیدن سخن انبیا، آزردن ایشان _ و طبق نص قرآن مجید _کشتن انبیا، از دیگر اعمال شان بوده است. عبری یا عبرانی، زبان تورات و زبان ملت یهود نیز می باشد.

مطلب دومعلت نامگذاری ارض کنعان به فلسطین: سرزمین فلسطین در اصل محل زندگی طوایف و قبایل بسیاری بوده است از جمله قبایل «آمون» و «موآب» در قسمت شرقی، عمالقه در بخش جنوبی، کنعانیها در ناحیه فلات، و قوم فلسطی در قسمت ساحلی آن استقرار یافته بودند. قوم فلسطی (ساکنین قدیم فلسطیا) از قرن دوازدهم قبل از میلاد در بخش های ساحلی ارض کنعان، از سوی مدیترانه، و در جنوب یافا، تا حدود سرزمین مصر می زیستند. در کتیبه هایی که از رامسس سوم به جا مانده، از این قوم به نام «پولاس تی» (PULASTI) یاد شده که ریشه اصلی کلمه فلسطین می باشد. کلمه فلسطین (فلستی) تدریجا به سرزمین این قوم نیز اطلاق شد و به مرور زمان جاگزین نام کنعان گردید. کنعانیها چندین قبیله بودند، که مهمترین قبیله آنان «یبوسی» ها بود که در شهر بیت المقدس و اطراف آن سکونت داشتند. سرزمین فلسطین را به خاطر موجودیت طوایف کنعانی، «ارض کنعان» می نامیدند.

مهاجرت قوم فلسطیا در اصل از جزایر دریای اژه، (احتمالا جزیره کرت) و دیگر نواحی مدیترانهصورت گرفته و در قرن دوازدهم قبل از میلاد به این منطقه آمده و در سواحل مدیترانه میان یافا و غزه رحل اقامت افگندند. به موجب روایات، شهرها و مراکز اولیه محل سکونت ایشان، بنادر و شهرهای «اشدود» ، «اشقلون» ، «غزه» ، «عفرون» و «جت» بوده است. 

کشفیات باستان شناسی ثابت می سازد که مهاجرت قوم فلسطیا به این سرزمین، پیش از 1200 سال قبل از میلاد صورت گرفته و در آن زمان قوم معروفی بوده اند. آنان در زمان حمله یوشع بن نون، رهبر بنی اسرائیل بعد از موسی (ع) به سرزمین فلسطین، به سختی از خود دفاع کردند، که در کتاب مقدس تورات، چندین جا به آن اشاره رفته است.

1 ـ اورشلیم Jerusalem: اسم عبری است مرکب از دو کلمه «اور» و «شلیم». «اور» در زبان عبری به معنای آتش، روشنایی، مقدس، صلح و آرامش آمده و «شلیم» به معنای شهر؛ پس اورشلیم به معنای شهر مقدس، یا شهر صلح و آرامش و شهر روشنایی می باشد.

شهر اورشلیم پیش از حمله داود (ع) به فلسطین، «یبوس» خوانده می شد. یبوس در اصل عبارت از مردمی بود که قبل از حمله داود پیامبر، در فلسطین زندگی می کردند. یبوس بعد ازینکه در تصرفداود (ع) درآمد، به «اورشلیم» و «مدینه داود» تغییر نام یافت و به نام «ارین ئیل» به معنای مسکن خدا نیز یاد شده است.

یهودیان اورشلیم را «بیت همیقداش» (خانه مقدس) نیز می گویند. شهر اورشلیم بعد ازینکه رومیان آنرا تصرف کردند، اسم ایلیا کاپوتیلینا (تپه خدا) بر آن گذاشتند. نام ایلیا تا زمان ظهور اسلام بر شهر باقی ماند و بعد در دورها های اسلامی به تدریج اسامی بیتُ المُقَدَّس، بیتُ المَقدِس، بیتُ القُدس، قُدسِ شریف و مدینه مقدسه برآن اطلاق شد. 

سابقه شهر اورشلیم به عنوان مرکز دولت، به قرن پانزدهم قبل از میلاد بر می گردد که از جانب حکومات داود پیامبر (ع) و مکابیان و سلسله هردیوس، به عنوان پایتخت دولت برگزیده شد. اورشلیم که در فاصله پنجاه میلی، در جنوب شرق شهر یافا (Jaffa) بر فراز تپه های سبز و خرم میان منطقه ای کوهستانی بسیار زیبا قرار گرفته، بر علاوه اهمیت دینی آن، همچون چهارراهی در میان شرق و غرب، مسیر عبور و مرور مسافران و تاخت و تاز مهاجمان بوده است و از چهار هزار سال قبل از میلاد تا اکنون شاهد و نظاره گر حوادث بزرگی بوده است. تاریخ بیانگر آنست که این شهر صخره یی، طی قرون متمادی حداقل بیست بار تحت محاصره شدید مهاجمان واقع شده، دو بار به کلی تخریب گردیده و هجده بار تجدید ساختمان شده و سه بار معبد آن بازسازی و مرمت گردیده و شش بار ساکنان آن مجبور به تغییر دین و مذهب خود شده اند.

2 ـ بنای اورشلیم، یا بیت المقدس: شهر اروشلیم یا بیت المقدس قدیم بر فراز تپه های صخره ییبنا گردیده که از سه جهت توسط جلگه ها احاطه شده است. معبد بالای کوه «موریا» واقع است و از  شرق و غرب به ترتیب کوه صهیون و کوه زیتون موقعیت دارد. شهر قدیم اورشلیم در جریان ویرانی های متعدد به عمق 40 تا 70 فوت در زیر انبوهی از خاک مدفون شده و امروز قسمت کوچکی از شهر قدیم برجای مانده است. معبد یا هیکلی که بر روی صخره مقدس بنا شد، در بلندترین نقطه شهر قرار گرفته بود، اما امروزه سطح معبد و حرم شریف با سطح شهر یکسان است. حضرت داود (ع) محل اعمار معبد را در خرمنگاه مردی به نام «ارنان» یبوسی تعیین کرد، اما حضرت سلیمان معبد «بیت همیقداش» او را بنا گذاشت. معبد «یهوه» مسلما با شکوهترین و با عظمت ترین بنای اورشلیم بوده است. 

اولین دیوار اطراف شهر را یبوسی ها ساختند، دیوار دوم در زمان حضرت سلیمان (ع) کشیده شده که بعد در هجوم آشوریها ویران گردید. در طول قرنهای پنجم تا دوم پیش از میلاد، دو بار این دیوار مرمت شده است. هیرودیوس کبیر، امپراتور روم چند سال قبل از میلاد، تپه معبد را از سه سو با دیوارهای سنگی عظیم به ارتفاع 10 متر محصور ساخت که بقایای آن تا هنوز پا برجاست. هیرودیوس اگریپا، نواسۀ هیرودیوس کبیر، دیوار چهارم را به دور شهر کشید که این دیوار در زمان حمله تیتوس، سردار رومی در سال 70 میلادی ویران شد. از آن زمان  (قرن اول میلادی) تا کنون، یهودیان هر روز جمعه در کنار آن دیوار گرد می آیند و بر ویرانی بیت المقدس که توسط تیتوس تخریب گردید، شیون سر می دهند،اشک می ریزند. بدین لحاظ است که این دیوار را به نام دیوار ندبه (حائط المبکی) می گویند.

در دوره اسلامی، صلاح الدین ایوبی (532 ـ 589 هـ/1138 ـ 1193م) دیوارهای اور شلیم را تعمیر و مستحکم ساخت. آخرین کسی که دیوار مذکور را تجدید بنا کرد و بر آن برجها و دروازه ها و درهایی ایجاد کرد، سلطان سلیمان قانونی، دهمین و بزرگترین سلطان عثمانی (1520 ـ 1566 م) بود که قسمت هایی از این دیوار تا امروز باقی مانده است. بیت المقدس از طرف سلاطین عثمانی، به قدس و قدس شریف نامگذاری شد که امروز به این نام یاد می شود.

یک مطلب قابل تذکر است که محل بنای بیت المقدس، در ابتدا تپه صخره ای کوهستانی بود و پیش از آنکه به جایگاه مقدس برای یهود و بعد برای مسیحیت و سپس برای مسلمانان تبدیل شود، عبادتگاه جماعت «صابئین» (ستاره پرستان) بوده است. آنان معبد ستاره زهره را بر روی صخره بنا کرده بودند و در آنجا به عبادت می پرداختند وقربانیها می کردند.

3 ـ قبة الصخرة: یا صخرۀ مقدس، عبارت از برآمدگی کوه «موریا» است که از عصر حجر مورد توجه و احترام اقوام مختلف بوده است و امروز بر فراز آن حفره ای به ارتفاع دو متر قرار دارد که زائران از آن دیدار می کنند. صخره مقدس از دوره های بسیار کهن تا به امروز قدسیت داشته و مقدس بودن آن از نظر مسلمانان بدان جهت است که حضرت ابراهیم (ع) فرزندش اسماعیل (ع) و به قولِ یهود اسحاق (ع) را برای قربانی کردن به بالای آن برد، و نیز به خاطر معراج پیامبر اسلام (ص) برای مسلمانان مکان مقدس شمرده می شود. معروف است که حضرت محمد (ص) در شب اسرا از روی این صخره به معراج رفته است. 

محل صخره همان جایی است که در زمان سلطنت حضرت سلیمان (ع) نخستین بنای معبد یا هیکل ساخته شد، اما در هجوم نبوکدنصر (بخت نصر) بابلی در قرن ششم قبل از میلاد ویران شد. این مکان در عصر کوروش هخامنشی (اواخر قرن ششم قبل از میلاد) که یهودیان را از بابل دو باره به فلسطین آورد، مجددا با نام «بیت همیقداش» تجدید بنا یافت. قبة الصخرة نیز توسط تیتوس، در سال 70 بعد از میلاد در جریان تخریب شهر بیت المقدس، به کلی ویران شد و سپس در زمان کنستانتین، امپراتور روم تجدید بنا یافت و به تدریج در آن تغییرات و اضافاتی بعمل آمد.

سومین تجدید بنای قبة الصخرة هنگامی صورت گرفت که عمر (رض) شهر ایلیا (بیت المقدس) را فتح کرد و به دیدن صخره مقدس آمد و آنرا پوشیده از کثافات یافت. عمر (رض) نبطیان را برایتنظیف آن مآمور کرد و پس از تطهیر صخره، در آنجا نماز گزارد، و بعدا مسلمانان در فاصله 500 متری آن مسجد اقصی را بنا کردند. 

عبد الملک بن مروان، خلیفه اموی قبه ای را بر فراز صخره مقدس بنا نمود و بعدا مأمون، خلیفه عباسی آنرا ترمیم کرد و در اطراف آن دیوار هشت ضلعی ساخت .

در سال 1099 بعد از اینکه صلیبیون وارد بیت المقدس شدند، قبة الصخرة را به «کلیسای شهسواران پرستشگاه» تبدیل کردند و داخل و خارج آنرا با نقاشیها و تصاویر قدیسین مسیحی آراستند، صلیب زرین بزرگی بر بالای گنبد نصب کردند. 

در سال 582 هجری قمری/1187م صلاح الدین ایوبی در بیت المقدس تغییراتی وارد کرد و در زمان سلطان سلیمان «قانونی» بنای قبة الصخرة کاملا تجدید شد و در عصر سلاطین عثمانی گنبد آن مطلا گردید. آخرین تجدید بنای قبة الصخرة در سال 1964 صورت گرفت که همان سبک معماری اسلامی خود را تا کنون حفظ کرده است.

بیت المقدس در حال حاضر: شهر قدس (بیت المقدس) فعلا به دو بخش شرقی و غربی تقسیم شده است: قدس شرقی (قدس قدیم) و قدس غربی (قدس جدید)؛ قدس قدیم در داخل حصاری موقعیت دارد که توسط سلطان سلیمان قانونی در سال 1524 میلادی بنا یافته است و حرم قدسی شریف در همین قسمت قرار دارد. در داخل آن اماکن بسیار مقدسی موقعیت دارد که برای پیروان هر سه دیانت ابراهیمی (یهودیت و مسیحیت و اسلام) مقدس می باشند. دیوار ندبه نزد یهودیان، کلیسای قیامت _که به عقیده مسیحیان محل دفن حضرت عیسی مسیح (ع) است _ برای مسیحیان و قبة الصخره و مسجد اقصی برای مسلمانان از قدسیت فوق العاده برخوردار است.

قدس جدید در خارج حصار حرم شریف واقع شده و نسبت به قدس قدیم بزرگتر است و فعلا پایتخت دولت اسرائیل می باشد. این بخش قدس پیش از آنکه تحت تسلط یهود قرار گیرد، اکثریت نزدیک به کل ساکنان شهر و دهات و حومه آن و 98 درصد از املاک و اراضی آن عربی بودند.

