

فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا… (روم، ٣٠)
پس روى خود را متوجه آئين خالص پروردگار كن !مساوات و برابری پيامبر (ص)
مساوات و برابری پيامبر (ص)
نزد ایشان امیر و غریب، کوچک و بزرگ، آقا و غلام، همگی برابر بودند. سلمان، صهیب و بلال که غلام و برده بودند، در بارگاه ایشان از سران قریش موقعیت و رتبۀ پایینتری نداشتند. یک بار حضرت سلمان و بلال در جایی نشسته بودند. اتفاقاً ابوسفیان از آنجا گذر کرد. آنان گفتند: هنوز شمشیر بر گردن این دشمن خدا کاملاً مسلط نشده است. حضرت ابوبکر خطاب به آنان گفت: آیا نسبت به سرداران قریش اینگونه الفاظی به کار میبرید. سپس به محضر آنحضرت آمد و جریان را بیان کرد.
آنحضرت فرمودند: تو آنها را ناراض نکردی؟ اگر آنها را ناراض کردی، خدا را ناراض کردی. حضرت ابوبکر بلادرنگ نزد آنان رفت و اظهار داشت: برادران! شما که از من ناراض نشدید؟ آنها گفتند: خیر، خداوند تو را عفو کند.
زنی از قبیله بنی مخزوم، به جرم سرقت دستگیر شد. مردم اسامه بن زید را که آنحضرت فوق العاده با وی محبت داشت، برای سفارش نزد ایشان فرستادند تا ایشان را از قطع دست آن زن منصرف کند. ایشان فرمودند: اسامه! آیا در حدود الهی سفارش میکنی؟ سپس مردم را جمع کرده خطاب به آنان فرمودند: «امتهای پیش از شما برای این هلاک و نابود شدند که هرگاه شخص بزرگ و محترمی از آنها مرتکب جرمی میشد، نسبت به آن، تسامح میکردند و اگر یک فرد معمولی گناهی انجام میداد، او را سزا و کیفر میدادند. سوگند به خدا! اگر فاطمه دختر محمد سرقت میکرد، دست او نیز قطع میگردید».
در غزوه بدر، همراه با سایر اسیران، عموی ایشان حضرت عباس نیز اسیر شده بود. اسیران در مقابل پرداخت فدیه آزاد میشدند. بعضی از افراد خیراندیش انصار، به لحاظ این که عباس از عزیزان و خویشاوندان نزدیک آنحضرت است، عرض کردند: یا رسول الله! اجازه دهید تا ما فدیه برادرزاده خود عباس را مورد عفو قرار دهیم. ایشان فرمودند: خیر، یک درهم را نیز عفو نکنید. آنچه در مجلس به ایشان تقدیم میشد، همیشه از سمت راست تقسیم آن را آغاز میکردند و در این مورد امیر و غریب کوچک و بزرگ همه برابر بودند.
یک بار در محضر آن حضرت، جمعی از اصحاب حضور داشتند، اتفاقاً در جانب راست، حضرت عبدالله بن عباس که بسیار خردسال بود قرار داشت. در جانب چپ بزرگان صحابه حضور داشتند، از جایی مقداری شیر نزد آنحضرت آوردند، ایشان نوشیدند و سپس خطاب به عبدالله بن عباس فرمودند: اگر اجازه دهید تا به اینها بدهم. وی اظهار داشت: در این هدیه نمیتوانم ایثار کنم چون که او در سمت راست مجلس بود و به لحاظ ترتیب جلسه نیز حق مال او بود، از این جهت آنحضرت او را ترجیح دادند.
حضرت انس میگوید: یک بار پیامبر اکرم به خانه من آمدند و آب برای نوشیدن طلبیدند. من شیر بز تقدیم کردم. ترتیب جلسه چنین بود که حضرت ابوبکر در جانب چپ ایشان، حضرت عمر روبروی ایشان و یک نفر اعرابی در جانب راست ایشان بود. ایشان از آن نوشیدند. حضرت عمر به سوی حضرت ابوبکر اشاره کردند یعنی باقیمانده به وی داده شود،آنحضرت فرمودند: نخست حق کسی است که در جانب راست قرار دارد، آنگاه باقیمانده شیرها را به همان اعرابی دادند.
قریش به منظور اظهار برتری و فخر خود در مزدلفه اقامت میگزیدند، ولی پیامبر اکرم این امتیاز و تفاوت را نیز نپسندیدند. قبل از بعثت و بعد از بعثت، نیز همواره با عامه مردم اقامت میکردند. این را هم نمیپسندیدند که در میان مردم، یک جایگاه خاصی برای ایشان تهیه شود و سایبانی درست شود. صحابه این را پیشنهاد کردند، ولی ایشان فرمودند: هرکس جلوتر وارد شود، جای خود را تصاحب میکند و حق مال اوست. هنگامی که اصحاب به طور دستهجمعی مشغول کاری میشدند، آنحضرت نیز با آنها مشغول کار میشدند و مانند یک کارگر ساده کار میکردند. هنگام ورود به مدینه، اولین کار مهم، ساختن مسجد نبوی بود. در این کار، نیزآنحضرت شخصاً حضور داشتند و با دستان مبارک خود، خشت حمل میکردند. صحابه عرض کردند: جانهای ما فدای تو باد! شما چرا متحمل زحمت میشوید. ولی ایشان از انجام کار بازنیامد. در غزوه احزاب هنگامی که تمام صحابه در اطراف مدینه مشغول کندن خندق شدند، ایشان نیز مانند یک کارگر معمولی کار میکردند. بهطوری که بر شکم مبارک، مقدار زیادی گرد و خاک جمع شده بود.
در یکی از سفرها غذا آماده نبود. تمام یاران مشغول تهیه غذا شدند و وسائل پخت و پز را فراهم کردند. کارها میان اصحاب تقسیم شد و وظیفۀتهیه هیزم را آنحضرت بر عهده گرفتند. صحابه عرض کردند: ای رسول خدا! این کار را نیز خودمان انجام میدهیم. فرمودند: درست است، ولی من دوست ندارم که خود را از شما ممتاز و جدا کنم. خداوند آن آدمی را دوست ندارد که خود را از میان همراهان خود ممتاز میکند.
در غزوۀ بدر، تعداد سواریها بسیار کم بود بهطوری که به هرسه نفر یک شتر داده شده بود و آنها به نوبت بر آن سوار میشدند. آنحضرت نیز مانند عامه مردم دو نفر دیگر را بر شتر خویش با خود سوار کرده بودند. آنها ایثار میکردند و خطاب به آنحضرت میگفتند: یا رسول الله! شما سوار شوید ما پیاده میرویم، ولی ایشان فرمودند: نه شما بیش از من طاقت پیادهروی دارید و نه من کمتر از شما نیازمند ثواب هستم.
درود الله (ج)، ملائك و مؤمنان باد بر آن رسول مكرم !
بحث در مورد'مساوات و برابری پيامبر (ص)'
نظریات خود را بنوسید
نظریات خود را باره این مقاله با ما شریک کنید