

فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا… (روم، ٣٠)
Så vend ditt ansikt til Herrens rene religion!رقّت و رأفت قلبی پيامبر اسلام (ص)
رقّت و رأفت قلبی پيامبر اسلام (ص)
رسول اکرم فوق العاده مهربان و با شفقت بودند. مالک بن حویرث عضو یک هیأت نمایندگی به محضر آنحضرت حضور یافته و تا مدت بیست روز در مجالس پرفیض نبوی شرکت داشت، میگوید: «كَانَ رَسُولُ اللهِج رَحِيمًا رَقِيقًا» (یعنی آنحضرت مهربان و رقیق القلب بودند).
هنگامی که کودک خردسال حضرت زینب دختر گرامی پیامبر اکرم در شرف مرگ قرار گرفت، او آنحضرت را نزد خود فرا خواند و سوگند داد که حتماً تشریف بیاورد، پیامبر اکرم به خانه زینب رفتند. حضرات سعد بن عباده، معاذ بن جبل، ابی بن کعب و زید بن ثابت نیز با ایشان همراه بودند، بچه را در آغوش آنحضرت گذاشتند و او در حال جاندادن بود. ناگهان از چشمان مبارک اشک جاری شد. سعد تعجب نمود و اظهار داشت: یا رسول الله! این چیست؟ آنحضرت فرمودند: خداوند بر آن بندگان رحم میکند که آنان بر دیگران رحم کنند.
هنگامی که از غزوه احد به مدینه برگشتند در تمام خانهها ماتم و عزا برپا شده بود و زنان بر شهدای خویش نوحه میخواندند. با مشاهده آنان، آن حضرت اندوهگین شد و فرمود: «برای حمزه (عموی ایشان) هیچ نوحهخوانی نیست».
یک بار یکی از اصحاب داستانی از دوران جاهلیت تعریف میکرد که دخترکی داشتم و بعضی از عربها عادت و رسم داشتند که دختران خود را به قتل میرساندند. من هم دخترم را زنده به گور کردم، من بر او خاک میریختم، در حالی که او باباجان! باباجان! میگفت. با شنیدن این جملات دردناک و رقّت بار، اشک از چشمهای مبارک آنحضرت جاری شد و فرمود: دوباره این داستان را بیان کنید. آن صحابی آن را دوباره بیان کرد.آنحضرت بدون اختیار گریه کردند به حدی که محاسن مبارکشان با اشک خیس شد.
حضرت عباس در غزوه بدر اسیر شده بود، مسلمانان دست و پای او را بستند و او از شدت درد بیتابی میکرد، صدای ناله و بیتابی وی چندین بار به گوش پیامبر اکرم رسید، ولی دست و پای وی را باز نکردند تا مردم چنین فکر نکنند که این یک نوع برخورد امتیازی با یکی از خویشاوندان خویش است، با وجود این، آنحضرت را خواب نمیآمد و بیتاب و مضطرب بودند و پهلو عوض میکردند. تا این که سرانجام، صحابه علت اضطراب و بیتابی آنحضرت را درک نموده و گرههای ریسمان را شل کردند. وقتی بیتابی و نالههای حضرت عباس برطرف شد، آنحضرت به خواب رفتند و استراحت نمودند.
مصعب بن عمیر یکی از اصحاب بود که قبل از اسلام در ناز و نعمت و رفاه حال پرورش یافته بود. پدر و مادرش لباسهای گرانبهایی برایش خریداری میکردند وی با توفیق الهی، مشرف به اسلام شد. وقتی پدر و مادر دیدن که فرزندشان آیین و مذهب آباء و اجداد خود را ترک نموده، محبتشان ناگهان تبدیل به عداوت و دشمنی گشت. یک بار به محضر رسول اکرم در حالی حضور یافت که بر لباسهایش پینه و پیوند زده شده بود و از آن لباسهای گرانبها و ابریشمی دیگر خبری نبود با مشاهده آن وضع و حال متأثرکننده، اشک در چشمان مبارک آنحضرت حلقه زد.
درود الله (ج)، ملائك و مؤمنان باد بر آن رسول مكرم !
snakker om'رقّت و رأفت قلبی پيامبر اسلام (ص)'
Skriv tankene dine
Del dine tanker om denne artikkelen med oss