

فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا… (روم، ٣٠)
پس روى خود را متوجه آئين خالص پروردگار كن !حضرت ثُمامه ابن اُثال (رض)
حضرت ثُمامه ابن اُثال (رض)
( او بود كه قريش را محاصره اقتصادى كرد)
در سال ششم هجري رسول اكرم صلي االله عليه وسلم خواست ساحه دعوت خود را گسترش دهد بنابرآن هشت نامه عنواني پادشاهان عرب و عجم فرستاد و درين نامه ها آنان را به دين اسلام دعوت فرمود.
در جمله كسانيكه براي شان نامه فرستاده بود (ثُمامه ابن اُثال حنفى ) نيز شامل بود، زيرا ثمامهيكي از شاهان عرب در عصر جاهلي بود. او سرداري يا پادشاهي از شاهان يمامه بود كه كسي از فرمان او سر پيچي نميكرد.
ثمامه در مقابل نامه مبارك نبي كريم صلي الله عليه وسلم با احتقار برخورد كرد و از دعوت او صلي الله عليه وسلم اعراض نمود. زيرا غرور و تكبر گوشهايش را از شنيدن دعوت خير و نيكويي كر ساخته بود. او فرستاده رسول خدا را كشت و دعوتنامه را نيز پاره كرد. و در صدد آن شد كه عندالموقع رسول اكرم صلي الله عليه وسلم را از بين ببرد. ولي قبل ازينكه به آن جريمه شنيع دست بزند يكي از اعمامش او را از عزمش مانع شد. و نبي كريم صلي الله عليه وسلم از شر اونجات يافت. ثمامه گر چه از قصدش بر ضد رسول اكرم صلي الله عليه وسلم منصرف شده بود، ولي ازدشمني با اصحاب كرامش دست بر نميداشت، در صدد آن بود كه چه وقت بر ياران پيغمبر صلي الله عليه وسلم دست يابد و آنان را آزار و اذيت كند؟!!
لهذا رسول كريم عليه الصلوات و السلام خون او را هدر ساخت و آنرا باصحابش اعلام نمود، هنوز مدت كوتاهي از آن نه گذشته بود كه ثمامه بن اُثال از سر زمين يمامه غرض عمره بطرف مكه روان شد، تا با طواف كعبه و قرباني براي بتان آن خود را متبرك سازد هنگاميكه او درنزديكي مدينه رسيد بلايي بر سرش آمد كه هيچ بفكرش نميگذشت. چنانكه سريه ( يا گزمه ) از سراياي رسول الله صلي الله عليه وسلم كه در حال گشت زدن
باطراف و اكناف مدينه بود او را دستگير كرد- در حاليكه او را نمي شناختند. ثمامه گرفتار شد، او را بمدينه آوردند و در ستوني از ستون هاي مسجد بستند و منتظر بودند تا نبي كريم از او آگاه گردد و در باره او تصميم بگيرد، وقتيكه نبي كريم صلي الله عليه وسلم به مسجد آمد، ثمامه را در ستون بسته ديد، باصحابش گفت: آيا ميدانيد كى را گرفته ايد؟گفتند نه يا رسول الله! گفت: اين ثُمامه ابن اُثال حنفي است، پس به او با نيكويي برخورد نماييد! سپس او- صلي الله عليه وسلم- بخانه برگشت و گفت آنچه از طعام داشته باشيد آنرا جمع كنيد و براي ثمامه ابن اثال بفرستيد، سپس امر كرد كه ناقه اش را بدوشند و شير آن را صبح و شام به او بياورند. اين گفتگو ها همه قبل از اينكه رسول اكرم صلي الله عليه وسلم با ثمامه ملاقات كند صورت گرفت. بعد از آن نبي عليه السلام بطرف ثمامه رفت، ميخواست كه به تدريج او را به اسلام تشويق نمايد، از او پرسيد:چه داري اي ثمامه؟ او گفت من خير ميخواهم يا محمد… اگر بكشي خونداري را ميكشي و اگر احسان كني، سپاسگذار خواهم بود. اگر مال ميخواهي پس بخواه هر قدر خواسته باشي ميدهم. رسول اكرم صلي الله عليه وسلم او را دو روز بحالش گذاشت، نان و آب برايش ميدادند و شيرناقه برايش ميآوردند. بعد از آن، نزدش آمد و گفت چه داري اي ثمامه؟ گفت ديگر چيزي ندارم غير از آنچه قبلاً برايت گفتم. اگر عفو كني سپاسگذاري ميكنم و اگر بكشي، خونداري را ميكشي، و اگر مال بخواهي هر چه خواسته باشي برايت ميدهم، باز هم رسول كريم صلي الله عليه وسلم از نزدش رفت، روز بعد نزدش آمده پرسيد:چه داري اي ثمامه؟ گفت: آنچه برايت گفتم اگر احسان كني سپاسگذارم و اگر بكشي سزاوارم، و اگر مال بخواهي، هر چه خواسته باشي مي پردازم. پس نبي كريم صلي االله عليه وسلم بسوي اصحابش نگاه كرده فرمود: ثمامه را آزاد كنيد! پس قيدش را برداشتند و رهايش كردند. ثمامه از مسجد برآمد و رفت تا به يك نخله خرما در نزديكي (بقيع ) رسيد كه آبي (شايد چشمه و يا كاريزي) در آن بود، اشترش را (چوك) كرد و در آن غسل كرده و بطرف مسجد برگشت همينكه در بين جماعتي از مسلمين رسيد در ملأ عام به آواز بلند گفت:
يا محمد قسم بخدا است كه هيچ چهره اي در روي زمين نزد من منفور تر از چهره تو نبود، حالا چهره تو بهترين چهره ها در نظر من شده.و الله هيچ ديني نزد من منفور تر از دين تو نبود، حالا دين تو نزد من عزيز ترين دين است. و الله كه سر زمين تو مبغوض ترين سر زمين نزدم بود حالا سر زمين تو بهترين سر زمين نزد من است. او در ادامه گفت: من مرتكب ريختن خون اصحاب تو شده ام حالا بر من چه لازم ميداني؟ رسول اكرم صلي االله عليه وسلم گفت ( لا تثريب عليك يا ثمامه) زيرا اسلام (گناهان) گذشته را محو ميكند. و آنگاه رسول اكرم صلي الله عليه وسلم از سعادتيكه نصيبش شده برايش مژده داد پس چهره ثمامه چون گل شگفت و گفت، و الله در مقابل آزار و اذيتي كه بر مسلمانان مرتكب شده بودم چندين بار مشركين را آزار و اذيت ميكنم. و الله (بعد ازين)خود و شمشيرم و هركه رابامن است به ياري تو و دين توميگمارم. بعد از آن گفت: يا رسول الله! ياران تو مرا باز داشت كردند در حاليكه من قصد عمره كرده بودم، حالا شما چه نظر داريد؟ رسول الله صلي الله عليه وسلم فرمود: براي عمره ات برو اما مطابق شرع خدا و رسول او، سپس مناسكي را كه بايد اداء ميكرد به او بيان فرمود. ثمامه به منزل رسيد و در بطن مكه داخل شد صداي رسايش در فضاي كعبه پيچيد كه ميگفت: ( لبّيك الهّم لبيك، لبيك لا شريك لك لبيك، ان الحمدو النعمة لك و الملك لاشريك لك)
پس او نخستين مسلماني بود در روي زمين كه تلبيه گويان داخل مكه شد. قريش آواز (تلبيه) او را شنيدند، پس شمشير هاي خود را از غلاف كشيده بطرفيكه آواز مى آمد. ديوانه وار هجوم بردند، چون ثمامه را ديدند كه تلبيه ميگويد و با غرور و تبخير به آنان نگاه ميكند، يكي از جوانان ميخواست تير را بطرف او حواله كند ولي ديگران دستش را گرفتند و گفتند:واي برتو ! ميداني كه او كيست؟! او ثمامه ابن اثال پادشاه (يمامه) است. و الله اگر صدمه اي به او برسد قومش مواد خوراكه را بر ما قطع ميكند و از گرسنگي مي ميريم. پس آنقوم شمشير ها را در غلاف نهاده نزد او رفتند و گفتند: تو را چه مي شود اي ثمامه كه بيدين شدي و دين پدران خود را ترك كردي؟ گفت من بي دين نشده ام بلكه بهترين دين را برگزيده ام، از دين محمد صلي الله عليه وسلم متابعت ميكنم. بعداً گفت قسم برب اين خانه همينكه به (يمامه)برگردم دانه اي از گندم و يا چيزي از حاصلات يمامه بشما نخواهد رسيد تا اينكه آخرين فرد از افراد تان از دين حضرت محمد صلي الله عليه وسلم متابعت كند.
