

فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا… (روم، ٣٠)
فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا…رأی امام ابوحنیفه در مورد نظم و معنی قرآن، و حکم نماز خواندن به فارسی
رأی امام ابوحنیفه در مورد نظم و معنی قرآن، و حکم نماز خواندن به فارسی
نويسنده: دکتور محمد عمر جویا
حکم جواز داشتن نماز به فارسی یکی از احکام مورد اختلاف نه تنها میان احناف و متباقی مذاهب اهل سنت چون شافعیها و مالکیها بوده، بلکه در بینِ مذهب حنفی نیز مورد بحث و اختلاف بوده است. اختلاف نظر روی جواز داشتن نماز خواندن به فارسی از همان نخست برجسته بود که امام اعظم ابوحنیفه رأی بر جائز بودن آن داده بود درحالیکه دو شاگرد ممتازش، امام ابویوسف و امام شیبانی، با وی موافق نبودند.
همانند اکثر آرای فقهی امام ابوحنیفه، معلومات ما پیرامون نظریۀ او در موردِ ادا کردن نماز به فارسی از طریق امام شیبانی و دیگر مجتهدین متقدم مذهب حنفی به ما رسیده است. اما قبل ازینکه نظریه و ادلۀ امام ابوحنیفه را درین مورد به معرفی گیریم، مهم است تا نخست نظریۀ ابوحنیفه و مجتهدین پیشگام مذهب حنفی را در مورد خوانشهای مختلف قرآن («احرف سبعه») و ماهیت «نظم» و «معنی» قرآن شرح دهیم، تا اساسِ استدلال و ادلۀ امام ابوحنیفه در مورد نماز خواندن به پارسی برای ما روشن گردد.
قابل ذکر میدانم که این متن بیشتر به یادداشتی میماند تا اینکه مقالهای باشد حاوی تحلیل و نتیجهگیری.[1] هدف ازین یادداشت، گزارشدهی نظریات امام ابوحنیفه و مجتهدین پیشگام مذهب حنفی در موضوعات یادشده است تا نمایان سازد که سیر فکری امروزی ما – در مورد بعضی از پدیدهها و روشهای دینی – تا چه اندازه از اساسات فکری اولیۀ مذهب حنفی متحول گردیده است. از ارائۀ نظریه و تحلیل شخصی در این یادداشت خودداری میورزم.
الف. احرف سبعه یا حروف هفتگانه
احادیث متعددی با اسناد صحیح درین زمینه روایت شده اند که از آن جمله تنها چند حدیث در زیر نقل میگردد:
1) در صحیح بخاری (7550، 5041، 4992، و 6936) و صحیح مسلم (818) روایت شده است که عمر بن خطاب گفت:
روزی هشام بن حکیم سورة الفرقان را در نماز تلاوت میکرد. از او حروفی را در تلاوتش شنیدم که رسول الله ﷺ آنها را آنگونه قرائت نکرده بود…. چون از نماز فارغ گشت، به او گفتم که: «این سوره را که این گونه قرائت کردی از کی شنیدهیی؟» گفت که از پیامبر…. سپس او را گرفته نزد پیامبر ﷺ بردم و گفتم: «من او را شنیدم که سورۀ فرقان را بر حروفی قرائت میکرد که آنگونه از شما نشنیده ام.» پس رسول الله به هشام گفت که «بخوان ای هشام»، و او همانگونه که در اول از او شنیده بودم قرائت کرد. رسول الله ﷺ فرمود: «این [سوره] همینگونه نازل شده است». سپس فرمود: «ای عمر، تو بخوان». و من آن را به همان شیوهای که پیامبر به من خوانده بود قرائت کردم. پیامبر ﷺ فرمود: «این همینگونه نازل شده است».
و پیامبر ﷺ گفت: «إنَّ هذا القُرْآنَ أُنْزِلَ علَى سَبْعَةِ أحْرُفٍ، فاقْرَؤُوا ما تَيَسَّرَ منه» (این قرآن بر هفت حرف نازل شده است، پس آن را به هرگونهای که به شما آسان باشد بخوانید).
2) در سنن ابوداود (1477)، سنن کبری نسائی (7986)، و مسند احمد (21149 و 20425) روایت شده است که:
ابن مسعود و أبی بن کعب در مورد قرائت یک آیت اختلاف نظر داشتند، و چون نزد رسول الله ﷺ رفتند، ایشان فرمود: «قرآن بر هفت حرف نازل گردیده»، و سپس فرمود: اگر «غَفورًا رَحيمًا» را «سَميعًا عَليمًا» یا «عَليمًا سَميعًا» بگوئید درست اند، ولی نباید در قرائت «آیت رحمت آیت عذاب گردد، یا آیت عذاب آیت رحمت گردد».