قدس قدیم تا جنگ شش روزه سال 1967 توسط دولت اردن اداره می شد، این بخش از نظر اراضی کماً و کیفاً ناچیز و کم ارزش است، ولی از نظر مقدسات مذهبی اسلامی و مسیحی و یهودی، مخصوصا وجود مسجد اقصی و کلیسای قیامت و دیوار ندبه در آن ساحه، اهمیت و امتیازات فوق العاده ای دارد.

مطلب سوم: مراحل مهم در مسیر زندگی قوم یهودریشه نژادی قوم یهود به شهادت تاریخ به حضرت ابراهیم پیامبر می رسد. ابراهیم (ع) دو فرزند داشت به نامهای اسماعیل و اسحاق، و حضرت اسحاق هم دو پسر داشت، به نامهای عیسو و یعقوب. تمام قوم یهود، اعقاب فرزندان حضرت یعقوب نبی هستند. 

1 ـ حضرت ابراهیم (ع)چنانکه قبلا اشاره شد، زادگاه حضرت ابراهیم (ع) شهر «اور» است، اور پایتخت دولت سومر در بین النهرین بود که در حدود 2500 سال پیش از میلاد اهمیت و اعتبار زیادی داشت. شهر «اور» در ناحیه سومر، در جنوب بابل و در وضعیت جغرافیایی امروزی در جنوب عراق، بین استانهای بصره و بغداد قرار دارد و در عصور قدیم از مراکز مهم فرهنگ سومری بوده است. این شهر مهم بعد از سقوط دولت کلدانی از رونق افتاد و بعدها زیر خاک و ریگ مدفون گشت و از خاطره ها رفت. 

پادشاه اور در زمان حضرت ابراهیم «نمرود بن کوش بن کنعان» بود. حضرت ابراهیم (ع) در نتیجهمظالم بی حد نمرود با خانواده و برادر زاده اش، لوط (ع) از شهر اور مهاجرت کرد، و پس از مدتی اقامت در شهر «حران» سوریه کنونی همراه با همسرش «سارا» و لوط و سایر افراد خانواده به سوی کنعان (فلسطین) رفت. هنگام ورود ابراهیم به کنعان قحط سالی سختی وجود داشت، بنابرآن حضرت ابراهیم در آنجا مکث نکرد و به راه و هجرت خویش ادامه داد تا اینکه وارد مصر شد و پس از مدتی توقف در آن سرزمین، همراه با لوط (ع) و همسرش سارا و سایر بستگانش به سوی شهر بیت المقدس که در آن زمان به نام «لوز» معروف بود، حرکت کرد و در آنجا سکنی گزین شد. حضرت ابراهیم در شهر لوز _ طبق بعضی روایات _ قربانگاه معبد اروشلیم را ایجاد کرد و آنرا بیت الله نامید که همان «بیت ئیل» و «بیت المقدس» است. حضرت ابراهیم علاوه بر نمرود، با حمورابی، پادشاه «شنعار» (بغداد قدیم) و قانونگذار معروف عصر باستان نیز معاصر بوده است.

ابراهیم در کنعان (فلسطین) در سنین پیری از دو همسرش سارا و هاجر صاحب دو فرزند از دو همسر شد، یکی اسماعیل(ع) در سن 86 سالگی از هاجر و اسحاق (ع) در سن صد سالگی از سارا.

2 ـ اسرائیل (یعقوب (ع): حضرت اسحاق (ع) با رفقه (ربه کا) دختر بتوئیل آرامی ازدواج کرد ودر سن شصت سالگی، صاحب دو فرزند شد، به نامهای عیسو (عیساو) و یعقوب. 

تورات داستانی از اختلاف فرزندان یعقوب ذکر می کند، در نتیجه یک منازعه عیسو بر یعقوب نهایت خشم می گیرد و یعقوب مجبور می شود سرزمین کنعان را ترک کند و به «حران» برود. در زمان هجرت یعقوب، حتیها در آن سرزمین ساکن بودند، رفقه و اسحاق مایل نبودند که پسرشان یعقوب از قوم «حتی» ساکن کنعان زنی به همسری اختیار کند، بنابرآن از یعقوب خواستند موقعی که به خانه مامایش «لابان» در منطقه ای بین عراق و سوریه می رود، دختر او را به زنی خود بگیرد. یعقوب از «بئر شبع» در قسمت جنوبی فلسطین که محل سکونت خاندان اسحاق بود، حرکت کرد و روانه حران شد. یعقوب (ع) بعد از سپری کردن مدتی، همراه با دو همسرش (راحیل و لیئه) به کنعان برگشت و برخلاف انتظار مورد استقبال گرم عیسو قرار گرفت، اینجا بود که یعقوب با فرزندان خود در کنعان (فلسطین) استقرار یافت. بعدا داستان حضرت یوسف (ع) و حسد برادرانش نسبت به او و فروش وی در مصر پیش می آید و سرانجام یوسف (ع) از بردگی به زندان می روند و از آنجا به مقام وزارت مصر می رسد، و نزد فرعون مصر و در میان جامعه مصری از جایگاهی بلندی برخوردار می گردد که آحاد مردم برای حل مشکلات خود به او مراجعه می کنند. 

بیست و دو سال از استقرار یوسف در مصر سپری شده بود که پدرش یعقوب به اساس تقاضای یوسف، بافرزندان و تمام خانواده و یاران خود که جمعا هفتاد نفر می شدند، به سوی مصر روان گردید. یعقوب (ع) هفده سال در مصر سپری کرد و بعد در سن 147 سالگی وفات می کند و بنی اسرائیل همچنان در مصر ماندند تا اینکه حضرت موسی مبعوث شد.

3 ـ موسی (ع) و خروج یهود از مصریکی از مهمترین مراحل تاریخ قوم یهود، خروج آنها از مصر به رهبری حضرت موسی و استقرار شان در سرزمین فلسطین است. گفته می شود، چون تعداد اسرائیلیان زیاد شد و تولید نسل در بین آنان افزایش یافت، فرعون از ترس شورش، آنها را مجبور به کار اجباری برای خود نمود و به اشاره کاهنان برای جلوگیری از ازدیاد نسل بنی اسرائیل، فرمان داد تا نوزادان پسر آنان را بکشند. داستان ولادت حضرت موسی (ع) و نجات او از کشتن و پرورش یافتنش در آغوش خانواده فرعون مشهور است. موسی بعد ازینکه به پیامبری مبعوث می شود، با برادرش هارون (ع) نزد فرعون رفت تا اجازه هجرت قوم بنی اسرائیل را که مورد شکنجه و کار شاقه و بیگاری فرعونیان قرار داشتند، بگیرد. فرعون (توتمس سوم Totams III) اینپیشنهاد را نپذیرفت و پس از کشمکش های فراوان و ظهور بلایای گوناگون، سرانجام به آنها اجازه خروج می دهد.

تخمین زده می شود که خروج بنی اسرائیل از مصر، در سال 1442 قبل از میلاد صورت گرفته باشد که مصادف است با سالهای سلطنت توتمس سوم 1436 ق. م. در مصر.

به گواهی مدارک کشف شده از خرابه های اریحا، اولین حمله یوشع بن نون به فلسطین، و عبور دادن قوم بنی اسرائیل از رود اردن، در حدود سال 1400 قبل از میلاد اتفاق افتاده است. اگر خروج قوم یهود را در زمان سلطنت رامسس دوم یا پسرش مرنپتاح بدانیم، باید بپذیریم که خروج آنها حدود سال 1200 تا 1250 ق. م. بوده است، چرا که می بایست اسرائیلیان برای او کار کرده باشند و حدود سال 1290 ق. م از مصر فرار کرده و چهل سال بعد، یعنی در سال 1250 ق.م، به فلسطین رسیده باشند. 

4 ـ بنی اسرائیل در فلسطین430 سال پس از ورود یعقوب (ع) به مصر، حضرت موسی قوم خود را که در آن زمان حدود ششصد هزار مرد و زن، بدون از کودکان نفوس داشتند، از مصر برای رسیدن به «ارض موعود» (فلسطین) به حرکت در آورد. بنی اسرائیل بعد از عبور از دریای سرخ ، مدت چهل سال در بیابانها سرگردان ماندند.

موسی (ع) عده ای را به همراهی یوشع بن نون به فلسطین فرستاد تا از وضعیت آنجا اطلاع کاملی بدست آورند، هیئت اعزامی پس از مراجعت گزارش داد که در آنجا جمعیت ظالم و سرکشی زندگی می کنند، بنی اسرائیل حاضر نشدند به فلسطین بروند و فرمان حضرت موسی (ع) را اطاعت کنند، آنان به موسی (ع) گفتند: تو و پروردگارت بروید و با آنها بجنگید و ما اینجا نشسته ایم.

در مسیر حرکت قوم موسی که چهل سال به طول انجامید، حوادث و اتفاقات زیادی برای قوم بنی اسرائیل پیش شد و فتنه و فساد بسیاری از آنها سر زد، مانند به کوه طور رفتن موسی جهت آوردن الواح، گوساله پرست شدن قوم در غیاب موسی، عدم اجتناب از تجاوز و غارت شهرهایی که به آنها می رسیدند .. وغیره که حضرت موسی را اذیت و آزار فراوانی دادند. حضرت هارون در بین راه وفات کرد و در کوه هور دفن گردید.

موسی (ع) بعد از راه پیمایی چهل ساله، بالآخره در منطقه «شطیم» اردن متوقف گردید، و در آنجا خیمه اجتماع برپا کرد. قوم روز تا روز طاغی تر و عاصی تر می شد، تا بالآخره از جانب یهوه، خدای یگانه به موسی خطاب آمد که تو به خاطر خطاهای قومت نمی توانی از اردن پا بیرون بگذاری، پایت به سرزمین موعود نخواهد رسید، و زمان مرگ تو فرا رسیده است. موسی (ع) قوم را جمع کرد و چندین شبانه روز به آنان وعظ و نصیحت گفت و راهنمایی کرد. یوشع بن نون را که از همه داناتر بود، برای رهبری و ارشاد قوم برگزید. موسی (ع) به قوم خود چنین گفت: «خداوند بخاطر شما بر من غضبناک شده، قسم خورده که از اردن عبور نکنم و به آن زمین نیکو (فلسطین) که یهوه خدایت به تو به ملکیت می دهد، داخل نشوم، بلکه درین زمین خواهم مرد و از اردن عبور نخواهم کرد، لیکن شما عبور خواهید کرد و آن زمین نیکو را به تصرف خواهید آورد.» بعد از آن حضرت موسی (ع) در «موآب» وفات کرد و او را در همانجا دفن کردند، اما احدی قبر او را تا به امروز نیافته است. بنابرآن می توان گفت موسی (ع) از اردن عبور نکرده، بلکه قبل از رسیدن به فلسطین وفات کرده است. 

پس از مرگ موسی (ع) یوشع بن نون، برای عبور دادن بنی اسرائیل از رود اردن آماده شد. وی بعد از کسب اطلاعات لازم، قوم یهود را از اردن حرکت داد و تابوت عهد (الواح تورات) را بر دوش کاهنان قرار داده، به شهر اریحا، در کرانه باختری رود اردن وارد شد، تمام مردم آنجا از زن و مرد و کودک و حتی حیوانات را از دم شمشیر کشیدند، هرچه در شهرها یافتند، آتش زدند، فقط طلا و نقره وظروف مسی و ادوات آهنی تلف نکردند و در خزانه رب جمع نمودند.

بنی اسرائیل پس از تصرف اریحا بعضی شهرهای دیگر فلسطین را نیز متصرف شدند. اهالی بیت المقدس که در آن زمان «یبوس» نامیده می شد، در برابر حمله یوشع مقاومت کردند، و در نهایتتسلیم شدند، ولی سواحل فلسطین بدست فلسطینیون باقی ماند.

بنی اسرائیل در شهرهایی که تصرف می کردند، به کشتار عظیمی دست یمی زدند. خلاصه، لشکریان یوشع بعد از تصرف شهرهای لاخیش، عجلون، حبرون و سایر شهرها و قتل عام مردم و ملوک آنجاها، به اردوگاه خود باز گشتند. یوشع طبق توصیه موسی (ع) سرزمینهای مفتوحه را به اساس قرعه در بین اسباط بنی اسرائیل تقسیم کرد. بنی اسرائیل در حالی که تمام اقوام ساکن در آن سرزمین ها مغلوب خود ساختند، اما نتوانستند قوم فلسطی را شکست دهند و چهل سال مغلوب فلسطینیان شدند. جنگ و کشمکش میان بنی اسرائیل و فلسطینان سالهای متمادی ادامه یافت تا اینکه شموئیل بحیث رهبر بنی اسرائیل روی صحنه آمد. اسرائیلیان به دستور شموئیل برای جنگ با فلسطینیان صف آرایی کردند، هنگامه جنگ به شدت بالا گرفت و سرانجام فلسطینیان بر اسرائیلیان پیروز شدند و سی هزار تن از آنان را کشتند و تابوت عهد را نیز بدست آوردند.  

