

فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا… (روم، ٣٠)
پس روى خود را متوجه آئين خالص پروردگار كن !حضرت عبدالله ابن جحش (رض)
حضرت عبدالله ابن جحش (رض)
( نخستين كسى كه اميرالمؤمنين خوانده شد)
صحابى بزرگوارى كه حالا از او بحث ميكنيم صلة محكم و ناگسستني اي با رسول اكرم صلي الله عليه وسلم داشت و يكي از ياران نخستين او در اسلام است. او پسر عمه پيغمبر عليه السلام بود، زيرا مادرش (اَُميَمة)دختر عبدالمطلب بود. او خويش رسول اكرم صلي الله عليه وسلم بود، زيرا خواهرش زينب بنت جحش زوجه نبي كريم عليه الصلوات و السلام بود.
او نخستين كسي بود كه پيامبر صلي الله عليه وسلم اولين لواي اسلام را باو سپرد. او نخستين كسي بود كه (امير المؤمنين)خوانده شد. او عبدالله ابن جحش اسدي بود- رضي الله عنه- عبدالله قبل از آنكه رسول كريم صلي الله عليه وسلم به (دار ارقم) داخل شود مسلمان شد، از مسلمانان نخستين بود. زمانيكه نبي كريم صلي الله عليه وسلم باصحاب خود اجازه هجرت بمدينه داد عبدالله ابن جحش دومين صحابي بود، زيرا قبل از او هيچكش باين فضل نايل نشده بود غير ابوسلمه.
با وصف اينكه هجرت في سبيل االله و جدائي از خانواده و وطن امر تازه اي نزد عبداالله ابن جحش نبود زيرا او با بعضي از نزديكانش قبلاً به )حبشه( هجرت كرده بود.
ولي اين بار هجرت او شاملتر و گسترده بود، چون خانواده و اقاربش با ساير فرزندان پدرش اززن و مرد و پير و جوان را در بر ميگرفت. خانه او خانه اسلام و قبيله او قبيله ايمان بود. همينكه از مكه بر آمدند خانه هاي شان بويرانه غير مسكوني مبدل، شد مثل اينكه قبلاً در آن هيچكس زندگي نكرده باشد.
كمي بعد از هجرت عبدالله و يارانش زعماي قريش به اطراف مكه به گردش برآمدند تا بدانند كه ازمسلمانان كي كوچ كرده وكي به جامانده،؟درجمله آن ىزعماء ابوجهل و عُتبه ابن ربيعه شامل بودند. عتبه نگاهي بديار بني جحش كرد و ديد كه چگونه تند باد ها بر دروازه هاي خانه هاي شان ميوزد و چگونه آنرا ميلرزاند؟ گفت ديار نبي جحش به ويرانه مبدل شده و بر باشندگان خود ميگريد. ابوجهل گفت آنان كيستند كه خانه ها در فراق شان ميگريند؟!!
سپس ابو جهل بخانه عبدالله قدم گذاشت، اين خانه از زيبا ترين و با شكوه ترين خانه هاي آنديار بود، او در آن جا دست به تصرفاتي زد كه مالك در ملكش ميكند. وقتيكه اين خبر به عبدالله رسيد، او به رسول اكرم صلي الله عليه وسلم شكايت كرد. آنحضرت گفت: آيا خوش نيستي كه در بدل آن خداوند برايت خانه اي در جنت بدهد؟ گفت چرا يا رسول الله. گفت پس همان پاداش تو است. عبدالله خوشحال شد و خاطرش آسوده شد.
هنوز از رنج ها و مصيبت هاييكه در دوران هجرت هاي اولي و دومي برايش رسيده بود آرام نگرفته بود و لذت راحت را در جوار انصار نچشيده بود كه بامتحان شديد تر ديگري مبتلا گرديد. پس به قصه او از آن تجربه تلخ و درد ناك گوش ميدهيم:
رسول اكرم صلي الله عليه وسلم هشت تن از اصحابش را براي انجام يك عمليات عسكري فرستاد كه عبداالله ابن جحش و سعد ابن ابو وقاص شامل آن بودند و فرمود:»مردي را بر شما امير ميسازم كه از همه مقاومتر و صابر تر باشد و گرسنگي و تشنگي را تحمل كرده بتواند.« پس علمي را بست و بدست عبدالله ابن جحش داد و او نخستين اميري بود كه در بين مسلمانان بامارت گماشته شد.
رسول اكرم صلي الله عليه وسلم خط سير او را تعيين نموده، مكتوبي را باو داد و گفت آنرا نكشا مگر بعد از دو روز سفر. وقتيكه مسير معين را طي كردند. عبدالله مكتوب را كشود، در آن آمده بود ( وقتيكه اين نامه را خواندي به منزل ادامه بده تا به (نخله) بين طايف و مكه برسي! در آن جا (كاروان) قريش را ترصد كن و از اخبار شان بما خبر بده.)
همين كه عبدالله نامه را خواند گفت (سمعاً و طاعتاً به نبي الله عليه السلام) بعد از آن بهياران خود گفت: رسول اكرم صلي االله عليه وسلم به من امر كرده كه به )نخله( بروم تا قريش را ترصد كنم تا اخبار شان را برسول الله صلي الله عليه وسلم برسانم. و كسي از شما را برفتن با خود مجبور نسازم، هر كه شهادت ميخواهد با من همراهي كند، هر كه خوش ندارد بر گردد، هيچ الزامي بروي نيست.