3) در مسند احمد (20514، 20425 و 21092)، سنن کبرای نسائی (7986)، تفسیر طبری (1/ 33)، و شرح مشکل الآثار طحاوی (8/ 3118) در یک روایت از أبی بن کعب و در روایت دیگر از ابوبکرة بن حارث روایت شده است که:
«جبرئیل نزد نبی ﷺ آمد و گفت: بخوان [قرآن را] بر حرفی. سپس میکائیل گفت: ازدیاد ببخش. پس [جبرئیل] گفت: بخوان [قرآن را] بر دو حرف. سپس میکائیل گفت: ازدیاد ببخش. تا آنکه بر هفت حرف رسید، پس [جبرئیل] گفت: همۀ آن بسنده و روشن است («فكلٌّ كافٍ شافٍ») الا آنکه آیت رحمت را با آیت عذاب خِلط کنی، یا آیت عذاب را با آیت رحمت خلط کنی. و این یکسان است که «هَلُمَّ » (بیا) و «تَعالَ» (بیا)، یا «أَقبِلْ» (بیا) و «اذهَبْ» (برو)، یا «أسْرِعْ » (بشتاب) و «عَجِّلْ» (بشتاب) بگویی.»
4) در صحیح بخاری (4991) و صحیح مسلم (819) از عبدالله بن عباس روایت شده است که رسول الله ﷺ فرمود:
«جبرئیل قرآن را به من بر یک شیوه قرائت کرد. سپس از او تقاضا کردم [تا به شیوۀ دیگری قرائت کند]، و خود را بازنداشتم که بیشتر طلب کنم و او نیز به شیوههای بیشتر قرائت کرد، تا آنکه به هفت حرف رسید.»
5) در سنن ترمذی (2944) و مسند احمد (21204) از أبی بن کعب روایت شده است که:
«رسول الله ﷺ جبرئیل را دید. گفت: یا جبرئیل، من به اُمتی ناخوان مبعوث گشتهام، که در [بین] ایشان پیرزنان و شیخ فانی و پسران و دختران اند، و مردانی که هیچگاه کتابی نخوانده اند. گفت: یا محمد، هرآینه قرآن بر هفت حرف نازل گشته است.»
امام ابوجعفر طحاوی در کتاب «شرح مشکل الآثار» در باب «بیانِ مشکل در آنچه از رسول الله ﷺ در مورد نازل گشتن قرآن بر هفت حرف روایت شده است» حدود بیست حدیث را به سلسلههای متفاوت و اسناد درست به پیامبر ﷺ روایت میکند، و در شرح اینها مینویسد:
«پس این فصل کتاب را اختصاص دادیم تا حقیقتِ موضوع را روشن سازیم، إن شاء الله. خداوند در کتاب خویش به ما میفرماید: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ﴾ «و ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر بزبان قوم او» [إبراهیم: 4]. پس خداوند به ما فهماند که پیامبران به زبان قوم خودشان به پیامبری مبعوث میگردیدند، نه به زبان دیگران. و ما میدانیم که زبانی که نبی ﷺ بر آن مبعوث گردید زبان قومش یعنی قریش بود، نه به دیگر زبانها [یا لهجههای] عربی….
و پیامبر ﷺ آنچه را که از قرآن به وی وحی میشد به همان زبانی برمیخواند که از آن یادآوری کردیم [یعنی زبان قریش]، نه به زبان مردمان دیگر از زبانهای عربی. و اینها [در تکلم] به زبان قریش مشکل داشتند، و نیز مردمانی دیگر بغیر از عرب که به دین اسلام مشرف شده بودند مانند سلمان فارسی.
و مردمان این زبان [قریش] اُمی و ناخوان بودند، و به جز اندکی در میان آنها که کتابت ضعیف داشتند دیگران نوشتن را نمیدانستند. پس به ایشان مشکل بود که آن حروفی را که به ایشان خوانده میشد حفظ کنند، حال آنکه کتابی به ایشان تهیه نشده بود [تا از روی آن بخوانند]. پس حفظ کردن [قرآن] برای شان بر این منوال پرمشقت بود.
پس اگر مردمان قریش در چنین حالتی بودند که ما بیان کردیم، این کار برای مردمان دیگر نیز مشکلتر بود…. و عذر شان برای این کار جدیتر بود. زیرا هرآنکه به یک زبانی [یا لهجهای] عادت داشته باشد، و بخواهد از آن به زبانی [یا لهجۀ] دیگری حرف زند، بر این کار موفق نمیشود جز به ریاضت [و تمرین] زیاد و تحمل مشقتِ سخت.
و چون مردم نیاز داشتند تا آنچه را که پیامبر ﷺ از قرآن به ایشان تلاوت میکرد حفظ کنند، تا آن را در نمازهای خویش بخوانند و احکام شریعت آن را بدانند، پس به ايشان سهولت داده شده بود تا قرآن را بر معانیاش تلاوت کنند(«فَوَسَّعَ علیهم فی ذلک أن یَتلُوهُ بِمَعَانِیه») با آنکه الفاظشان در تلاوت با لفظ نبی ﷺ که به ایشان قراءت میکرد اختلاف داشت.
و این دلیلی است بر آنچه از عمر بن خطاب و هشام بن حکیم رضی الله عنهما درین مورد به ما خبر داده شده است، درحالیکه هردو اهلِ قریش بودند و زبان شان [عینِ] زبان رسول الله ﷺ بود که در آن قرآن نازل شده بود، اما باز هم اختلاف در قراءت سورۀ فرقان در میان شان وجود داشت…. و [اختلاف میان آنها] در آن بود که الفاظی که یکی از آنها بدان قرائت میکرد با الفاظی که یکی دیگر آنها قرائت میکرد تفاوت داشت.