در مدت زمانی که اسرائیلیان مغلوب فلسطینیان شده بودند، شموئیل آنها را رهبری می کرد. شموئیل پس ازینکه بنی اسرائیل پراکنده را جمع کرد، از آنها خواست که از بت پرستی و زیانکاری و فتنه و فساد دست بکشند و به سوی خدای یگانه رو بیاورند و تنها خدای یگانه را پرستش نمایند. بعد ازینبود که بنی اسرائیل پس از جنگهای فراوان دو باره قدرت یافتند و به تصرف شهرها آغاز کردند.

ـ شاؤل، نخستین پادشاه یهود: در اواخر زندگی شموئیل، بنی اسرائیل از وی خواستندبرایشان پادشاهی برگزیند، شموئیل مردی را به نام شاؤل از اولاده بنیامین _که در قرآن به نام«طالوت» از آن یاد شده _ به پادشاهی بنی اسرائییل برگزید. شاؤل که در جنگ دلیر بود، اقوام مختلف را شکست داد و قوم فلسطی را نیز مغلوب ساخت و زمام امور سلطنت اسرائیل را به عنوان نخستین پادشاه رسمی بنی اسرائیل بدست گرفت. شاؤل با عمالقه، عمونیین، مؤابیین و اومیین جنگید و همه آنان را مغلوب ساخت، اما دیری نگذشت که شاؤل فساد پیشه کرد و شموئیل او را از سلطنت خلع نمود، و سرانجام شاؤل در یکی از جنگها بر بالای کوه «جلبوغ» از فلسطینیان شکست خورد و زخمی شد، که این شکست باعث خودکشی او و قتل پسرش گردید. فلسطینیان به علامت پیروزی سر شاؤل را بریدند و به معبد «داجون» فرستادند و بدنش را به دیوار معبد میخکوب کردند. شموئیل بعد از آن داود را برای پادشاهی اسرائیل تعیین کرد. 

6 ـ داود (ع) و تأسیس امپراتوری اسرائیل: در تورات از داود به عنوان پادشاه بنی اسرائیل یاد شده است. داود در جوانی سرداری از سرداران شاؤل بود و در همین زمان با جالوت، پهلوان فلسطینی جنگید و او را به قتل رسانید. با کشته شدن شاؤل، سلطنت برای داود قطعی شد. داود (ع) محل فرماندهی خود را به شهر «حبرون» (الخلیل) فعلی انتقال داد. داود پیامبری دانا و پادشاه مقتدر بود، قدرت او روز به روز بیشتر می شد، تا اینکه به قصد تصرف اورشلیم که در آن هنگام «یبوس» یاد می شد و یبوسیان ساکن آنجا بودند، خود را آماده سازد. یبوسیان برای مقابله با داود برخاستند، داود ابتداء قلعه «صهیون» را تسخیر کرد و در آنجا ساکن شد، داود ابتداء معبد را در آنجا بنا نهاد.

فلسطینیان با داود (ع) به جنگ پرداختند، اما شکست خوردند و پراکنده شدند. داود پس از آن تصمیم گرفت که «تابوت عهد« را در جعبه ای به کوه صهیون بیآورد، و تابوت را بر بالای کوه صهیون در خیمه ای که به این منظور آماده کرده بود، قرار داد. 

شهر اورشلیم که از نظر دفاعی بسیار مستحکم بود و ورود به آن بسیار دشوار بود، داود ناگزیر شد با لشکریانش از طریق کانالهای آب داخل شهر شود و آنرا به تصرف خود درآورد. به این ترتیب حضرت داود (ع) پس از هفت سال و شش ماه سلطنت بر مملکت یهودا، بعد از فتح اورشلیم مدت سی و سه سال دیگر در اورشلیم بر تمامی دولت اسرائیل و یهودا سلطنت نمود و مجموع دوره حکمرانی او چهل سال بوده است.

داود (ع) بعد از تسخیر شهر اورشلیم، به ساختن بنای مقدس، اقدام کرد. ابتداء خرمنگاه «ارنان»یبوسی را خریداری نموده، برای ساختمان بنای مقدس اختصاص داد. داود برای ساختن هرچه بهتر معبد سعی فراوان بخرج داد و از مواد ساختمانی فوق العاده ای در ساختن آن استفاده کرد. چون این حوادث در اواخر عمر داود (ع) اتفاق افتاد، و فرصت تکمیل بنای خانه خدا را نیافت، بدین سبب به وی گفته شد که اکمال بنای خانه را به فرزندت، سلیمان واگذاشتیم. سرانجام حضرت داود پسرش، سلیمان را به جانشینی خویش به حیث پادشاهی اسرائیل منصوب کرد.

حضرت داود که از نظر اسلام در ردیف پیامبران قرار دارد، اما در نزد یهود پادشاه بنی اسرائیل است. بنای معبد بیت المقدس یا اورشلیم را ابتدا داود (ع) آغاز کرد و حضرت سلیمان آنرا تکمیل نمود، ازین رو معبد یا هیکل سلیمان نامیده شد.

7 ـ سلیمان: سلیمان (ع) 480 سال پس از خروج بنی اسرائیل از مصر، معبد اورشلیم را بنیان گذاشت، سلیمان در حدود سال 970 و یا 965 ق. م. به سلطنت رسید، و در سال چهارم سلطنت خودبه بنای معبد شروع کرد که بعد از هفت سال آنرا تکمیل کرد. سلیمان (ع) هم مانند داود (ع) مدت چهل سال با قدرت و شوکت فوق العاده پادشاهی کرد. در زمان او آرامش و آسایش، به سرزمین مقدس حکم فرما بود، اما در اواخر دوره حضرت سلیمان و جانشینانش، در نتیجه اعمال خلاف و ازدیاد تعصب نژادی در میان خاندانهای اسرائیل، دگرگونی هایی در حالت قوم و سرنوشت این سرزمین  پدیدار شد که روند نابودی و اضمحلال دولت آنان را سرعت بخشید.

بعد از فوت سلیمان پسرش رحبعام نتوانست مملکت پهناور پدر خود را حفظ کند. یربعام بن نباط کهدر زمان حکومت سلیمان از مملکت اسرائیل به مصر گریخته بود، بعد از وفات او علیه پسرش رحبعام شورید. وی در سال 930 ق. م. شهر شکیم را پایتخت خود قرار داد، و ازین تاریخ به بعدسرزمین اسرائیل رسما به دو دو پادشاهی جداگانه تقسیم گردید، یکی کشور کوچکتر یهودا که در جنوب تشکیل شد و پایتخت آن اورشلیم بود و تحت سلطه رحبعام، پسر سلیمان (ع) قرار داشت، و دیگری کشور اسرائیل که در شمال موقعیت داشت و بزرگتر بود و یربعام بن نباط زمام آنرا در دست داشت و پایتخت آن شهر شکیم بود. جانشینان سلیمان از رحبعام گرفته تا آخرین آنها که توسط «نبوکدنصر» یا بختنصر دوم، پادشاه بابلی در سال 587 ق. م سرنگون شد، همه خونریز، سفاک و بیرحم بودند، نسبت به اوامر خداوند نافرمان. دولت هایی که بعد از پایان حکومت اولاده حضرت سلیمان (ع) و قبل از فتح اسلامی بر فلسطین و اورشلیم حاکم شدند، بالترتیب عبارت بودند از: آشوریان، بابلیان، هخامنشیان، اسکندر مقدونی، نبطیون (عرب)، رومیان.

8 ـ تخریب هیکل و تبعید بنی اسرائیلاز سال 741 ق. م به بعد، بارها مملکت اسرائیل و یهودا مورد تاخت و تاز شاهان آشوری و بابلی قرار گرفت. شهرهای آن غارت و ویران شد، ده ها هزار نفر به اسارت در آمدند و و بنی اسرائیل مدتها از سرزمین خود جلا وطن گردیدند، و به جای ایشان مردمانی از بابل و کوت جاگزین ساخته شدند. در سال 587 ق. م «نبوکدنصر» که به بختنصر مشهور است، به مملکت اسرائیل حمله کرد و شهرهای آنرا ویران نمود. بختنصر دوم پادشاه بابلی مقتدر و بی باکی بود که سه بار بر اورشلیم حمله برد، و در نوبت سوم شهر را از بنیاد ویران ساخت، پادشاه مملکت یهودا و نیز دانیال نبی را در بند کشید و با هفتاد هزار نفر اسیر به بابل برد. 

روز نهم ماه جون هر سال برای مردم یهود روزی سیاه و دردناکی به شمار می آید؛ زیرا درین روز پادشاهی یهود برانداخته شد و مردم اسرائیل پراکنده گشتند، و کلدانیان به فکر ویران ساختن معبد سلیمان افتادند.

از اولین اسارت یهود و تسخیر شهر اورشلیم توسط تیگلت پیلسر بابلی و حمله دوم شلمنصر و ویرانی آن بدست بختنصر در سال 587 ق م، جمعا یکصد و شصت سال را در بر گرفت. مرگ بختنصر ـ که در سال 562 ق م اتفاق افتاد، نتوانست به اسارت یهود و ویرانی اورشلیم پایان دهد، تخریب شهر و اسارت بنی اسرائیل تا زمان فرزندان و جانشینان بختنصر نیز دوام داشت. تا اینکه کوروش کبیر، پادشاه هخامنشی فارس به بابل هجوم آورد و سلطنت بابل را مغلوب ساخت، و با مردم مناطق مفتوحه از در مدارا و مهربانی پیش آمد، از جمله با اسرائیلیان تبعیدی. 

هفتاد سال پس از ویرانی اورشلیم و اسارت و تبعید یهود، کوروش دستور تجدید بنای معبد را داد و برای انجام این مقصود، فرمان آزادی اسیران بابل را صادر کرد و از همه آنان خواست برای تجدید بنای خانه خدا به اورشلیم برگردند. کوروش همچنان فرمان داد که تمام آلات و ادوات و ظروف و وسایلی که بختنصر از خانه خدا (هیکل) به غارت برده و در بابل نگهداری می شود، مجددا به جای اصلی آن در اورشلیم برگردانده شود. 

9 ـ ویرانی مجدد بیت المقدستسلط شاهان هخامنشی بر فلسطین سالیان متمادی طول کشید. امپراتوری های فارس و روم، دو قدرت بزرگ آن زمان بودند که در خارج از قلمرو خود نیز نفوذ و تسلط داشتند، از جمله مناطق شام. این دو دولت در میان خود همواره در جنگ و کشمکش بودند، تا اینکه شامات تحت تسلط رومی ها قرار گرفت. حاکمان رومی بر اهالی فلسطین ظلم روا داشتند و مردم وادار به شورش علیه سلطه رومی ها در فلسطین شدند. امپراتور روم برای تثبیت قدرت خویش در فلسطین و سرکوب شورشیان که علیه امپراتوری روم شوریده بودند، سپاه بزرگی را تحت قیادت «تیتوس» به انجا فرستاد. تیتوس با هشتاد هزار سرباز اورشلیم را در محاصره گرفت،محاصره مدت پنج ماه ادامه یافت، و در جریان آن دیوارهای شهر ویران شد، اما مدافعان شهر شدیدا مقاومت می نمودند تا اینکه به سبب نبودن غذا و آب از پا درآمدند، رومیان فاتح شدند و هزاران مرد و زن و کودک را کشتند، و در کوچه های اورشلیم جوی خون به راه افتاد. 

بیت المقدس در نهم ماه اگست سال 70 میلادی توسط سربازان فاتح تیتوس بکلی ویران شد و از آن بجز تلِ خاکستری باقی نمان و مرکزیت یهود در اورشلیم بهم ریخت، اینجا بود که پراکندگی و آوارگی یهود به سراسر جهان آغاز گشت. 

در سال 134م مجددا یهودیان علیه حکام رومی دست به شورش زدند.  رهبری شورش را «شمعون برکوخبا» بدوش داشت که خود را پیامبر می خواند. شمعون در آغاز به فتوحاتی نائل آمد و رومیان را از فلسطین بیرون راند، اما مدت فرمانروائی او بر مملکت اسرائیل و یهودا بیش از دو سال طولنکشید، تا اینکه ادریانوس، امپراتور روم یکی از جنرالان خود را برای سرکوبی وی فرستاد. شمعون برکوخبا در جنگ شکست خورد و تقریبا 580 هزار نفر از سپاهیان او و مردم عادی آنجا کشته شدند. آدریانوس اسم بیت المقدس را «ایلیاء» (غمخانه) گذاشت و دستور داد که برای یهودیان حق عبادت در اورشلیم داده نشود، و یهودیان نباید ازین پس به خرابه های اورشلیم نزدیک شوند. آدریانوس بعدها فرمان داد که هر فرد یهودی اجازه دارد که فقط سالانه یک بار به زیارت خرابه های اورشلیم و معبد سلیمان بیاید، و از سال 135 م بار دیگر پراکندگی و سرگردانی بنی اسرائیل آغاز شد، و معبد سلیمان برای سومین بار (بعد از تخریب بختنصر و تیتوس) ویران شد و به خاک یکسان گردید و برای مدت طولانی روی آبادی را ندید.