آن جماعت گفتند ما هم بجاييكه نبي كريم صلي الله عليه وسلم امر كرده تو را همراهي ميكنيم، پس همه روان شدند تا به (نخله) رسيدند. و به پرس و پال و جستجوي كوره راه هاي و دره ها شروع كردند تا احوالي از قريش حاصل كنند. در همين اثناء قافله اي از قريش شامل چهار مرد (عمرو ابن حضرمي، حكم ابن كيسان، عثمان ابن عبداالله و برادرش مغيره) از دور نمايان شدند و مال التجاره قريش را كه عبارت از پوست و كشمش و ديگر اشياي مانند آن را حمل ميكردند. و آنگاه صحابه بين خود مشوره ميكردند، زيرا آنروز آخرين روز از ماه هاي حرام بود. آنان بين خود گفتند: اگر آنان را در ماه حرام بكشيم حرمت ماه حرام پا مال مي شود و مورد اعتراض عرب واقع مي شويم، و اگر معطل كنيم آنروز بگذرد، قافله در منطقه حرام ميرسد.
بالاخره باين فيصله رسيدند كه برايشان حمله كنند و اموال شان را به غنيمت بگيرند و در يك فرصت كوتاه يكي از آنان را كشتند و دو تن را اسير كردند و چهارم شان فرار كرد.
عبدالله ابن جحش رضي الله عنه و يارانش هر دو اسير و قافله اشتر را بطرف مدينه سوق دادند، وقتيكه بحضور رسول الله صلي الله عليه وسلم رسيدند و از كاريكه آنها انجام داده بودند آگاهي يافت شديداً استنكار كرد و گفت: (و الله كه شما را به كشتن و يا جنگ امر نكرده بودم، فقط باين امر كرده بودم كه از اخبار قريش باخبر شويد و حركات شان را ترصد كنيد.)
اسيران را معطل كرد كه در باره شان فكر كند، از قافله اشتران نيز روي گشتاند هيچ چيزي از آن نگرفت. پس عبدالله ابن جحش و يارانش- رضي الله عنهم- يقين كردند كه با مخالفت از امر رسول الله صلي الله عليه وسلم تباه شدند. و عرصه آنقدر برايشان تنگ شد كه برادران مسلمان شان در ملامتي ايشان زياده روي ميكردند و وقتيكه برايشان مقابل مي شدند راه خود را (چپ) ميكردند تا با آنان هم كلام نشوند و ميگفتند: از امر رسول اكرم صلي الله عليه وسلم مخالفت كرده اند!!
علاوه بر آن نگراني ديگري نيز برايشان پيش شد به سببي كه قريش اين حادثه را وسيله اي براي نشر توطئه بر ضد رسول كريم صلي الله عليه وسلم ساختند و بين قبايل پروپاگند ميكردند و ميگفتند كه محمد صلي االله عليه وسلم حرمت ماه حرام را پا مال كرده و در آن خون ريختانده است، مال را گرفته و مرداني را اسير كرده است.
از حزن و اندوه عبداالله ابن جحش و يارانش هيچ نپرسيد و نه از شرم و حياي شان نزد نبي كريم صلي االله عليه وسلم، زيرا آنان او را باين مضيقه دچار كرده بودند. چون كدورت شان زياد شد، خبر خوشي بايشان رسيد كه خداوند متعال جل جلاله از عمل ايشان خوشنود گرديده و بر نبي كريمش عليه السلام قرآن نازل كرده…
از فرط خوشي در جامه نمي گنجيدند،مردم نزد ايشان ميĤمدند با ايشان معانقه ميكردند. درينآيات كريمه خداوند كريم ميفرمايد:
يَسْأَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِيهِ ۖ قُلْ قِتَالٌ فِيهِ كَبِيرٌ ۖ وَصَدٌّ عَن سَبِيلِ اللَّهِ وَكُفْرٌ بِهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِندَ اللَّهِ ۚ وَالْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ ۗ
وقتيكه اين آيت كريمه نازل شد طبيعت نبي كريم صلي االله عليه وسلم خوش شد، پس اشتران و فديه اسيران را پذيرفت و از دست آورد عبداالله و يارانش اظهار رضايت كرد. زيرا اين غزوه شان حادثه بزرگي در زندگي مسلمانان بود. و غنيمت ايشان نخستين غنيمت در اسلام، و قتيل ايشان اولين مشركي بود كه مسلمانان خونش را ريختند. و اسيران شان اولين اسيراني بودند كه بدست مسلمانان افتادند. و علم ايشان نخستين علمي بود كه بدستان مبارك رسول الله صلي الله عليه وسلم بسته شده بود. و امير آن ( عبداالله ابن جحش) نخستين كسي بود كه امير المؤمنين خوانده شد. در غزوه بدر عبدالله ابن جحش كارزاري كرد كه لايق ايمان او بود، بعد از آن در جنگ (احد) عبدالله ابن جحش و يارش سعد ابن ابي وقاص كار نامه هائي از خود بجا گذاشتند كه هرگز فراموش نمي شود. درين جا زمام كلام را به سعد مي سپاريم تا از سر بازي ها و فدا كاري هاي خود و يارش (عبداالله)به ما حكايت كند.
بحث در مورد'حضرت عبدالله ابن جحش (رض)'
نظریات خود را بنوسید
نظریات خود را باره این مقاله با ما شریک کنید