ازین [حدیث] میدانیم که «السبعة الأحرف» (حروف هفتگانه) آن است که قرآن بدان نازل گشته است. و در این حروف هفتگانه اختلافی در امر و نهی و در حلال و حرام در میان آنها وجود ندارد. طور مثال اگر مردی به مردی دیگر بگوید: «أَقبِل» (بیا)، ویا بگوید: «تَعالَ» (بیا)، ویا بگوید: «أُدنُ» (بیا) [همه به یک معنا و مفهوم اند]…. و این مثالِ همان حدیث نبی ﷺ است که از طریق أبی بن کعب رضی الله عنه در این موضوع به ما رسیده است….
و این حروف هفتگانه از برای آن مردمانی بود که در [یاد] گرفتن قرآن عذر داشتند… از همینرو اخبار زیادی از ایشان بر این منوال نوشته [و روایت] شده است، ولی [روی همرفته] چون به زبان رسول الله ﷺ عادت کردند، قرآن را به همان الفاظی که بدان نازل گشته بود قرائت کردند. از همینرو، از این مرحلۀ [بعدی] شان اخباری به ما نرسیده است که گویا خلافِ آن[چه از رسول الله ﷺ شنیده بودند] قرائت کرده باشند.
پس بر مبنای آنچه به ما رسیده است، [میگوئیم که] این حروف هفتگانه در زمان خاصی از جهت نیازمندی به این کار [اجازه بود]، ولی امروز این نیازمندی رفع شده. پس حکم این حروف هفتگانه نیز برطرف گشته است. و حالا همه عادت کردهاند تا قرآن را بر حرف واحد تلاوت کنند.»[2]
پس آنچه از تشریحات امام طحاوی برمیآید، اینست که:
- در آغاز اسلام، اجازه داده شده بود که قرآن بر حسبِ «معنی» قرائت گردد، و استفاده از کلمات مترادف – که باعث تغییر در «لفظ» میگردید – بنابر عذر موجه رُخصت بود.
- اما این سهولت با مرور زمان که اصحاب بر لهجۀ قریش تسلط کامل یافتند به پایان رسید، و همه بر لفظ واحد قرآن اجماع کردند.
چون امام طحاوی از جملۀ مجتهدین رده دوم در مذهب حنفی میباشد، و نظرش پس از شاگردان امام ابوحنیفه که «مجتهدین فی المذهب» بودند معتبر است، این سخنش در مورد رفع گشتن یا منسوخ گشتنِ خوانشِ هفتگانه از قرآن و اجماعِ امت بر خوانش یگانه در مذهب حنفی نظرِ حاکم است.
اما اصلِ «رخصت در لفظِ قرآن در صورت عذر» و «اصل بودنِ معنی قرآن» در اصول الدین مذهب حنفی پابرجا و باقی است، که در بخش بعدی شرح داده میشود.
ب. قرآن مشتمل بر «نظم» و «معنی»
فخرالإسلام امام بَزدَوی در «کنز الوصول إلی معرفة الأصول» مشهور به «اصول بزدوی» مینویسد:
«کتاب (قرآن) آنست که بر رسول الله نازل گشته و در مُصحفها نوشته شده است، [طوری که] از نبی ﷺ بگونۀ متواتر و بدون شبهه [به ما] نقل شده باشد.
قرآن به قولِ جمهور علما [مشتمل بر] «نظم» و «معنی» هردو است، و این نظرِ صحیح نزد ابوحنیفه است، جز اینکه ابوحنیفه «نظم» [قرآن] را – تنها در نماز – رکن لازم برای درست بودنِ نماز نمیداند… و «معنی» را رکن لازم میداند. و «نظم» [قرآن] میتواند [در نماز] رُخصت داده شود، چنانکه تصدیق کردن [به دل] رکن اصلیِ ایمان است، و اقرار کردن [بر زبان] رکن زائد [بر آن] است.»[3]
در شرحِ این مسئله امام علاءالدین بخاریمینویسد:
«مراد از «نظم» [قرآن] عبارات است، و مراد از «معنی» مدلولهای[4] آن است…. و امام ابوحنیفه نظم را رکنِ لازم [در نماز] ندانسته بود، زیرا مبنای نظم بر توانایی [ادا کردن آن توسط قاری یا نمازگزار] استوار است. در نماز نظمِ قرآن مقصود نیست، زیرا [مقصود] نماز مناجات [و نیایش] است، درحالیکه فرض بودنِ قرائتِ قرآن در نماز بر سهولت استوار است، چنانکه خداوند متعال فرموده است: ﴿فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ﴾ «بخوانید آنچه آسان است از قرآن» [المزمل: 20]…. پس جواز داده شد تا بر رکنِ اصلی که «معنی» [قرآن] است اکتفا گردد.
[امام ابوحنیفه] توضیح میدهد که قرآن اول به لهجۀ قریش نازل گشت، زیرا آن فصیحترین لهجه [زبان عربی] بود. و چون تلاوت در این لهجه برای سائر مردمان عرب مشکل گشت، تخفیف [و سهولت] بنابر دعای پیامبر ﷺ داده شد. [به این ترتیب] تلاوت کردن [قرآن] به سائر لهجههای مردم عرب اجازه داده شد، و رعایت لهجۀ اصلِ آن [یعنی لهجۀ قریش] از میان برداشته شد… [و این در نتیجۀ] اشارۀ نبی ﷺ بود که گفت: «قرآن بر حروف هفتگانه نازل شده است، همۀ آن بسنده و روشن اند».