10 ـ امپراتوری روم و مسیحیتهمزمان با گرفتاریهای اورشلیم و حملات پی در پی رومیان و خرابی معابد آنجا، چند تن از شاگردان وفادار مسیح (ع) و سپس پیروان آنها در شهرهای سوریه، آسیای صغیر، یونان و روم برای نشر دین مسیحیت و دعوت مردم روم و یونان به پذیرش مذهب جدید مشغول بودند، از جمله پیروان شاگردان مسیح (ع) یکی هم «پولس» یا پاولوس قدیس بود. پولس که در اصل یهودی سخت ضد مسیحیت بود و مسیحیان را شکنجه می کرد، بعدها مسیحی شد و با نزدیکترین یاران مسیح، یعنی «پطرس» مقدس (برنابا) به مخالفت برخاست و او را متهم به ریاکاری ساخت. 

انتشار دعوت مسیحیت در آسیای صغیر و اروپا به جایی رسید که کنستانتین، امپراتور مشهور روم(306 ـ 337م) در سال 323 م به مسیحیت گروید و دین مسیح را به عنوان دین رسمی دولت اعلام کرد. 

مشهور است که کنستانتین پس از پذیرفتن دیانت مسیح، به زیارت اورشلیم رفت؛ زیرا در آن زمان گمان می کردند که قبر مسیح در اورشلیم قرار دارد. کنستانتین پس از زیارت اورشلیم، کلیسای بیت لحم (کلیسای مهد) را در بیت لحم، زادگاه مسیح، و کلیسای «قمامه» را در جوار اورشلیم بنا کرد.

بعد از اشغال اورشلیم در سال 135 میلادی توسط سربازان ادریانوس، امپراتور روم و تخریب معبد سلیمان، جمعیت یهودی از آن سرزمین هجرت کردند، و ازین سال به بعد و تا مدت بیش از پنج قرن، فقط 59 نفر یهودی در بیت المقدس زندگی می کردند. رومیها تقریبا چهار قرن بر فلسطین تسلط داشتند، و درین مدت کلیساهای متعدد، دیرها و مسافرخانه زیادی برای زُوّار ایجاد کردند.

11 ـ فارس ها بار دیگر در اورشلیمدر سال 614 م ، چهارمین سال بعثت پیامبر اسلام (ص) سپاهیان خسرو پرویز، امپراتور فارس به رهنمایی یهودیانی که با ارتش امپراتوری فارس همکاری داشتند، به اورشلیم حمله ور شدند، و پس از بیست روز محاصره بیت المقدس و نبرد سخت، وارد آن شهر گردیدند، شهر را تصرف د و معبد را غارت نمودند.

مطلب چهارم: بیت المقدس بعد از فتح اسلامی: در زمان خلافت عمر (رض) سپاهیان مسلمان بیت المقدس را که به نام ایلیا یاد می شد، مورد حمله قرار دادند که با مقاومت اهالی رو به رو شدند. عمر (رض) برای دلداری سربازان و رسیدگی به امور فرماندهان و افسران سپاه خود، از مدینه به شامات آمد و در ناحیه «جابیه» منزل اتخاذ کرد، خالد بن ولید را از  فرماندهی سپاه عزل نمود و ابوعبیده بن جراح را به مقام فرماندهی کل سپاه برگزید. اینجا بود که هیئت اعزامی اهالیشهر بیت المقدس به حضور عمر(رض) رسیدند و به او پیشنهاد صلح دادند، مشروط به اینکه خلیفه، شخصا عملیه تسلیم گیری ایلیا (قدس) را به عهده گیرد. عمر (رض) شرط آنا را پذیرفت؛ و قرارداد صلح در همانجا بین طرفین منعقد گردید، خالد بن ولید، عمرو بن عاص، معاویه بن ابی سفیان و عبد الرحمن بن عوف، شاهدان صلح بودند. عمر (رض) در صلحنامه بیت المقدس، برای اهالی ایلیا در جان و مال و معابد و صلیب هایشان امان و آزادی داد و بنا بر خواهش و تقاضای اهالی آنجا، مقرر داشت که یک نفر یهودی حق نداشته باشد در بیت المقدس بماند، در مقابل نصرانیهای قدس پذیرفتند که در مقابل پرداخت جزیه در بیت المقدس باقی بمانند. بعد از امضای قرارداد صلح در «جابیه» ، عمر به طرف شهر قدس حرکت نمود و پس از زیارت کلیسای «قیامت» به هیکل (معبد) سلیمان رفت، و متوجه شد که مخروبه های معبد مقدس، به مزبله ای مبدل شده است، عمر (رض) و همراهانش، با دست های خویش مشغول بیرون ریختن کثافات و برطرف کردن خاک و غبار از معبد شدند. حضرت عمر دستور داد که مسجدی بر روی صخره بسازند.

1 ـ فلسطین و جنگهای صلیبی: در نوامبر 1095 م پاپ اروبان در شهر کلرمون خطابه آتشینی به پیروان خود ایراد کرد و آنان را تحریک نمود که قبر مقدس معبود خود، مسیح را از دست مسلمانان نجات دهند. وی در خطابه خود اعلام داشت مردم مجرم و گناهکاری که درین جهاد شرکت می نمایند، گناهانشان بخشیده می شود. سرانجام در سال 1097 قریب یک صد و پنجاه هزار نفر از قاره اروپا به طرف فلسطین حرکت کردند. سپاهیان صلیبی مسیر قسطنطنیه را در پیش گرفته وارد آسیای صغیر (ترکیه) شدند، شهرهایی را که در مسیر راه شان قرار داشت، تصرف کردند و سپس به فلسطین رسیدند. در فلسطین بعد از تخریب شهرهای رمله و یافا، بیت المقدس را در محاصره گرفتند. قوای صلیبی تا رسیدن به بیت المقدس تلفات زیادی را متحمل شد و از تمام لشکر صد و پنجاه هزاری صلیبی، فقط چهل هزار نفر توانستند به بیت المقدس برسند. قوای مصری که در اثر کشمکش های زیاد با سلجوقیان خسته و بیحال شده بودند، نتوانستند بیش از یک ماه در برابر صلیبیون در بیت المقدس مقاومت کنند و سرانجام تسلیم شدند.

دو سال بعد، در پانزدهم ماه جولای 1099 نیروهای صلیبی وارد بیت المقدس شدند، مردم شهر را قتل عام کردند و حتی از کشتن پیرمردان و زنان و اطفال نیز ابا نورزیدند؛ طبق روایات، تعداد مقتولین توسط سپاه صلیبی در شهر قدس از هفتاد هزار نفر تجاوز نمود.

در جریان حدود دو قرن، چهار جنگ بزرگ بین مسلمانان و صلیبی ها صورت گرفت که مشهورترین آن  جنگ «حطین»، منطقه ای در فلسطین است که صلاح الدین ایوبی، سلطان مصر و شام در سوم و چهارم ماه جولای 1187 صلیبی ها را درین منطقه شکست داد. در جنگ حطین حدود بیست هزار قوای صلیبی کشته شدند و فلسطین از دست صلیبی ها آزاد گردید. در ماه اکتوبر همین سال قدس نیز تسلیم صلاح الدین شد. کشمکش میان صلاح الدین ایوبی و ریچارد شیردل، پادشاه انگلستان که فرماندهی قوای صلیبی را به عهده داشت، همچنان ادامه یافت تا اینکه در سال 1192 قرارداد صلح میان دو طرف به امضاء رسید و قرار شد بیت المقدس در دست مسلمانان باقی بماند و مسیحیان هم برای انجام مناسک حج و مراسم زیارت آزاد باشند، ساحل دریای مدیترانه از عکا گرفته تا یافا در دست صلیبیون باقی ماند و بقیه سواحل فلسطین که مرز جنوبی آن عسقلان بود، مانند گذشته در تصرف صلاح الدین بماند.

صلاح الدین بعد از امضای قرارداد صلح با ریچارد، از فلسطین به دمشق رفت و در سال 1193 درسن 53 سالگی از دنیا رفت، با مرگ او عربها و مسلمانان یگانه رهبر کم نظیر خویش را از دست دادند.

از کارهای ماندگار صلاح الدین ایوبی در فلسطین، این بود که بعد از پیروزی در جنگ حطین، اراضی لا مالک را به قبائل عرب بخشیده و آنان را درین اراضی سکونت داد.

2 ـ مغولها در فلسطین: در سال 1250 سلسله حکومت مصر از خاندان ایوبی به سلسله سلاطین ممالیک منتقل شده بود که هلاکو خان، حاکم مغولی عراق بعد از تصرف سوریه قوایی را جهتاشغال فلسطین فرستاد. قطز، سومین پادشاه مملوکی مصر، فورا برای مقابله با لشکر مغول سپاهی را به فرماندهی ظاهر بیبرس به استقبال آنان فرستاد. دو لشکر در «عین جالوت» ، درنزدیکی شهر ناصره فلسطین بهم رسیدند. فرمانده سپاه مصر، ظاهر بیبرس جنگجوی بسیارماهری بود، این مرد لشکر مغول را در محل عین جالوت منهزم کرد و کتبغا، فرمانده مغولی را به قتل رسانید، به این ترتیب مغولها نتوانستند فلسطین را تصرف کنند.

3 ـ عثمانیها در فلسطینعثمانی ها که جانشین حکومات مملکوکی شده بودند، بعد از تصرف سوریه، عازم فلسطین گردیدند و شهرهای آنرا یکی پی دیگری متصرف شدند. یکی از آثار عمرانی مهم عثمانی ها در فلسطین، دیواری است که سلطان سلیمان قانونی در سال 1542 در اطراف شهر بیت المقدس کشید و گنبد طلایی قبة الصخره را طلاکاری کرد.

در اواخر قرن نوزدهم میلادی که عصبیت نژاد ترکی بر امپراتوری عثمانی غلبه یافته بود، و همزمان با آن روح عربیت در قسمت عربی دولت عثمانی نیز اوج گرفت. اعلان مشروطیت در سال 1908 که از طرف دولت عثمانی به اعراب عنوان شده بود، حاوی اعطای حق ایجاد جمعیتها بود، که این اقدام به روح عصبیت عربی نشاط تازه ای بخشید. نهضت عربی ابتداء فقط بر محور مطالبۀ اصلاحات و دخالت دادن در امور دولتی و رسمی شدن زبان عربی در مناطق عرب نشین، مخصوصا در مدارسدور می زد، اما رفته رفته منجر به مطالبه استقلال گردید. همین که جنگ جهانی اول شروع شد و چشم امید آزادی خواهان عرب برای رهبری انقلاب به شریف مکه (حسین بن علی) دوخته شد و افکار اعراب متوجه او بود. شریف حسین در خفا با دولت انگلستان مشغول مذاکره بود و چندین نامه میان او و وایسرای (نائب السلطنه) انگلیس مقیم در مصر «مکماهون» در مورد شرایط قیام و انقلاب عربها علیه حکومت عثمانی و همکاری با متفقین در جنگ با آن دولت، تبادله شد. یکی از شرایطی که شریف حسین روی آن پافشاری می کرد، این بود دولت انگلستان منطقه وسیعی را که مرز شمالی آن ترکیه و سرحد جنوبی آن بحر هند و حدود شرقی آن خلیج بصره و فارس بود، به عنوان مملکت عربی به رسمیت بشناسد، البته به استثنای شهر بندری و استراتیژیک «عدن» در یمنکه حسین پذرفته بود که از انگلیس باشد. مکماهون با تأکید فراوان راجع به اینکه انگلستان طرفداراستقلال عربهاست، از شریف حسین خواهش کرد بحث در باره تعیین حدود جغرافیای مملکت عربی را فعلا مسکوت بگذارد و آنرا به وقت مناسب دیگری موکول سازد، اما در پی اصرار شریف حسین، بالآخره مکماهون در 20 جنوری 1915 رسما جواب داد که دولت بریتانیا خواسته های عرب را می پذیرد و هیچ گونه قراردادی را بدون اینکه استقلال اعراب را تأمین کند، با کسی نمی بندد. بعد ازین نهضت استقلال طلبی عربها آغاز شد، و قیام اعراب برای شکست دادن دولت عثمانی و موفقیت متفقین بسیار مهم و مؤثر افتاد.

در همان روزهایی که عربها با انگلیسها روی موضوع استقلال اعراب مشغول مذاکره بودند، متفقین هم در میان خودشان روی تقسیم میراث متروکه دولت عثمانی در بلاد عربی مخفیانه مذاکره داشتندو به توافق هایی دست یافتند. قرارداد «سایکس پیکو» کشف شد که در 26 ماه می 1916 بین دو دولت استعماری انگلستان و فرانسه توسط مارک سایکس، نماینده دولت انگلیس و ژرژ پیکو، نماینده دولت فرانسه منعقد شده و دولت روس تزاری به صفت شاهد آنرا امضاء کرده بود. قرارداد مذکور بعد از پیروزی انقلاب کمونیستی، توسط بلشویک ها افشاء شد. دولت عثمانی فورا متن قرارداد را بهشریف حسین فرستاد تا به او بفهماند که دول استعماری او را فریب داده اند. شریف حسین درین مورد از بریتانیا توضیح خواست، دولت انگلستان رسما جواب داد که این قرارداد رسمی و تمام شده نمی باشد.