ثمامه عمره را بطريقه ايكه رسول اكرم صلي الله عليه وسلم برايش آموخته بود در پيش روي قريش اداء كرد، قرباني را بنام خدا ذبح نمود، نه بنام بتان و بملك خود برگشت و بقومش امر كرد كه اصدار خوار و بار را بر قريش منع كنند، امرش را اطاعت كردند، خوار و بار بر مكيان قطع شد. اين تحريم كم كم بر قريش شديد تر شد، قيمت ها بلند رفت و مردم به گرسنگي و تنگدستي شديد مواجه شدند بيم آن ميرفت كه جانهاي شان و اولاد شان را از فرط گرسنگي از دست بدهند.آنگاه نامه اي برسول اكرم صلي الله عليه وسلم نوشتند كه ما با تو عهد كرده ايم كه صله رحم را مراعات كني و مردم را برعايت آن تشويق نمائي. اينك تو صله رحم را قطع كردي، پدران را با شمشير كشتي و پسران را از گرسنگي ميكشي! همانا ثمامه بن اثال خوار و بار را برما قطع كرده، چه مي شود اگر باو بنويسي مواد خوراكه مورد احتياج ما را بفرستد؟ پس رسول اكرم عليه الصلات و السلام به ثمامه نوشت كه صدور خوار و بار را بر قريش آزاد سازد. ثمامه در مدت زندگيش در دين وفادار بود و از پيغمبرش حمايت ميكرد. وقتيكه رسول اكرم صلي االله عليه وسلم از دنيا رحلت نمود، عرب ها جوقه جوقه به ترك دين شروع كردند و مسيلمه كذاب مردم را بطرف خود دعوت ميكرد. ثمامه در مقابل او قيام كرد و بقوم خود گفت: اي بني حنيفه آگاه باشيد و از پذيرش اين امر سياه و تاريك خود داري كنيد آن شقاوت و بدبختي است خداي متعال بر كسانيكه آن را مي پذيرد بلاء و مصيبت بزرگي نازل ميكند.بعداً گفت اي بني حنيفه دو نبي در يك وقت جمع نمي شوند، بدانيد كه بعد از محمدصلي االله عليه وسلم ديگر نبي اي نيست و نه نبي اي است كه با او شريك باشد.سپس اين آيه مباركه را قراءت كرد:حم تَنزِيلُ الْكِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ غَافِرِ الذَّنبِ وَقَابِلِ التَّوْبِ شَدِيدِ الْعِقَابِ ذِي الطَّوْلِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ (سورة غافر:1-3)
بعداً گفت اين كلام كجا و كلام مسيلمه كجا كه ميگويد. ( يا ضفدع نِقي ما تنقين لا ال َّشراب تمنعين لا الماء تكدرين)؟!!يعني اي بقه بخوان (قُر ُقركن) آنچه ميخواني! هيچ نوشيدني نيست كه از آن منع شوي و نه از گل آلود كردن آب. بعد از آن در پهلوي كسانيكه از قومش در اسلام ثابت قدم بودند قرار گرفت و با مرتدين در راه خدا و اعلاي كلمة الله جهاد ميكرد.
بحث در مورد'حضرت ثُمامه ابن اُثال (رض)'
نظریات خود را بنوسید
نظریات خود را باره این مقاله با ما شریک کنید