پس اجازه داده شد تا مردم عرب یک لهجه را به لهجۀ دیگری از زبان عربی تعویض کنند، مثلاً به فردی از قریش اجازه بود تا به لهجۀ تمیم قرائت کند حتی اگر توانایی کامل بر ادا کردن آن به لهجۀ اولیاش را [نیز] میداشت. [به همین ترتیب، ابوحنیفه] به مردمان غیرِعرب نیز اجازه داد تا بنابر کوتاهی [و عذر شان] زبان عربی را ترک کنند، و به معنی [قرآن] اکتفا ورزند که مقصود همین است. پس مفهوم این است که ترکِ نظمِ قرآن جهتِ آسانی رُخصت داده شد، چنانکه در [حکم] مسح بر موزهها و نیم نمودنِ نماز در مسافرت، التزام بر اصل در حالتِ عجر و عذر باقی نمیماند.
ولی فراتر از موضوع نماز، نظر امام ابوحنیفه در قسمتِ آنچه از احکام و از وجایب اعتقادی [در قرآن] آمده این است که هرکه از مُنزل بودنِ نظم قرآن انکار ورزد کافر میگردد….
دوستان ما از متأخرین [در مذهب حنفی] این حکم را که «اگر نظم [به دلیلی] فوت شود، پس مقصودِ قائم [و پابرجا] همان معنی قرآن است» از روی احتیاط ثبت کردند، نه از سببِ اینکه گویا نظم لازم قرآن نباشد.»[5]
امام قدوری در کتاب «التجرید» نیز همین رأی را در مورد نظم و معنی قرآن بیان کرده است:
«[عمر بن خطاب] روایت کرده که «قرآن بر هفت حرف نازل گشته است»، درحالیکه قرآن یک [کتاب] است. و اختلاف [در حروف هفتگانه] اختلاف در «الفاظ» است، با آنکه همۀ آنها به یک «معنی» دلالت دارند….
آنچه به ما [از اخبار و احادیث] نقل شده است دلالت بر این دارد که اختلافِ «عبارت» موجبِ اختلافِ «مُعَبَّر عنه» (معنای عبارت) نمیگردد، و دلیل ما بر قرآن و آثار منقول استوار است. پس حاجت نیست که با وجود این [همه دلایل از قرآن و سنت] این نکته توقیف گردد [و از آن چشمپوشی صورت گیرد].
اعجاز در معنی و لفظ است، و مخصوصاً در معنی. پس در نزد ما، اعجاز در ترتیب و نظم و اختصار است، نه در عبارت…. اعجاز در آنچه [به زبان دیگر] نقل شده [یعنی ترجمه شده] باشد نیز پابرجا میماند…. پس جواز نماز متعلق به مُعجز [یعنی «معنی» قرآن] است.»[6]
شمسالأئمه امام سرخسی در کتاب «اصول سرخسی» دلایل این نظر را بیشتر شرح میدهد:
«بدان که کتاب همان قرآن نازل گشته بر رسول الله ﷺ است، آنکه در مُصحفها نوشته شده، و به ما بر حروف هفتگانۀ مشهور بگونۀ متواتر نقل شده است. آنچه بگونۀ متواتر نقل نشده باشد، به درجۀ عیان نمیرسد، و به مثلِ قرآن مطلقاً ثابت نمیگردد. از همینرو، امت گفته است که نماز با [قرائتِ] کلمات متفرد که [تنها] از ابن مسعود روایت شده باشند جائز نیست، زیرا بر قرائت ابن مسعود اخبار متواتر نیامده است….
تعداد زیادی از مشایخ ما [در مذهب حنفی] گفته اند که اعجاز قرآن هم در نظم و هم در معنی است، خصوصاً به قولِ ابویوسف و محمد [شیبانی] رحمهما الله که گفتند: با قرائت کردن [قرآن] به فارسی در نماز، فرضِ قرائت ادا نمیگردد… زیرا فرض، قرائت کردنِ آنچه مُعجز است میباشد و آن عبارت از نظم و معنی هردو است….
آنچه که به من واضح گشته است اینست که: مراد ایشان ازین گفتار چنین نیست که گویا معنی [قرآن] بدون نظم [آن] اعجازآمیز نباشد، [بلکه] ادله بر اینست که «معنی» مُعجز است، زیرا آنچه مُعجز است کلام خداوند است که مُحدَث و مخلوق نیست، درحالیکه همه زبانها چون عربی و فارسی وغیره مُحدث اند. پس اگر گفته شود که اعجاز جز با نظم متحقق نمیگردد، به این میماند که گفته شود: مُعجز مُحدث [و مخلوق] است، درحالیکه چنین سخنی درست نیست.
دوم اینکه، نبی علیه السلام به کافۀ مردم فرستاده شده است، و نشانیِ نبوتش قرآن است که مُعجز است… و معلوم است که فردی عجمی از آوردنِ [آیتی] به مثلِ قرآن به زبان عربی عاجز است، اما این حجتی بر او شده نمیتواند زیرا او از آوردن [شعری] به مثلِ شعر إمرئ القیس و دیگران به زبان عربی نیز عاجز است. حجت زمانی بر او متحقق میگردد که از آوردنِ آیتی به مثل قرآن به زبان خودش عاجز گردد. پس این دلیل واضح است بر اینکه اعجاز در معنی [قرآن] است.