مطلب پنجم: انگلیس و فلسطینجنگ جهانی اول (1914 _ 1918) شروع شد و دامنه آن به حدود فلسطین رسید. بعد از پایان جنگ، انگلستان و فرانسه که سرگرم تقسیم ارث دولت عثمانی بودند، توافق کردند فرانسه به نفع انگلیس دست از موصل عراق بردارد و فلسطین هم در بست به اختیار انگلستان قرار گیرد، در مقابل انگلیس تمام سوریه را به دولت فرانسه واگذار نماید.

درین زمان یکی از رهبران حزب صهیونیزم بنام هربرت صموئیل با تقدیم یادداشتی به اعضای کابینه انگلستان و نمایندگان مجلس عوام آن کشور، پیشنهاد نمود که یک دولت یهودی تحت نظارت انگلستان در فلسطین به وجود آید تا بین سه تا چهارم ملیون یهودی که در اروپا متفرق هستند، به آنجا بروند. تلاش های یهودیان نزد مقامات انگلیسی کارگر واقع شد و آرتورجیمزبالفور، وزیر خارجه انگلیس رسما به «روچیلد» که یک لوردانگلیسی یهودی بود، تشکیل دولت یهودی را قول داد. ناگفته نماند که عده زیادی از یهودیان امریکا و انگلستان با وعده بالفور مخالفت کرده استدلال می کردند که اگر این عمل انجام شود، بقیه یهودیانی که در جایهای سابق خود باقی می مانند، آنجا غریب و بی کس خواهند و وضع شان بدتر.

1 ـ وعد بالفور: وعده بالفور که سرآغاز مصائب و رنجهای عرب محسوب می شود، در روز دوم نوامبر 1917 به این متن صادر شد: 

»لرد روچیلد عزيز: 

در كمال خرسندي از طرف دولت انگلیس مراتب ذيل را كه در كابینه به نفع نهضت صهیوني طرح و تصويب شد، به اطلاع شما مي رسـانم:

دولـت اعلیحضـرت پادشـاه انگلیس، تأسیس «كانون ملي یهود» را در فلسطین با حسـن نظـر تلقـي مـي كنـد و براي تسهیل و انجام اين منظور از سعي و مجاهدت دريغ نخواهد شد،  ولي واضح اســت كــه هیچ گونــه اقــدامي علیــه حقــوق عرفــي و مذهبی مــردم غیــر یهودی فلسطین و يا یهودیانی كه در ساير كشورها سكونت دارند، نبايد بعمل آيد . 

خیلي متشكر خواھم شد كه اين اعلامیه را به اطلاع اتحاديه صهیونی برسانید.»

                                                      ارادتمند شما

                                                      آرتورجیمزبالفور

انتشار خبر وعده بالفور ناراحتی بسیار شدیدی را در جامعه عربی ایجاد کرد، شریف حسین فورا از دولت انگلیس درین باره توضیح خواست. دولت انگلیس نماینده ای نزد شریف حسین فرستاد و با تأکیدات فراوان به او اطمینان داد که: «به هیچ وجه اجازه نخواهد داد یهود در فلسطین مزاحم حقوق عربها شوند، تا آنجا به یهود اجازه مهاجرت و سکونت در فلسطین داده می شود که با آزادی سیاسی و اقتصادی عرب سازگار بوده و به حقوق آنها لطمه وارد نکند.»

در ماه اگست 1918 یک هیئت صهیونی به ریاست داکتر وایزمن (فزیک دان مشهور انگلیسی) با اجازه و تحت نظارت دولت انگلستان وارد فلسطین شد، در گوشه و کنار سرزمین فلسطین به مطالعه و بررسی پرداخت. با اینکه تمام جمعیت یهود در آن تاریخ از شش در صد مجموع اهالی فلسطین تجاوز نمی کرد، اما وایزمن به بهانه اداره یهودیان، خواستار شرکت دادن آنان در اداره فلسطین گردید و یهودیان این مطالبه را بعنوان یک حق قطعی خود، با عجله تقاضا می کردند.

2 ـ فلسطین در سایه حکومت سرپرستی انگلیسحکومت انگلیس برای صهیونیست ها اجازه داد تا برای یهودی سازی فلسطین کارهایی انجام دهند. در اوائل جولای 1920 انگلستان پایان حکومت نظامی در فلسطین و شروع حکومت عادی را به ریاست سموئیل اعلان کرد. این مرد که اولین رییس حکومت سرپرستی (قیمومیت) انگلیس در فلسطین می باشد، یک یهودی صهیونیست و یکی از ارکان نهضت جهانی صهیونیزم بود. سموئیل برای یهودی کردن فلسطین دست به تطبیق برنامه های مخصوصی زد، شرایط و اوضاع سیاسی و اقتصادی و اداری را به گونه ای ترتیب داد که زمینه برای ایجاد وطن قومی یهودی فراهم شود. سموئیل دو نفر یهودی را در رأس اداره مهاجرت و پاسپورت و مدیریت عمومی تاجران گماشت. در رأس هر قسمت اداری و پست های دولتی یک نفر یهودی یا انگلیسی را قرار داد، زبان عبری را در ردیف زبانهای عربی و انگلیسی رسمی ساخت، در قسمت معارف و فرهنگ، یهود را استقلال داده و این بخش تحت نظارت و اداره کمیته اجرائی صهیونیزم قرار گرفت. روی پولها و تمبرها به عنوان ترجمه کلمه فلسطین، واژه «ارض اسرائیل» به زبان عبری نوشته شد، و در زمان وی کار انتقال اراضی از عرب به یهود آغاز گردید.وی به منظور حمایت از صنایع یهود، قوانینی را وضع کرد که به موجب آن مواد و وسایلی که یهودیان برای کارخانجات خود بایستی وارد کنند، از عوارض گمرگی معاف باشند، در مقابل وارد کردن اجناس مشابه که عربها تولید و وارد می کردند، آزاد و بدون محصول گمرک نباشد.

این همه اقدامات حکومت سرپرست انگلیسی برای یهودی سازی فلسطین، منجر به شعله ور شدن آتش شورش و اضطراب در میان فلسطینیان در تمام شهرهای فلسطین گردید.

در خلال ده سال حکومت سرپرستی انگلیس (1918 _ 1928) درهای فلسطین به روی مهاجران یهودسراسر جهان کاملا باز بود، و یهود ترغیب و تحریض به مهاجرت به فلسطین می شدند، درین مدت یکصد و دو هزار یهودی از اطراف عالم وارد فلسطین شدند که بیشتر آنها جوانان جنگ آور و مسلح بودند.

نخستین اعتراضات ضد صهیونی در سال 1928 آغاز گردید، و در تابستان همین سال در کنار دیوار بُراق که یهود آنرا «دیوار ندبه» می گویند، جنگ خونینی بین دو طرف درگرفت. دیوار بُراقبازمانده دیوار قدیمی و کهن اورشلیم است که برای یهودیان به عنوان باقی مانده هیکل سلیمان و برای مسلمانان در پیوند به معراج پیامبر اسلام (ص) مقدس می باشد. 

یهودی ها در عصر 23 سپتامبر 1928 مقداری وسائل جدید را به محل دیوار ندبه (حائط المبکی) که نزد آنها قدس الاقداس است، آوردند و در آنجا پرده هایی به منظور فاصله انداختن میان محل تجمع زنان و مردان کشیدند، تصرفات تحریک آمیز دیگری هم از طرف یهودیان صورت گرفت، مانند به صدا آوردن بوقها. این رفتار مسلمانان را به خشم و هیجان آورد، و احساس کردند که یهود قصد دست اندازی به مسجد اقصی و تصرف آنرا دارند که فعلا از دیوار براق شروع کرده اند. درین روز در اثر تیر اندازی شدید صهیونیست و سربازان بریتانیایی، 351 نفر فلسطینی به شهادت رسیدند و 150 نفر زخمی و صدها نفر دیگر زندانی شدند، از میان دستگیر شدگان، سه نفر شان اعدامشدند و خسارات هنگفت مالی و جانی به فلسطینی ها وارد آمد.

بعد ازین تاریخ زد و خورد هایی میان اعراب و یهودیان در بیت المقدس و برخی شهرهای دیگر فلسطین رخ داد. یهودیان کم کم مسلح شده و بنیه نظامی خود را تقویت می کردند، حکومت سرپرست انگلیس هم این خلاف ورزیهای یهودیان از قانون را نادیده می گرفت، در یکی از حوادثمقادیر زیاد اسلحه در داخل بوریهای سمنت از خارج به فلسطین وارد کرده بودند، کشف شد.

در اول دیسامبر 1931 اولین کنگره بزرگ اسلامی در بیت المقدس تشکیل شد، و در آن نمایندگان ممالک اسلامی و عربی بالاتفاق مبارزات مردم فلسطین را مورد تأیید قرار داده و از سیاست انگلستان در رابطه به صهیونیزم به شدت ابراز تنفر کردند. اعضای کنگره تعهد نمودند که از اماکن مقدسه باید دفاع نمایند. 

جنگ میان عربها و یهودیان در سال 1936 شدت بیشتر کسب کرد و دولت انگلستان از مدیریت آن عاجز ماند، و برای یافتن راه حل، هیئت بازرسی فرستاد، هیئت باز رسان دولت انگلیس بعد از مطالعه اوضاع به این نتیجه رسید که تحت چنین وضعی، هیچ وقت زمینه تشکیل حکومت واحد مستقل در فلسطین آماده نخواهد شد، مشکل فلسطین دردیست که از طریق تشکیل دولت واحد،مداوا پذیر نخواهد بود، و یگانه راه علاج آن جراحی است، و جراحی فلسطین، یعنی تقسیم آن کشور. تنها این راه می تواند صلح را میان دو طرف تأمین کند. باید حکومت سرپرستی انگلیس در فلسطین بر اساس تقسیم فلسطین منحل شود و در فلسطین نظامی شبیه به نظام سوریه و عراق به وجود آید، با تفاوت اینکه در فلسطین دو دولت بوجود آید، یکی دولت عربی که شامل اردن و قسمت غربی فلسطین باشد، و دیگری دولت یهودی، در بخشی که برای آنان مشخص شده است.  طبق طرح بازرسان، علاوه بر تشکیل دو دولت یهودی و عربی، در فلسطین یک منطقه ثالث که تحت اداره همان حکومت سرپرستی باقی بماند، نیز باید به وجود آید، منطقه ایکه شامل اماکن مقدسه از قبیل شهرهای بیت المقدس، بیت لحم بوده و از سمت شهر یافا هم راهی به دریای مدیترانه داشته باشد. منطقه سوم که تحت قیمومیت انگلیس باقی می ماند، باید خارج ساحه وعده بالفور بوده و زبان رسمی آن باید انگلیسی باشد. 

دولت انگلیس با صدور بیانیه ای، پیشنهاد بازرسان مورد تأیید قرار داد. 

با انتشار نظر بازرسان و صدور بیانیه دولت انگلیس، ناراحتی شدیدی بر سراسر فلسطین سایه افگند و امیدها به یأس مبدل شد و اعراب رسما اعتراض کردند. در جریان این بی اعتمادی میان اعراب و انگلیس، و از سویی جنگ میان عرب و یهود، در 26 سپتامبر 1937 حاکم انگلیسی ولایتالجلیل با یک نفر انگلیس دیگر به قتل رسیدند. مقامات حکومت سرپرست انگلیسی به سرکوب عربها پرداخت و یک تعداد انقلابیون را به جزیره سیسل تبعید کرد. با این حال شورشها ادامه یافت وانقلابیون شهر بیت المقدس را تصرف کردند. فلسطینی ها در جبهه های متعدد با دولت انگلیس در جنگ بودند. 

اعراب با تقسیم فلسطین شدیدا مخالفت کردند، و دولت انگلیس هم با صدور بیانیه ای در نهم نوامبر 1938 اعلام کرد که بنابر مشکلات فراوان اداری و سیاسی و اقتصادی، طرح تقسیم فلسطین عملی نبوده، ما فعلا از فکر تقسیم منصرف شده ایم.

شورش اعراب تا زمان شروع جنگ جهانی همچنان دوم ادامه داشت، اما با شروع جنگ، عوامل زیادی باعث خاموش شدن انقلاب گردید، از جمله یهود از مظلومیت یهودیان اروپا که توسط هیتلر، رهبر آلمان نازی صورت می گرفت، برای جلب عواطف مردم دنیا استفاده زیادی کردند و ازین رهگذر عواطف بسیاری از متنفذین امریکا را با خود همراه نمودند. دو حزب دموکرات و جمهوریخواه امریکا در انتخابات سال 1944 مساعی پیگیری را برای جلب آراء یهودیان امریکا که در سرنوشت انتخابات تأثیر زیاد داشتند، بکار انداختند. در گرماگرم این مبارزات ترومن، رییس جمهور امریکا در پانزدهم ماه اکتوبر 1944 با صدور بیانه ای، خواستار آزادی هجرت یهود به فلسطین و استعمار یهود تا سرحد ایجاد دولت مستقل دموکرات یهودی در آن کشور شد. یهودیان انگلیس نیز که در حزب کارگر آن کشور نفوذ زیاد پیدا کرده بودند، در ماه می 1944 شورای آن حزب برای تشکیل دولت یهودی در فلسطین مساعی زیاد بخرج دادند.