به همین دلیل، ابوحنیفه اجازه داد که قرائت قرآن در نماز به فارسی ادا شده میتواند. و [ابویوسف و محمد شیبانی] نیز در مورد کسیکه توانایی قرائت به عربی را ندارد عین نظر را داده اند، و این دلالت دارد بر اینکه نزد ایشان «معنی» کاملاً مُعجز است…. ولی اگر شخص قادر به قرائت به عربی باشد، به نظر ایشان فرضِ قرائت از وی ساقط نمیگردد اگر به فارسی قرائت کند، نه به دلیلِ اینکه آن مُعجز نیست بلکه به این دلیل که متابعت از رسول الله ﷺ و سلف در ادای نماز فرض است بر کسیکه به قرائتِ عربی توانمند باشد. این متابعت در قرائت کردن به عربی است. از همین سبب، ابوحنیفه در قرائت کردن به فارسی کراهیت را در نظر گرفته بود، اما ادای اصلِ رکن – که آن قرائت قرآن است – اعتبار دارد چنانکه بیان کردیم.»[7]
ج. حکمِ قرائتِ قرآن به فارسی در نماز
امام محمد شیبانی، شاگرد امام ابوحنیفه، در «کتاب الأصل» مشهور به «المبسوط» مینویسد:
«من گفتم: آیا در مورد کسیکه در نماز به فارسی قرائت کند و عربی را خوب بداند کدام رأیی دارید؟ [ابوحنیفه] گفت: نمازش جائز است. گفتم: و همینگونه دعا[یش]؟ گفت: بلی. و این قولِ ابوحنیفه است.»[8]
در «الجامع الصغیر» نیز امام شیبانی تأکید میورزد که:
«محمد [شیبانی] از [ابویوسف] یعقوب، [و وی] از ابوحنیفه [روایت میکند که: ابوحنیفه] افتتاح نماز [یا تکبیر گفتن] را به فارسی، یا قرائت [قرآن] را در نماز به فارسی، یا تسمیه گفتن حین ذبح کردن را به فارسی به کسی که [حتی] عربیاش خوب هم باشد اجازه داده است. ولی ابویوسف و محمد [شیبانی] اجازه نداده اند، و [تنها] به کسی اجازه داده اند که عربیاش خوب نباشد.»[9]
امروز متأسفانه نظریۀ مشهور میان علمای حنفی اینست که گویا امام ابوحنیفه رأی خود را در آخرین دقایق زندگی در مورد ادا کردنِ نماز به فارسی تغییر داده است. این نظریه درست بوده نمیتواند زیرا شاگرد خود امام ابوحنیفه، یعنی امام شیبانی که در آخرین دقایق زندگی نزد ابوحنیفه به تعلیم پرداخت و بیشتر نزد امام ابویوسف، شاگردِ پیشقدم ابوحنیفه درس خواند، این مسئله را در دو کتابی که پس از وفات ابوحنیفه نوشته است بیان میکند. اگر نظر مشهور امروزی را که گویا ابوحنیفه تغییر رأی داده است تائید کنیم، پس اعتبار دو کتاب اساسی مذهب حنفی، یعنی الجامع الصغیر و کتاب الأصل، نیز زیر سوال میرود.
شاید دلیل چنین ابراز نظر از جانب یکتعداد علمای متأخرین در مذهب حنفی این بوده باشد که ایشان ادله و دلیلِ امام ابوحنیفه را درین مورد نتوانستهاند درست درک کنند، پس مصؤونترین و آسانترین راه برای شان این بود که گمانهزنی کنند که امام ابوحنیفه رأی خود را بعداً تغییر داده است (زیرا درست است که امام اعظم در بعضی مسائل اختلافی به رأی شاگردانش اعتبار میبخشید). اما این کار، با آنکه از نیت نیک شاید سرچشمه گرفته باشد، در ذات خود از امانتداری علمی به دور است.
گفته میشود که اولین کسیکه این نظریه را طرح نمود امام ابوبکر رازی مشهور به الجصاص است که در سال 390 هـ، یعنی حدود سه صد سال پس از ابوحنیفه، درگذشته است. ولیکن ابوبکر رازی در دو کتاب مهم خود، یعنی «مختصر إختلاف العلماء» و «أحکام القرآن»، هیچ یادآوری از تغییر رأی ابوحنیفه نمیکند، بلکه همان نظریۀ اولیِ ابوحنیفه را در قسمت ادا کردن نماز به فارسی نظر قطعیاش میداند.[10]
پس از امام ابوبکر رازی، اکثریت مجتهدین پیشگام مذهب حنفی تا قرن نهم هجری با آنکه با آثار ابوبکر رازی آشنایی هم داشتند هیچگاهی چنین نقلِ قولی از وی نکرده اند. بلکه تمامی مجتهدین بزرگ ما در مذهب حنفی همان نظری را که امام شیبانی در الجامع الصغیر و کتاب الأصل در مورد موقف امام ابوحنیفه در مورد نماز خواندن به فارسی داده است تائید کرده اند، و ادله و دلیل امام ابوحنیفه را درین موضوع شرح داده اند.
امام قدوری که چند دهه پس از امام ابوبکر رازی الجصاص درگذشته است، در کتاب «التجرید» در باب «اجازه داشتن تکبیر گفتن به فارسی» در فصلِ کتاب الصلاة بر همان رأی اولی ابوحنیفه تأکید میورزد.
نجمالدین امام ابوحفص نسفی در «حصر المسائل و قصر الدلائل» مینویسد:
«[در نزد ابوحنیفه] قرائت کردنِ قرآن به فارسی در نماز، یا افتتاح نماز با ذکر نام الله تعالی [یعنی تکبیر گفتن] به فارسی، یا تشهد در نماز [به فارسی]، یا خطبۀ [نماز] جمعه به فارسی جائز میباشند.
و [ابویوسف و محمد شیبانی] گفته اند که اگر [شخص] عربی خوب بداند [برایش ادا کردن] نماز به فارسی جائز نیست، زیرا در قرائت، او مأمور است که قرآن را [به عربی] قرائت کند چنانکه خدای تعالی میفرماید: ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا﴾ «این را قرآنی عربی گردانیدیم» [الزخرف: 3].
[در شرح رأی ابوحنیفه] میگوئیم: [دلیل آنست] چنانکه خداوند متعال میفرماید: ﴿وَكَذَٰلِكَ أَنزَلْنَاهُ حُكْمًا عَرَبِيًّا﴾ «و همچنین فرستادیم این [قرآن] را فرمانی به عربی» [الرعد: 37]، و حکم فارسی هم حکمِ [قرآن] است، و نیز قرآئتِ آن. و این حکم … با تبدیل نمودنِ زبان تغییر نمیخورد، چنانکه خداوند متعال میفرماید: ﴿وَإِنَّهُ لَفِي زُبُرِ الْأَوَّلِينَ﴾ «بیگمان این [قرآن] در کتابهای پیشینیان [نیز] بود» [الشعراء: 196]، و ﴿إِنَّ هَٰذَا لَفِي الصُّحُفِ الْأُولَىٰ﴾ «هرآئینه این [فرمان] در صحیفههای نخستین [نیز] بود» [الأعلی: 18].» [11]
این دلیل نیز برمیگردد به همان موضوع «نظم» و «معنی» قرآن که در بخشهای قبلی تشریحات امام طحاوی، امام قدوری، امام بزدوی (از طریق علاءالدین بخاری)، و امام سرخسی را در مورد «جوازِ رخصت در لفظ بنابر عذر» و «اصل بودنِ معنی» – که اصلِ ادلۀ امام ابوحنیفه را تشکیل میدهند – نقل کردیم.
با وصف اینکه امام ابوحنیفه ادا کردنِ نماز را به فارسی اجازه داده است، اما حکم فقهی در زمینه اینست که نماز به فارسی کراهیت دارد، زیرا نقضِ سنتِ پیامبر اکرم ﷺ میباشد.
موضوع کراهیت در نماز به فارسی را مجتهد بزرگ مذهب حنفی، شمسالأئمه امام سرخسی در «المبسوط»، یادآور شده است:
«اگر به فارسی تکبیر گوید، نزد ابوحنیفه رحمه الله جائز است، زیرا اصلِ نماز مقصودِ آن است، و آن عبارت از ذکر [و یاد کردن خداوند] است. و این امر به هر زبانی صورت گرفته میتواند….
اصلِ [حکم] این مسئله چنین است که نزد ابوحنیفه رحمه الله قرائت در نماز به فارسی جائز است ولی کراهیت دارد. اما در نزد [ابویوسف و شیبانی] درصورتی که [نمازگزار] عربی بداند جواز ندارد، ولی اگر عربیاش خوب نباشد جواز دارد [که به فارسی نماز را ادا کند]. و در نزد شافعی رضی الله عنه قرائت به فارسی [در نماز] در هیچ حالتی جواز ندارد، و اگر عربی نداند و ناخوان باشد نماز را بدون قرائت ادا کند.
و این اختلاف نظر [میان شافعی و احناف] در مورد خطبه دادنِ امام به فارسی در روز جمعه نیز وجود دارد. زیرا شافعی رحمه الله میگوید که فارسی زبانِ قرآن نیست، چنانکه الله تعالی فرموده است: ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا﴾ «این را قرآنی عربی گردانیدیم» [الزخرف: 3]…. پس واجب است که قرآن [به عربی] قرائت گردد، اما [وجوب قرائت] به فارسی ادا شده نمیتواند. زیرا فارسی کلام مردم است، پس نماز را فاسد میسازد.
[در جواب آن] ابویوسف و محمد [شیبانی] رحمهما الله میگویند: قرآن اعجازآمیز است. و این اعجاز در نظم و معنی [قرآن] موجود است…. و وجوب [قرائت قرآن] جز توسط اینها ادا شده نمیتوانند. ولی درصورتیکه [کسی] از [خواندن] نظم قرآن عاجز گردد، برآنچه توانایی دارد انجام دهد، چنانکه شخصی که از رکوع کردن و سجده کردن عاجز باشد میتواند نماز را به اشاره ادا کند.
و ابوحنیفه رحمه الله بر این روایت استدلال ورزیده است که مردم فارس به سلمان رضی الله عنه نامه نوشتند [و از وی تقاضا کردند] که برای شان سوره فاتحه را به فارسی بنویسد، تا آنها بتوانند آن را در نماز خویش بخوانند، تا آن زمان که زبان شان به عربی عادت گیرد. پس بر چنین شخصی واجب است که آنچه را که مُعجز است قرائت کند، و این اعجاز در معنی [قرآن] است.