3 ـ اتحادیه دول عرب و فلسطین: در جولای 1943 مذاکراتی میان حکومت مصر و سایر دول عربی برای اتحاد ممالک عربی صورت گرفت که در هفتم ماه اکتوبر 1944 منجر به انعقاد پیمان همکاری میان چندین کشور عربی شد. این پیمان در شهر اسکندریه مصر توسط نمایندگان شش کشور: مصر، عراق، سوریه، لبنان، سعودی و اردن به امضا رسید و یک فصل مخصوص به فلسطین به آن ملحق شد. در پانزدهم مارچ 1945 «جامعة الدول العربیة» (اتحادیه عرب) به وجود آمد و مقر دایمی آن شهر قاهره تعیین گردید. یکی از قدمهای مهم اتحادیه عرب در قضیه فلسطین، دستور قطع رابطه اقتصادی با یهود بود. در کنفرانس هایی که بعد از آن تاریخ تا حال برگزار گردیده، معمولا به حقوق فلسطینیان، من جمله استراد اراضی فلسطینیان و عودت مهاجرین فلسطینیاشاره می شود.

4 ـ نقش امریکا در تشکیل و تقویت دولت اسرائیل: ترومن، رییس جمهور امریکا بعد از جنگ دوم جهانی، در بنیانگذاری دولت یهودی در فلسطین و تشویق یهودان جهان برای هجرت به آنجانقش عمده بازی کرد. ترومن، رییس جمهور امریکا در نامه ای که به اتلی، صدراعظم بریتانیانوشت، خواستار آن شد که درهای فلسطین را برای یهودیان آواره آلمان نبندد و اجازه دهد که علاوه بر هفتاد و پنج هزار نفر یهودی که دولت سرپرست انگلیس در برنامه خود دارد، صد هزار یهودیدیگر در فلسطین پذیرفته شوند. وی چند بار درین باره سخنرانی و صحبت کرد که هر بار خشم وغضب اعراب را بر انگیخت.

ترومن علاقه مندی زیادی نسبت به استقرار یهود در فلسطین داشت. باری سرمنشی جامعه عرب،این موضع امریکا را شدیدا محکوم کرده و با ارسال نامه ای هشدار داد که ادامه این کار باعث تیرگی روابط امریکا با دول عربی خواهد شد، اما دولت ترومن در هفتم جنوری 1947 در جواب چنین نوشت: 

«دولت امریکا به اظهارات شما وعکس العمل دنیای عرب و اسلام کاملا واقف است، ولی ملت و دولت امریکا از همان تاریخ پایان جنگ جهانی اول، طرفدار فکر ایجاد وطن ملی یهود در فلسطین بوده و عملیات امروز ما دنبالۀ همان فکر سابق است که تا کنون برای فراهم آوری مقدمات آن دعوت می کرده ایم.»

در اواخر سال 1945 کمیسیون مشترک انگلیس و امریکا برای حل مشکل فلسطین به وجود آمد و در جنوری 1946 از واشنگتن کار خود را شروع کرد. بعد ازین تاریخ زمامداران امریکا، در رأس همه ترومن، به نفع تحقق اهداف صهیونیزم وارد فعالیت شدند و پشت سر هم بیانیه صادر می کردند و دولت بریتانیا را برای کمک به یهودیان تشویق می نمودند. 

5 ـ انگلیس و تحویل پرونده فلسطین به سازمان مللطرحهای انگلیس و کمیسیون مشترکانگلیس و امریکا به بن بست رسید، و انگلیس ها ناگزیر شدند قضیه را به جامعه ملل ارجاع نمایندتا در حل منازعه عرب و یهود، تصمیم نهایی اتخاذ نماید. دولت انگلستان در اوایل اپریل 1947 یادداشتی به دبیر کل جامعه ملل فرستاد و از او خواست که اجلاسیه ای مخصوص قضیه فلسطین را تشکیل دهد. در اجلاس بنابه تقاضای آژانس یهود، نماینده یهود برای ارائه توضیحات لازم دعوت گردیده بود و دفاع از حقوق یهود درین جلسه پذیرفته شد، در حالی که به تقاضای شورای عالی عرب برای اشتراک در اجلاس جواب منفی داده شد.

سازمان ملل متحد یک کمیسیون بین المللی را از نمایندگان ده کشور: استرالیا، کانادا، چکوسواکیا، یوگوسلاویا، گواتمالا، هندوستان، ایران، پرو، سویدن، و اوروگوی تشکیل داد. کمیسیون به تاریخ هفدهم جون 1947 وارد بیت المقدس شد، و بعد از بررسی و مطالعات لازم، گزارش خود را به سازمان ملل تقدیم کرد. در کمیسیون یاد شده اختلاف بر سر نحوه تقسیم فلسطین بود، اکثریتاعضای کمیسیون بین المللی طرح تقسیم را پیشکش کردند که با مخالفت سه نماینده ایران، هندوستان و یوگوسلاویا رو به رو شد و خود طرح دیگری را ارائه کردند.

طرح اکثریت، فلسطین را به دو دولت عربی و یهودی تقسیم می کرد، دولت عربی شامل الجلیل غربی، قسمت کوهستانی نابلس، اراضی ساحلی فلسطین از جنوب اسدود تا حدود مصر که منطقه الخلیل و کوه قدس و دره اردن را در بر می گیرد، بود. دولت یهودی شامل قسمت شرقی الجلیل، مرج ابن عامر، قسمت عمده مناطق ساحلی به شمول منطقه بئر سبع به ضمیمه صحرای نقب بود. در طرح اکثریت، منطقه قدیمی شهر قدس تحت اداره و قیمومیت سازمان ملل باقی مانده، و فرماندار آنرا همیشه شورای امنیت تعیین می گردید، مشروط براینکه آن شخص نه عرب باشد و نه یهودی.معلوم بود که طرح مذکور، برای اعراب قابل قبول نبود.

بعد ازین تاریخ سازمان ملل متحد مستقیما دست به کار حل قضیه فلسطین شد و با شرکت نمایندگان همه کشورهای عضو سازمان ملل، جلسه خاصی را جهت رسیدگی به مشکل فلسطین و یافتن راه حل آن تشکیل داد. درین اجلاس نمایندگان شورای عالی عرب نیز اشتراک داشتند کهمخالفت خود را با طرح تقسیم فلسطین ابراز نمودند. نماینده آژانس یهود ضمن تأیید قرار تقسیم فلسطین و تشریح خواسته های یهود، به تفکیک و جدا شدن بیت المقدس از دولت یهودی اعتراض کردند.

لایحه طرح اکثریت، در مجمع عمومی سازمان ملل متحد در 29 نوامبر 1947 به رأی گذاشته شد، که با اکثریت 32 رأی به 

نفع تقسیم تصویب شد، سیزده نماینده مخالفت کردند، یک نماینده غائب بود و ده نفر آرای سفید دادند.

عجب است، نماینده امریکا و شوروی که در همه مسایل با هم اختلاف داشتند، اما در مسأله تقسیم فلسطین هر دو توافق نظر داشتند.

در پنج ماه بعد از فیصله تقسیم فلسطین، مناطق مختلف آن شاهد صحنه های وسیع و هولناک مبارزات میان یهود و مبارزان فلسطینی و داوطلبان عرب، همراه با خرابکاری های عظیم بود که بیشترینه پیروزی نصیب عرب ها می شد.

در نزدهم ماه مارچ 1948 نماینده امریکا اعلان کرد که دولت امریکا از رأی خود در مورد تقسیم فلسطین، به دلیل اینکه قرار تقسیم را بدون اعمال زور و قدرت اجرائی نمی داند، و از سویی بدست آوردن موافقت با اعمال زور را هم درست نمی داند، منصرف شده است. وی پیشنهاد نمود که فعلا فلسطین تحت وصایت سازمان ملل باقی بماند و عرب و یهود با هم صلح نظامی و اقتصادی نمایند تا اینکه سازمان ملل در این خصوص تصمیم بگیرد.

شورای امنیت سازمان ملل در هشتم ماه می 1948 «کنت فولکه برنادوت»، رییس صلیب سرخ، تبعه سویدن را مأمور وساطت بین عرب و یهود نمود. برنادوت به تلاش های خود ادامه داد. 

6 ـ تخلیه فلسطین و تأسیس دولت اسرائیلدر بحبوبه این حوادث، دولت انگلستان اعلام کرد که روز پانزدهم ماه می 1948 فلسطین را تخلیه می کند و قبل ازین تاریخ کارهای اداری را معطلقرار داده است. با آغاز روند تخلیه فلسطین، انگلیس ها ابتدا شهر تل ابیب و سایر مناطق یهودی نشین را تخلیه کردند، مراکز دولتی، اردوگاهها، سنگرهای نظامی و فرودگاهها را به یهودیان سپردند. انگلیسها بیشتر وسایل جنگی خود را که در فلسطین داشتند، هنگام کوچیدن به یهودیانفروختند، و بعدا معلوم شد که طیاره های جنگی و تعلیمی و اسلحه های مهم دیگر نیز شامل بود.

این در حالیست که انگلیسها با مسلح شدن عربها سخت مخالف بودند، و از ورود سلاح به عرب ها ممانعت می کردند.

تخلیه فلسطین در تاریخ معین، مطابق به نقشه انگلیس صورت گرفت که همزمان با آن تجاوزات و کشتار یهودیان علیه فلسطینیان در مناطق مختلف فلسطین ادامه یافت و تعداد بی شماری از مردم از خانه ها و قریه های خود آواره شدند. 

از جانب دیگر در همان ساعتی که نماینده عالی انگلستان فلسطین را از راه دریا ترک می کرد، صهیونیست ها قیام و  تشکیل دولت اسرائیل را اعلام داشتند و پس از چند دقیقه ترومن، رییس جمهور امریکا دولت جدید الولاده اسرائیل را به رسمیت شناخت، در حالی که هنوز قضیه فلسطین در سازمان ملل تحت بررسی و مطالعه قرار داشت.

از سوی دیگر، اتحادیه عرب تصمیم گرفته بود که بدنبال تخلیه فلسطین، واحد های نظامی دول عربی از شمال و شرق و جنوب به کمک فلسطینیان وارد فلسطین شوند، ازین رو سربازان مصری، عراقی، سوری و لبنانی واردنی وارد آنجا شدند. در ظرف دو هفته جنگ، اعراب موفقیت های زیادی بدست آوردند و نزدیک بود تل ابیت را نیز تصرف کنند، در چنین وضعیتی بود که امریکا از شورای امنیت خواستار اعمال زور و قدرت برای اجرای آتش بس در فلسطین شد. بنابر پیشنهاد انگلیس، شورای امنیت دستور داد که در 22 ماه می 1948 آتش بس برقرار شود، عرب بعد از رد و انکاردستور آتش بس، بالآخره مجبور شدند که در دوم جون 1948 آتش بس را بپذیرند.

با اجرای آتش بس، یهود به قدر کافی از فرصت استفاده کرد. درین مدت شبکه های یهود در سراسر دنیا به حرکت افتادند و مقادیر زیاد اسلحه و مهمات و سربازان مسلح و جنگاور را به فلسطین وارد کردند. از چکو سواکیا، اروپای شرقی، ایتالیا، روسیه، فرانسه، رومانیا، انگلستان و امریکا سیل اسلحه و مهمات، طیاره ها جنگی، توپهای سبک و سنگین و سربازان مسلح و افسران کاردیده و کارآزموده از زمین و آسمان و دریا به طرفداری یهود در فلسطین سرازیر شدند. بسیاری از روستائیان یهودی مسلح گردیدند و مردمان تعداد زیاد دهات عربی از محلات شان کوچانیده شدند. بدنبال این حوادث اتحادیه عرب در هشتم جولای 1948 دستور شروع مجدد جنگ را صادر کرد. لشکرهای عربی بدون اینکه مرکز قومانده واحد داشته باشند، به جنگ آغاز کردند، بدین لحاظ تفوق نظامی در میدان جنگ از یهودیان بود. نیروهای عربی تحت فشار یهودیان مجبور به عقب نشینی شدند. شورای امنیت بار دیگر تقاضای آتش بس کرد، اتحادیه عرب در هفدهم جولای آتش بس را پذیرفت. بعد از آرام شدن جنگها، یهودیان به «برنادوت» نماینده ملل متحد اعلام کردند که حاضرند برای برقراری صلح دایمی، با اعراب وارد مذاکره شوند، اما اتحادیه عرب به اتفاق آراء پیشنهاد مذاکره با یهود را رد کرد و اعلام داشت حاضر نیست دولت خیالی اسرائیل را به رسمیت بشناسد. نمایندگان دول عربی به برنادوت گفتند: هر راه حلی که بر اساس تشکیل دولت یهودی در فلسطین باشد، برای آنان مورد قبول و رضایت نخواهند داد. برنادوت برای اقناع اعراب، طرح تازه ایرا به سرمنشی سازمان ملل پیشنهاد کرد، ولی شش ساعت پس از ارسال طرح، افراد سازمان «شتیرن» یهودی او و همکار فرانسوی اش را ترور کردند که خشم جهانی را در پی داشت.