[از سوی دیگر] قرآن حجتی بر همۀ مردمان [جهان] است، و زمانیکه قرآن به زبان خود شان [توسط سلمان] به ایشان عرضه گردید از آوردن آیتی به مثلِ آن عاجز گشتند. قرآن کلام خداوند متعال است که مخلوق و مُحدَث نیست، درحالیکه همۀ زبانها مُحدث اند [یعنی پدید آمده اند]. پس میدانیم که نمیتوان گفت که قرآن مخصوصِ زبانی [خاص] باشد، چنانکه خدای تعالی میفرماید: ﴿وَإِنَّهُ لَفِي زُبُرِ الْأَوَّلِينَ﴾ «بیگمان این [قرآن] در کتابهای پیشینیان [نیز] بود» [الشعراء: 196]، و آن به زبانهای همان مردمان پیشین بود….
نزد ابوحنیفه رحمه الله اجازه است که [شخصِ نمازگزار قرآن را در نماز] به فارسی قرائت کند به شرطیکه یقین حاصل کند که [ترجمۀ فارسیِ آن] معنیِ [درستِ] عربی است. اما نماز خواندن با تفسیرِ قرآن جواز ندارد، چون از [ترجمۀ قرآن] جدا است.»[12]
امام برهانالدین مرغینانی در کتاب «الهدایه» با تائید سخنان بالا که از امام سرخسی نقل گردید، تذکر میدهد که با وصف اینکه نماز خواندن به فارسی در نزد ابوحنیفه جواز دارد اما سنتِ رسول الله ﷺ نقض میگردد، موضوعی که امام سرخسی نیز در «اصول سرخسی» آن را بیان کرده است. امام مرغینانی مینویسد:
«[نماز گزاردن به فارسی] در صورت عجز جواز دارد، جز اینکه شخصِ [نمازگزار به فارسی] به مخالفت سنت مَوروثه میانجامد.
[با این وصف] اجازه است که [نماز] به هر زبانی صورت گیرد نه تنها به زبان فارسی. زیرا [دلیل این است که] «معنی» با تغییر دادن زبانها تغییر نمییابد، ولی تغییر در تعداد کلمات [زمانیکه آیتی از قرآن به زبانی دیگر ترجمه گردد] رخ میدهد. و هیچ اختلاف نظر [میان مجتهدین ما در مذهب حنفی] وجود ندارد که گویا [قرائت کردن به زبانی غیر از زبان عربی] نماز را فاسد بسازد.»[13]
ولیکن امام علاءالدین بخاری در مورد نماز خواندن به سائر زبانها در «کشف الأسرار، شرحِ أصول البزدوی» مینویسد که:
«[جواز قرائت کردنِ قرآن در نماز به فارسی] از بابتِ آن است که فارسی از لحاظ فصاحت با زبان عربی نزدیک میباشد، و قراءت کردن قرآن [در نماز] به زبان دیگری [بجز فارسی] به اتفاقِ آراء جائز نیست.»[14]
پاورقی ها:
[1] درین دوازده سالی که به شکل انفرادی مشغول مطالعه علوم قرآنی بودم، پرسشهای زیادی در این موضوعاتی بس مهم برایم مطرح بود، اما متأسفانه که کتابها و رسالههایی که به شیوۀ جامع بر موضوعاتی چون خوانشهای مختلف قرآن (هفت اَحرُف) و دلیل و برهان امام ابوحنیفه بر درست بودن نماز به فارسی پرداخته باشند نادر است. به ناچار، مستقیماً به منابع اولیه، یعنی نوشتهها و آثار مجتهدین پیشگام حنفی، سر زدم تا آنکه نکات مبهم درین موارد برایم روشن گشت.
در این یادداشت، نظریات و سخنان مجتهدین پیشگام مذهب حنفی را بیروننویس و جمعآوری کردهام تا راه را به دیگر دانشجویان معرفت قرآن آسان ساخته باشم. از ارائۀ نظریه و تحلیل شخصی تا حد امکان اجتناب صورت گرفته است، و تنها به نقلِ قول مستقیم از مجتهدین اسلامی اکتفا شده است. همچنان تلاش ورزیدهام تا بحث هر نویسنده را بشکل کامل آن تا حد امکان نقل کنم، ولو که به تکرار سخنان در این یادداشت بانجامد، ولی ناگزیر بعضی جملات حاشیوی و تکراری شان را حذف کرده و آن را با علامت سه نقطه ( … ) نشانی نمودهام.
اما این یادداشت دربرگیرندۀ تمامی نظریات گوناگونی که از جانب علمای اسلامی از مذاهب مختلف ارائه گردیده باشد نیست، و نه هم مرور جامعی از آرای همۀ علمای اسلامیست، که چنین کاری ایجاب کتاب جداگانهای در زمینه میکند، بلکه نظریهای منسجم و موافقِ آرای اکثریت مجتهدین مذهب حنفی را که شخص خودم تشخیص دادهام درین یادداشت ارائه میدارم.