بدنبال ترور برنادوت، مجمع عمومی سازمان ملل برای حل منازعه یهود و فلسطینیان کمیسون سه عضوی را با ترکیب نمایندگانی از کشورهای ترکیه، فرانسه و امریکا تشکیل داد که به نام کمیسیون توفیق یاد می شود. کمیسیون از دول عربی و اسرائیل دعوت کرد که نمایندگان خود راجهت اشتراک در مذاکرات صلح، به لوزان سویس بفرستند. همزمان با تدویر کنفرانس، موضوع کسب عضویت اسرائیل در سازمان ملل مطرح گردید، که مجمع عمومی علی رغم مخالفت کشورهای عربی و ممالک دوست آنها، در 12 ماه می 1949، دولت اسرائیل به حیث عضو سازمان ملل پذیرفته شد.

در همین روز یهودیان شامل کنفرانس لوزان، پیمانی را امضا کردند که به نام «پروتوکول لوزان»شهرت دارد و شامل مطالب ذیل می باشد: 

1 ـ طرح تقسیم فلسطین و تعیین حدود آن باید با ایراد بعضی تغییراتی که علل فنی ایجاب می کند، تعدیل گردد.

2 ـ شهر بیت المقدس باید بین المللی شود و تحت اداره سازمان ملل قرار گیرد.

3 ـ آوارگان بایستی به فلسطین مراجعت نموده و تمام اموال خود را پس بگیرند و کسانی که مایل به مراجعت نیستند، قیمت املاک خود را اخذ بدارند.

اینها همان مواد قرارداد یازده دیسامبر 48 است که اساس مذاکرات قرار گرفت و عربها هم پیمانی نظیر آنرا امضا نمودند.

بعدا کمیسیون توفیق در گزارشاتی که در خزان 1949 به سازمان ملل ارائه داد، پیشنهادات ذیل را در مورد شهر بیت المقدس گنجانیده بود:

1 ـ بیت المقدس به دو منطقه عربی و یهودی که هر دو آن دارای ادارات محلی مستقلی باشند، تقسیم گردد.

2 ـ از طرف سازمان ملل متحد نماینده ای برای نظارت بر خلع سلاح و تأمین آزادی زیارت اماکن مقدسه در بیت المقدس گمارده شود، و شورایی مرکب از نمایندگان عرب و یهود با او همکاری نمایند.

3 ـ یک دادگاه بین المللی که اعضای آنرا مجمع عمومی سازمان ملل متحد و شورای امنیت تعیین می کند، در بیت المقدس ایجاد شود.

4 ـ نماینده سازمان ملل مقیم قدس، تعدادی از قوای انتظامی بین المللی را در اختیار داشته باشد.

5 ـ یهود و عرب برای تأمین امنیت و اجرای مقررات خود، در منطقه خویش پولیس محلی به وجود آورند.

نماینده یهود با خلع سلاح قدس و واگذاری آن به سازمان ملل مخالفت کرده، تهدید نمود که یهودیان با فکر بین المللی شدن قدس مخالفند و در مقابل آن مقاومت خواهند کرد. اما نمایندگان دول عربی ـ به استثای عراق و اردن ـ بین المللی شدن قدس را با توجه به اینکه بهتر از آنست که قدس در دست اسرائیل باشد، پیشنهاد را پذیرفتند، به شرط اینکه آوارگان بیت المقدس به وطن شان برگردند.

مجمع عمومی سازمان ملل طرح مذکور را در نهم دیسامبر 1949 علی رغم مخالفت امریکا و انگلستان تصویب کرد، و بدنبال آن پارلمان اسرائیل اعلام کرد: پایتخت دولت اسرائیل از تل ابیب به قدس جدید (قدس غربی) منتقل شده است، به تعقیب آن پارلمان و سایر ادارات مرکزی دولت اسرائیل به این شهر منتقل شدند. شورای قیمومت سازمان ملل متحد درین باره به اسرائیل یادداشت تهدید آمیزی داد، ولی اسرائیل بدان اعتنا نکرد.

در سال 1954 امریکا و انگلستان دستور دادند که سفیر آنها به پیروی از سفیر شوروی اعتمادنامه خود را در شهر قدس به رییس جمهور اسرائیل تسلیم نمایند.

مطلب ششمفلسطین بعد از ایجاد دولت اسرائیلجنایات و کشتارهای وحشیانه یهود و تسلط آنان بر فلسطین به همکاری دول استعماری، منجر به آواره شدن حدود یک ملیون عرب از خانه ها و کاشانه شان گردید. این آوارگان که دار و ندار خود را به یهودیان واگذاشته بودند، خود با دست خالی به دول همجوار عربی و یا به دیگر مناطق فلسطین که در دست عربها بود، مهاجر شدند. از تمام حدود 27 میلیون جريب اراضی فلسطین فقط پنج میلیون و پنجصد و پنجاه هزار آنکه اغلب آنها کوهستانی بوده و در قسمت منضم به اردن موقعیت دارد و حدود سه صد هزار جریب زمین در منطقه غزه که بیشتر آن ریگزار است، در دست اعراب باقی ماند، و بیش از بیست ملیون جریب اراضی فلسطین را که اغلب آن اراضی آباد می باشد، یهودیان غصب کردند. پروسه تهجیر اهالی، مصادره اراضی، ساختن شهرک های جدید و تنگ ساختن فضای زندگی برای فلسطینیان از زمان تأسیس دولت اسرائیل در سال 1948 تا امروز ادامه دارد. موقف اعراب با گذشت هر روز ضعیفتر می شد و سرکشی یهودیان در پناه حمایت بی دریغ ایالات متحده امریکا و متحدین اروپایی آن افزایش می یافت، حالا عربها خواهان چیزهایی هستند که دیروز آنرا قاطعانه رد می کردند، مانند طرفداری از اجرایی شدن پیمان لوزان در مورد آوارگان و وضعیت بیت المقدس، اما یهودیان می گفتند فقط با قید انعقاد صلح نهایی، حاضر به پذیرفتن آوارگان هستند.

فلسطنیان در راستای مبارزه منظم با توسعه طلبی ها و اشغالگری های اسرائیل، به تاریخ 28 می 1964 در شهر بیت المقدس کنگره عمومی فلسطین را دایر کردند. این کنگره با اعلام تأسیس سازمان آزادی بخش فلسطین (ساف)، پیمان و برنامه ملی فلسطین را به تصویب رسانید. با تأسیس سازمان آزادی بخش فلسطین، مبارزات ضد صهیونی شکل تازه ای به خود گرفت، با اینکه به تدریج در بین این سازمان شگافهایی ایجاد شد، و رهبران آن گاه گاه به خیانتهایی دست زدند، اما مقاومت فلسطینیان در برابر مصادره اراضی و تشکیل دولت مستقل فلسطین همچنان ادامه دارد.

بعد از تأسیس دولت اسرائیل حوادث مهم دیگری در فلسطین رخ داد که در سرنوشت مجموع اعراب اثر عمیق گذاشت:

1 ـ جنگ جون 1967: در پنجم ماه جون 1967 اسرائیل به سه کشور عربی (مصر، سوریه و اردن)همزمان حمله کرد و قوای عربی با شکست فاحش رو به رو شد.

در نتیجه جنگ شش روزه 1967، صهیونیست ها بر تمامی سرزمین فلسطین و بلندی های جولان (سوریه) و صحرای سینا (مصر) دست یافتند. بیت المقدس که تا پیش از جنگ مزبور تحت حاکمیت دولت اردن قرار داشت، طبق قانونیکه دولت اسرائیل صادر نمود، شهر بیت المقدس، بیت لحم و بیت ناحور و 27 دهکده دیگر ضمیمه خاک اسرائیل شد در اثر علاوه بر مهاجرت های قبلی، 410 هزار فلسطینی دیگر آواره و مجبور به هجرت شدند. 

شورای امنیت سازمان ملل در 22 نوامبر 1967 قطعنامه ای را با اکثریت آراء به تصویب رسانید که به موجب آن اسرائیل ملزم به عقب نشین از اراضی اشغالی جنگ سال 1967 می باشد، اما وزیر دفاع وقت اسرائیل گفت: «اگر حتی مجمع عمومی سازمان ملل با اکثریت قاطع آراء در برابر تنها یک رأی مخالف که خود اسرائیل باشد، برای بازگشت به خطوط آتش بس قبلی رأی بدهد، اسرائیل از اجرای این قطعنامه خودداری خواهد کرد.

رژیم اسرائیل از هنگام اشغال بیت المقدس، همواره سعی نموده که اقلیت یهودی آنجا را به اکثریت اهالی مبدل سازد. این اقلیت که در سال 1918 به سه هزار نفر می رسید، در سال 1967 به 190 هزار نفر رسید. اسرائیل همچنان سعی دارد که جمعیت قدس را در پنجاه سال آینده به 900 هزار نفر برساند. ناگفته نماند که اسرائیل با تصرف بیت المقدس، بهترین منطقه استراتیژیکی سرزمین فلسطین را بدست آورده است. 

مطلب هفتمصهیونیزم چیست و چه اهدافی را دنبال می کند؟

در ناحیه غربی شهر قدس کوهی به نام «صهیون» یا صیون (به معنای کوه خشک و پر آفتاب) به ارتفاع تقریبی 900 متر از سطح بحر موقعیت دارد، که حضرت داود (ع) هنگام ورود به این سرزمین، بر فراز و دامنه های آن سکنی گزیده و تابوت عهد (الواح تورات) را در درون خیمه ای که به همین منظور تعبیه کرده بود، قرار داد. داود قلعه صهیون را تسخیر نمود و آنرا آباد ساخت. امروزه آرامگاه حضرت داود و حضرت سلیمان و گروهی از انبیای بنی اسرائیل بر بالای همین کوه صهیون واقع هستند. در اواخر قرن 19 و اوایل قرن 20 که نهضت صهیونیزم در جهان آشکار شد، گردانندگان آن به مناسبت نام کوه صهیون، این نام را بر حزب خود گذاشتند.

هدف صهیونیزم در ابتدا فقط جمع آوری یهود بود که در سراسر جهان پراکنده بودند ، خصوصا بعد ازینکه در پولند، رومانیا، روسیه و سایر کشورهای اروپایی مورد ظلم و شکنجه قرار گرفتند. رهبران صهیونیزم از یهودیان جهان دعوت کردند که در ارض وطن (فلسطین) جمع شوند و ملت و دولت یهودی مستقل را تشکیل دهند. به دنبال این پیشنهاد جمعیت عشاق صهیون بوجود آمد، که هدف آن احیای زبان عبری، دعوت یهود به مهاجرت به فلسطین و تملک و آباد نمودن اراضی آنجا بود. بودجه این حزب از مساعدتهای یهودیان، مخصوصا «بارون ادموند روچیلد» یهودی تأمین می شد.

صهیونیزم جهانی در خلال سالهای 1882 _ 1897 برای اسکان یهود در فلسطین کوشش زیاد به عمل آورد، اما پیشرفت قابل ملاحظه ای بدست نیاورد و چندین بار شکست خورد، اما با هر بار شکست، مساعی آنها بیشتر می شد.

این نهضت در ابتداء هدف سیاسی واضحی نداشت و فقط می کوشید تحت عنوان یک نهضت فرهنگی به حیات خود ادامه دهد، که پیشرفت شایان توجه نداشت، تا اینکه «تئودور هرتزل» ،نویسنده یهودی اتریشی روی صحنه آمد، و به نهضت صهیونیزم رنگ دیگر و جان تازه ای بخشید. وی در سال 1895 کتابی تحت عنوان «دولت یهود» نوشت و در آن از تشکیل یک دولت یهودی به عنوان راه حل معضله یهود در جهان و ایستادگی در برابر «انتی سیمیتیزم» (سامی ستیزی) یاد نمود، اما معین نکرده بود که این دولت یهودی در کدام منطقه تشکیل شود، و در خصوص فلسطین هم تصمیم جدی نداشت.

اولین کنگره صهیونیزم به کوشش هرتزل در سال 1897 در شهر باسل سویس به اشتراک بیش از 160 نفر از نخبگان یهود سراسر اروپا دایر شد و هرتزل به حیث رییس آن انتخاب گردید که تا زمان مرگش در سال 1904 ریاست آنرا بدوش داشت.

1 ـ صهیونیزم و دولت عثمانیدر سال 1901 هرتزل با سلطان عبدالحمید ثانی، خلیفه عثمانی تماس گرفت و با التماس از او درخواست کرد که برای یهودیان امتیازی صادر کند که به موجب آن بتوانند اراضی موات فلسطین را آباد و تملک نمایند، در مقابل، یهود بر علاوه اینکه سالانه مبلغی را به حکومت وقت عثمانی می پردازند، بانک عمران یهودی مبلغ قابل توجهی را به دربار عثمانی وام بدهد، اما سلطان عثمانی این تقاضا را قاطعانه رد کرد و نپذیرفت.