در این یادداشت، از مراجع و مؤاخذ زیر اقتباس (و ترجمه) صورت گرفته است:
1) «الجامع الصغیر» و «کتاب الأصل» اثرِ امام محمد شیبانی: در این دو اثر، نظریات امام ابوحنیفه، امام ابویوسف و امام شیبانی به گونۀ دستِ اول ارائه گردیده اند.
2) «شرح مشکل الآثار» اثرِ امام ابوجعفر طحاوی (متوفای 321 هـ) که از جملۀ مجتهدین دسته دوم (یعنی پس از شاگردان امام ابوحنیفه که «مجتهدین فی المذهب» اند) به شمار میرود.
3) «التجرید» اثرِ امام ابوالحسین قدوری بغدادی (428 هـ) که از جملۀ مجتهدین و فقهای مشهور مذهب حنفی است.
4) «کنز الوصول إلی معرفة الأصول» (مشهور به «اصول بزدوی») اثرِ فخرالإسلام امام ابوالحسن بَزدَوی (482 هـ): این یکی از اساسیترین کتب اصولالدین در مذهب حنفی است. امام علاءالدین بخاری (730 هـ) بر این کتاب شرحی نوشته است بنام «کشف الأسرار».
5) «المبسوط» و «اصول سرخسی» اثرِ شمسالأئمه امام ابوبکر سرخسی (483 هـ) که از جملۀ مجتهدین دسته دوم در مذهب حنفی، همسطح امام طحاوی، به شمار میرود. در مورد امام سرخسی همین سخن کفایت میکند که طی قرنها رسم معمول میان علمای حنفی این بوده که میگفتند: «هرگاه در شک بودید، از سرخسی پیروی کنید.» المبسوط بزرگترین شرح بر کتاب «جامع الصغیر» امام محمد شیبانی است.
6) «عقائد النسفی» و «حصر المسائل و قصر الدلائل» اثرِ امام نجمالدین نسفی (538 هـ): «عقائد نسفی» یکی از سه کتب اساسی عقائد اهل سنت و جماعت است. امام سعدالدین تفتازانی هروی (792 هـ) بر این کتاب شرحی نوشته است بنام «شرح العقائد النسفیه».
7) «الهدایه» اثرِ امام برهانالدین مرغینانی (593 هـ) که از جملۀ فقها و مجتهدین مشهور است. علامه عبدالحی لکنوی او را همسطح امام قدوری در رتبهبندی مجتهدین قرار داده است. کتاب «الهدایه» مشهورترین کتاب فقهی در مذهب حنفی به شمار میرود.
[2] «شرح مشکل الآثار»، ابوجعفر طحاوی، به تصحیحِ شعیب الأرنؤوط، موسسة الرساله، 1994م. جلد 8، صفحه 117 – 122. (ترجمه از نویسنده)
[3] «کشف الأسرار، شرح أصول البزدوی»، علاءالدین بخاری، دارالکتاب الإسلامی، جلد اول، صفحه: 21-25. (ترجمه از نویسنده)
[4] مدلول: مضمون، مفهوم، دلیل، و معنی.
[5] «کشف الأسرار، شرح أصول البزدوی»، جلد 1، صفحه 23-24.
[6] «التجرید»، احمد قدوری، دارالسلام، قاهره: 2006 م. جلد دوم. صفحات 515-517. (ترجمه از نویسنده)
[7] «اصول سرخسی»، ابوبکر سرخسی، به تصحیحِ ابوالوفاء افغانی، اللجنة العلمیه لإحیاء المعارف النعمانیه، حیدرآباد: 1372 هـ ق. جلد اول، صفحات 279-282. (ترجمه از نویسنده)
[8] «الأصل، المعروف بالمبسوط»، محمد بن حسن شیبانی، به تصحیحِ ابوالوفا افغانی، ادارة القرآن والعلوم الإسلامیه، کراچی. جلد اول، صفحه 252. (ترجمه از نویسنده)
[9] «الجامع الصغیر»، محمد بن حسن شیبانی، مع شرحه «النافع الکبیر» للامة عبدالحی اللکنوی، اداره القرآن والعلوم الإسلامیه، کراچی: 1990 م. صفحه 94 و 95. (ترجمه از نویسنده)
[10] «قرآنِ بُومی: گسترش ترجمه و تفسیر قرآن به زبان فارسی»، تراویس زاده، انتشارات دانشگاه آکسفورد: 2012 م. (صفحه 118)
[11] نسخۀ خطی «حصر المسائل وقصر الدلائل» در مجموعات فیض الله افندی، کتابخانۀ ملت ترکیه، به شمارۀ 720. (برگ سوم).
[12] «المبسوط»، ابوبکر سرخسی، دارالمعرفه، بیروت: 1993 م. جلد اول، صفحه 37. (ترجمه از نویسنده)
[13] «الهدایه»، برهانالدین مرغینانی، متنِ عربی همراه با ترجمۀ انگلیسی از عمران احسن خان نیازی، اسلام آباد: 2016 م. جلد اول، صفحه 143. (ترجمه از نویسنده)
[14] «کشف الأسرار، شرحِ أصول البزدوی»، جلد اول، صفحه 25. (ترجمه از نویسنده)
نتحدث عنه'رأی امام ابوحنیفه در مورد نظم و معنی قرآن، و حکم نماز خواندن به فارسی'
اكتب أفكارك
شارك أفكارك حول هذا المقال معنا