با ازدیاد مشکلات و موانع در راه پیشرفت یهود در فلسطین، صهیونیست ها به فکر انتخاب محل دیگری در منطقه افتادند، و بعد از مشورتها منطقه عریش (شهری بین مصر و فلسطین که متعلق به مصر است) را انتخاب کردند. هرتزل درین باره با دولت مصر تماس گرفت و مذاکره نمود، اماحکومت مصر نیز تقاضای او را رد کرد.

هرتزل در آغاز محل اسکان یهودیان را یوگاندا، کشوری در شمال افریقا که تحت استعمار انگلیس قرار داشت، در نظر گرفته بود که موافقت دولت انگلستان را درین مورد نیز بدست آورد. دولت انگلیس امتیاز استعمار یوگاندا را به هرتزل جهت تشکیل دولت یهودی عرضه کرد. یهودیان برای بررسی یوگاندا بحیث محل استقرار دولت، کمیسیون فنی تشکیل دادند، اما قبل ازینکه درین باره تصمیم بگیرد، هرتزل در سال 1904 فوت کرد. دو سال بعد از وفات هرتزل پیشنهاد او برای ایجاد دولت یهودی در یوگاندا، از طرف یهودیان روسیه در کنگره 1904 صهیونیزم جهانی، رد شد و اعضای کنگره حاضر نشدند بدون از فلسطین محل دیگری را برای اسکان یهود قبول کنند.

مهمترین کنگره حزب صهیونیزم در شهر «باسل» سویس (1905) تشکیل گردید و پس از مشاورات و مذاکرات زیاد قطعنامه ای صادر شد، که در آن سرزمین فلسطین، منطقه مهاجرت و محل تشکیل ملت واحد یهود تعیین گردید، و اسم فلسطین به «ارض اسرائیل» مبدل گردید، پرچم صهیونی و شعار ملی یهود هم معلوم شد. طبق دستور همین کنگره قرار شد یک شرکت یهودی برای خریداری و عمران اراضی فلسطین به وجود آید و برای تأمین بودجه آن قرار شد هر یهودی صهیونیست، سالانه مبلغی را به عنوان حق عضویت بپردازد.

در کنگره صهیونی 1907 در لاهه تصمیم قاطع در باره فلسطین گرفته شد. کنگره تاکید کرد که محل ایجاد دولت یهودی باید در فلسطین و یا حداقل منطقه ای در جوار فلسطین باشد که بعدا بتوانند به فلسطین دست یابند، انتخاب شود.

همزمان با شروع جنگ جهانی اول، انگلیسها سعی کردند تا اعراب را علیه دولت عثمانی بشورانند. آنها با وعده  حمایت از اعراب، قول دادند که اتحادیه ای را از کشورهای عرب علیه دولت عثمانی به وجود آورند، به این منظور با عبد العزیز آل سعود، امیر نجد و شریف حسین، امیر مکه، مذاکراتی را آغاز نمودند. شریف حسین که از سوی دولت عثمانی به عنوان حاکم مکه منصوب شده بود، مرد جاه طلب بود. وی به تحریک انگلیسها و با استفاده از نارضایتی اعراب از دولت عثمانی، فریب خورد و در پنجم جون 1916 علیه دولت عثمانی قیام کرد، و در دوم نوامبر همان سال رسما خود را سلطان ممالک عرب خواند.

اما دولت انگلستان در همان موقعی که با عربها مشغول مذاکره بود، وعده ها و پیمان ها با آنها را مؤکد و محکم می کرد، با سران صهیونیزم هم باب مذاکره و گفتگو را باز کرده بود. وعده بالفور، وزیر خارجه انگلیس به یهودیان که در دوم نوامبر 1917 صادر گردید، ثمره مذاکرات و مطالب پشت پرده انگلیسها با یهود را آفتابی کرد.

در 25 اپریل 1920، شورای عالی متفقین قیمومیت فلسطین را به دولت انگلیس واگذار کرد و در 22 جولای 1922 رسما این سمت از طرف شورای مجمع اتفاق ملل به دولت انگلیس ابلاغ شد. این قیمومیت تأسیس «کانون ملی یهود» در فلسطین را که در اعلامیه بالفور کلمه به کلمه درج شده بود، در دستور کار خود قرار داد. 

در هنگام متارکه جنگ اول جهانی، فقط پنجاه هزار یهودی در اراضی مقدس زندگی می کردند، اما بعد از پایان جنگ جهانی اول، حکومت سرپرستی (انگلیس) درهای فلسطین را به روی مهاجرت یهود سراسر جهان باز گذاشت.

2 ـ اهداف صهیونیزم: آنچه که تا کنون یهودیان از فلسطین به چنگ آورده اند، هدف نهایی آنان را تأمین نمی کند، اسرائیل با حدود و ثغور موجود، فقط نقطه ارتکاز و پلی برای رسیدن با اهداف بزرگ صهیونیزم و تحقق بخشیدن به اطماع یهود است. روزی که دولت اسرائیل اعلام گردید، حدود ششصد و سی هزار یهود در فلسطین زندگی می کردند و از آنروز تا کنون چندین ملیون یهود از خارج خود را به فلسطین رسانیده اند. یکی از رهبران صهیونیزم می گوید: لزومی ندارد که فلسطین ایده آل محدود به همین حدود تاریخی موجود باشد و اهداف ما در مرزهای فلسطین محبوس گردد؛ اجتماع یهودی می تواند مرزهای فلسطین آینده را به همان و سعتی که در تورات وعده داده شده، توسعه دهد. وعده تورات در مورد وسعت دولت اسرائیل آینده، از بحر مدیترانه تا نهر فرات (عراق) و از لبنان تا رود نیل است که باید بدست ملت برگزیده خدا (یهود) بیفتد. به این ترتیب حدود اسرائیل بزرگ که مطمع نظر صهیونیست هاست، شامل کشورهای عربی عراق، سوریه، لبنان، اردن، فلسطین، شبه جزیره سینا و یک بخش از شمال و شمال شرقی عربستان سعودی تا مدینه منوره و ناحیه خیبر می باشد.

3 ـ اعمال تخریبی صهیونیزم در قدساز همان سالهای 1967که اسرائیل اراضی زیاد عربی را بدست آورد، تا امروز مساعی زیادی برای اخراج وکوچاندن اعراب ساکن مناطق اشغالی، و حفاریهای زیادی به بهانه جستجوی آثار مقدس باستانی و الواح و کتیبه ها و یادبودهای اقوام گذشته ـ که به قول صهیونیستها باز یافتن آنها مورد توجه دولت اسرائیل است ـ صورت گرفته، و اکثر حفاریها در اطراف مسجد صخره و مسجد اقصی انجام یافته است. هدف آنان اعمار مجدد هیکل سلیمان در محل مسجد الاقصی می باشد.

اثبات ملکیت بیت المقدس برای صهیونیست ها اهمیت فوق العاده ای دارد، بن گوریون، اولین نخست وزیر  اسرائیل می گفت: «اسرائیل بدون بیت المقدس و بیت المقدس بدون تجدید ساختمان هیکل معنایی ندارد.» اسرائیلی ها معتقد اند «فقط اورشلیم پایتخت اسرائیل است که از سه هزار سال به این سو پایتخت اسرائیل بوده است و شهریست مقدس که بیت المقدس اول و دوم در آن بنا شده بود.

به سلسله خرابکاری های صهیونیزم در بیت المقدس، صهیونیست ها در 11 اگست 1969 مسجد الاقصی را به آتش کشیدند که در اثر آن منبر چوبی بسیار معروف صلاح الدین ایوبی و قسمت های زیادی از مسجد طعمه حریق گردید. 

توجه صهیونیست ها به «حائط ندبه» یا دیوار ندامت (حائط المبکی) که مسلمانان آنرا به نام دیوار براق می شناسند، دولت اسرائیل را برآن داشته تا جهت پی بردن به شالوده ساختمان اصلی دیوار، به حفاری ها و کاوشهای در اطراف آن دست بزند. کاوش در کنار دیوار ندبه، مرتبا در ذهن آن دولت قویتر می گردد و در صدد کاوشهای بیشتری در اطراف دیوار می باشد. دیوار ندبه در فرهنگ یهود به نام «حصار غربی» معروف است. به باور آنها این دیوار آخرین بازمانده دومین حصارهای بیت همیقداش (بیت المقدس) است که سال 70 میلادی بیت المقدس به دست تیتوس افتاد، ویران گردید، حالا به مقدس ترین مکان برای قوم یهود مبدل شده است؛ زیرا که قوم یهود در طول دوران پراگندگی خود پیوسته به سوی اورشلیم و بیت المقدس نماز می گزارده اند.

دولت اسرائیل از زمان اشغال بیت المقدس، دو هدف عمده را در مخیله خود می پروراند، یکی اینکه چهره و معالم قدس را از چهره و رنگ اسلامی آن بیرون آورده و منظره ای کاملا یهودی به آن دهد، دیگر اینکه به جای تل ابیب، قدس را پایتخت دولت اسرائیل بسازد.

تاریخ به طور صریح می گوید که یهودیان اهالی اصیل فلسطین نبوده، بلکه مهمانانی بوده اند که به مملکت دیگران وارد شدند و فقط توانستند مقداری از خاک فلسطین را تصرف کنند و هیچ وقت در فلسطین اکثریت را بدست نیاورده اند. سراسر دوران حکومت یهودیان در فلسطین توأم با جنگ و نزاع با ساکنین اصلی و بومی فلسطین سپری شده و سرانجام در دو هزار سال قبل (بعد از تخریب اورشلیم توسط رومیها) یهودیان بدون اینکه اثر قابل توجهی در سرزمین فلسطین از خود بیادگار بگذارند، از آنجا بیرون رفتند. 

یکی از حقایق تاریخی قابل توجه این است که مسلمانان در فتح عظیم اسلامی، فلسطین را از دست یهود نگرفته اند، بلکه این سرزمین را از چنگال بزنطی ها (رومیان شرقی) بیرون کشیده اند و در آن زمان فلسطین کاملا از عنصر یهودی خالی بود و حتی صفرونیوس، بطریک نصارا در معاهده ای که با عمر بن خطاب (رض) برای تسلیم شدن فلسطین منعقد ساخت، شرط گذاشته بود که مسلمانان نباید حتی به یک نفر یهودی را اجازه سکونت در فلسطین دهند. حتی خود یهودی ها وقتی که در اواخر قرن نوزدهم به فکر تأسیس وطن ملی یهودی افتادند، اصراری نداشتند که فلسطین را بحیث وطن خود اتخاذ کنند و ابتدا بیشتر روی آرژانتین و یوگاندا و لیبیا بحث می کردند، این در حالیست که نسبت به این کشورها اصلا ادعای پیوند تاریخی ندارند. 

نکته جالب این است که خود هرتزل در کتاب خود «دولت یهودی» یک کلمه هم راجع به این حق تاریخی خیالی یهود در فلسطین، از قلمش تراوش نکرده است. یهود فقط در زمان حضرات داود و حضرت سلیمان علیهما السلام به استقلال و اتحاد رسیده اند، که عمر این استقلال هم بسیار کوتاه بود و نیز یهود ساکنان اصلی فلسطین نبوده، بلکه در فلسطین مردمی غریب و بیگانه به حساب می آمدند. اورشلیم هم فقط در زمان حضرت داود و سلیمان علیهما السلام پایتخت سلطنت یهود بوده است.

خلاصه: با مرور تاریخچه فلسطین، کاملا روشن می شود که امواج عربیت در فلسطین هم قبل از اسلام و هم بعد از آن تا اکنون به توالی جریان داشته، مخصوصا چهارده قرن بعد از فتح اسلامی و تا روزیکه منطقه بدست انگلیسها افتاد، برای ثبوت و تحکیم عربی بودن این منطقه کاملا بسنده است. این دوران طولانی بیش از هزار سال عربی بودن فلسطین و بی اساس بودن اوهامصهیونیست ها را درین مورد که فلسطین از نظر تاریخی منطقه یهودیست، ثابت ساخته و بطلان ادعای حق تاریخی آنان در فلسطین را آشکار می سازد. 

این نکته نیز حایز اهمیت است که بعد از ورود قوم یهود یا بنی اسرائیل به سرزمین فلسطین که 480 سال پیش از بنای اورشلیم و تقریبا 1300 سال پیش از میلاد مسیح صورت گرفته، دیگر این سرزمین روی خوشی و آرامش را ندیده است، و تا امروز نیز که حدود 3300 سال از آن می گذرد، به آرامش و سلامت دست نیافته است. 

درین نوشته علاوه بر منابع دیگر، بیشترین استفاده از کتاب «سرگذشت فلسطین» تألیف اکرم زعیتر ترجمه علی اکبر هاشمی رفسنجانی چاپ بهار 1362 دفتر تبلیغات اسلامی شده است.

نتحدث عنه'فلسطين تاريخى و يهود'

اكتب أفكارك

شارك أفكارك حول هذا المقال معنا

نظر شما قابل قدر است